اسنو دانلود

خرید فایل های آموزشی ، تحقیق ، مقاله ، پاورپوینت ، پروژه ، فتوشاپ ، کتاب

اسنو دانلود

خرید فایل های آموزشی ، تحقیق ، مقاله ، پاورپوینت ، پروژه ، فتوشاپ ، کتاب

پاورپوینت هوش هیجانی

فایل پاورپوینت باموضوع هوش هیجانی در حجم 37 اسلاید قابل ویرایش
دسته بندی علوم اجتماعی
فرمت فایل ppt
حجم فایل 1268 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 37
پاورپوینت هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 5979

فهرست مطالب:

هوش چیست؟

انواع ذهن

انواع هوش

کاربرد ها

هیجان چیست؟

هوش هیجانی چیست؟

پیشینه هوش هیجانی

توانایی های هوش هیجانی از دیدگاه سالووی و مایر

مولفه های هوش هیجانی از دیدگاه گلمن

مدل توانش های هیجانی بار –اون

تفاوت IQ و EQ

کاربردهای هوش هیجانی در زندگی

ویژگی افراد دارای هوش هیجانی

ویژگی وعلل موفقیت افراد با EQ بالا

چگونه می توان کودکی با EQ بالا پروراند؟

ده توصیه برای بهبود هوش هیجانی

آینده هوش هیجانی


هوش هیجانی

مدیریت دیا عامل انسانی مهم ترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینه ها و به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است در واقع عامل انسانی است که تقاوت های فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشته اش را رقم زده است اگر این عامل از زندگی روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف می شود
دسته بندی علوم اجتماعی
فرمت فایل doc
حجم فایل 539 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 67
هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 7169

مقدمه:

مدیریت دیا عامل انسانی مهم ترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینه ها و به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است.

در واقع عامل انسانی است که تقاوت های فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشته اش را رقم زده است. اگر این عامل از زندگی روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف می شود. برای تغییر و حرکت به سوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه مواد اولیه و غیره مهم ترین و اصلی ترین عامل نیروی انسانی است. در واقع ثروت و دارایی هر جامعه ای تنها و تنها نیروی انسانی است. این دیدگاه شاید افراطی به نظر برسد ولی واقعیت های پیشرو در جوامع گوناگوت این امر را ثابت می کند. اگر یک جامعه را با همه امکانات مادی و صروت های بیکران با جامعه ای که از همه این امکانات بی بهره است مقایسه کنیم و مشاهده کنیم که جامعه فاقد ثروت از توان و قدرت بالاتری برخوردار است، تنها عاملی که این مسئله را ایجاد کرده باید عامل انسانی باشد . در زمینه امور اقتصادی و تجاری مانند هم دیگر بخش های اجتماعی عامل انسانی مهم و حیاتی است. هوش هیجانی به نظر می رسد می تواند شکل تکامل یافته ای از توجه به انسان در سازمان باشد و ابزاری نوین و شایسته در دبستان مدیران تجاری و تئوریسن های بازار برای هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمان و تامین رضایت آنها.

(شفقی زاده، سایت: www.mgtsolution.com)

هوش هیجانی:

در تجارت وقتی صحبت از هوش به میان می آید معمولاً به یاد نمره های درسی دانشگاه می یفتیم یا تست های هوش آزمون های استخدامی به ذهنمان می رسد اما به تعبیری وسیع تر می توان گفت دو نوع هوش وجود دارد: هوش تحصیلی و هوش هیجانی. با دیدی محدود که تا به حال وجود نداشته است تنها به هوش تحصیلی توجه شده است و اصلاً تنها هوش تحصیلی به رسمین شناخته شده است. هوشی که شاخص وجود آن و شاخص مقدار آن در افراد مختلف نمرات درسی یا نتایج تست های هوش بوده است. آزمون هایی که معمولاً در محیط های بسته و انتزاعی برگذار می شوند و سایر متغیرهای اثر گذار به حداقل رسیده و در واقع متغیرهای محیطی که می توانند اثری سرنوشت ساز در توفیق یا شکست یک کار داشته باشند اثر شان تا حد خنثی پایین آورده می شود. هوش هیجانی بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و در بده بستان های روانی و عاطفی در شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نامناسب است. یعنی اینکه فرد در شرایط مختلف بتواند امید را در خود همیشه زنده نگه دارد با دیگران همدلی نماید احساسات دیگران را بشنود برای به دست آوردن پاداش بزرگتر، پاداش های کوچک را نادیده انگارد، نگذارد نگرانی قدرت تفکر و استدلال او را مختل نماید، در برابر مشکلات پایداری نماید و در همه حال انگیزه خود را حفظ نماید.


مایر، سالروی و کارسو (1990) برای هوش هیجانی چهار بعد تشخیص داده اند که عبارتند از:

1- شناسایی هیجان ها در خود و دیگران: ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش عیجانی این است که از هیجان ها و احساسهای خود آگاه باشد. توانایی خود آگاهی به مدیران اجازه می دهد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند.

2- کاربرد هیجان ها: کاردبرد هیجان ها، توانایی استفاده از هیجان در کمک به کسب نتایج مطلوب حس مسایل و استفاده از فرصت هاست. این مهارت شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که از این توانایی برخوردار اند هیجان ها و احساس های دیگران را بیشتر عملی می سازند تا اینکه آنها را حس کنند. آنان نشان می دهند که مراقب هستند.

3- تونایی درک و فهم هیجان ها: توانایی درک هیجان های پیچیده و آگاهی از علل آنها و چگونگی تغییر هیجان ها از یک حالت به حالت دیگر در درک هیجان ها
می نامند. مدیرانی که از این توانایی برخورداراند، از این مهارت ها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلاف ها از طریق شوخی و ابراز مهربانی استفاده می کنند. آنها به کمک این توانایی ها می توانند بفهمند که چه چیزی موجب بر انگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروه ها می شود.

4- مدیریت هیجان ها: مدیریت هیجان ها، توانایی کنترل و اداره کردن هیجان ها در خود و دیگران است. مدیرانی که این توانایی را دارا هستند اجازه نمی دهند بر خلقی های گاه و بیگاه در طول روز از انها سر بزند.


مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و جرات ورزی

مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و جرات ورزی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل 23 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 11
مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و جرات ورزی

فروشنده فایل

کد کاربری 7243

مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و جرات ورزی

مطالب موجود در فایل:

هوش هیجانی

تاثیر هیجان ها بر ذهن

تعریف هوش هیجانی

مولفه‌های هوش هیجانی

تعریف جرأت ورزی

انواع رفتار جرأت مندانه

هدف‌های جرأت مندی

مهارت‌هایی برای ابراز جرأت مندی

پیشینه تحقیق


تاثیر هوش هیجانی بر سلامت روانی و موفقیت تحصیلی از دبیرستان به دانشگاه

انتقال از دبیرستان به دانشگاه برای بسیاری از دانشجویان موقعیتی استرسزاست نمونه هایی از این استراسزاها عبارتند از تغییر در ساختار، روابط با والدین و خانواده مخصوصا جدایی آنها، برقراری روابط جدید، یادگیری عادتهای درس برای محیط تحصیلی جدید، پذیرش و تمرین استقلال بعنوان یک بزرگسال آمادگیها و توانمندیهای فرد برای مقابله با این عوامل استرسزا همواره مورد
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 124 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 217
تاثیر هوش هیجانی بر سلامت روانی و موفقیت تحصیلی از دبیرستان به دانشگاه

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

مقدمه :‌

انتقال از دبیرستان به دانشگاه برای بسیاری از دانشجویان موقعیتی استرسزاست. نمونه هایی از این استراسزاها عبارتند از: تغییر در ساختار، روابط با والدین و خانواده مخصوصا جدایی آنها، برقراری روابط جدید، یادگیری عادتهای درس برای محیط تحصیلی جدید، پذیرش و تمرین استقلال بعنوان یک بزرگسال. آمادگیها و توانمندیهای فرد برای مقابله با این عوامل استرسزا همواره مورد توجه پژوهشگران، متخصصان بهداشت و سلامت روانی، روانشناسان بالینی و متولیان امور آموزش و تربیتی بوده است. (استیو ارت[1] و هلی[2] ، 1985).

توانمندیها و شایستگی های اجتماعی و هیجانی از عوامل تعیین کننده و تاثیرگذار بر سلامت روانی و موفقیت تحصیلی محسوب می شود (آستین[3]، سالکومنک[4]، الگن[5] (2005)، پارکر[6]، ساموفلد[7] و هوگان[8] (2004). شایستگی هایی که می توانند پیامدهای نامطلوب عوامل استرسزا را کاهش دهند و تاثیرگذار بر سلامت روانی[9] و موفقیت تحصیلی[10] محسوب می شود.

خاستگاه نظری هوش هیجانی است که بوسیله سالوی[11] و مییر[12] پیشنهاد شد. هوش هیجانی بعنوان یک توانایی عبارتست از ظرفیت ادراک و ابراز و شناخت و کاربرد و اداره هیجانات در خود و دیگران (سالوی ویسر 1997).

بیان مسئله:

پژوهشهای انجام شده در زمینه رابطه هوش هیجانی با مؤلفه سلامت روانی نشان داده اند که این سازه با سلامت روان شناسایی محتوای هیجانها و توان همدلی با دیگران (می یرو سالوی، 1990، 1993، 1997) سازش اجتماعی و هیجانی (سالوی و کاراسو[13] (2002) و بهزیستی هیجانی (سلامت هیجانی) (می یرو کهر[14]، 1996) رضایت از زندگی (پالمر[15] و دونالدسون[16] و استاف[17]، 2002) همبستگی مثبت و عدم سلامت روانی (اسلاسکی[18] و کاراتریت[19]، 2002)، افسردگی (دادا[20] و هارت، 2000 وشاته و همکارانش 1998) و مصرف سیگار و الکل همبستگی منفی دارد.

رابطه هوش هیجانی و شایستگی های هیجانی و اجتماعی با هوش هیجان را ضعیف گزارش کرده اند، ونگ[21] و دی[22] ، ماکسول[23] ، می یر (1995) از همبستگی متوسط بین متغیرهای فوق الذکر سخن گفته اند و یافته های فین[24] و روک[25] (1997) و پارکر[26]، کرک[27] و همکاران (2004) بیانگر وجود همبستگی های قوی بین این متغیرهاست.

اهداف پژوهش

هدف پژوهش بررسی تاثیرگذاری سازه هوش هیجانی[28] بر مولفه های سلامت روانی[29] و موفقیت تحصیلی در مرحله حساس انتقال از دبیرستان به دانشگاه می باشد.

اهمیت و ضرورت تحقیق

ضرورت تحقیق این است که آیا هوش هیجانی می تواند بر سلامت روان و موفقیت تحصیلی از دوره ای به دوره دیگر موثر باشد. نه تحصیلات، نه تجربه، نه معلومات، نه هوش هیجانی هیچ یک نمی توانند تعیین کنند که چرا یک فرد موفق می شود اما فرد دیگری موفق نمی شود. حتما ویژگیهای دیگری وجود دارد که ظاهرا جامعه برای آن هیچ توصیفی ندارد.

ما نمونه هایی از این پدیده را هر روز در محیط کار، خانه، مدرسه و محله می بینیم. ما مردم باهوش و تحصیلکرده را می بینیم که موفق نیستند در حالی که عده کمی بدون مهارت و ویژگی بارز کاملا موفق هستند. امروزه پاسخ این سوال تقریبا به مفهوم هوش هیجانی بر می گردد. با اینکه شناسایی و اندازه گیری هوش هیجانی دشوار است بسادگی از طریق آزمون می توانیم هوش هیجانی خود و دیگران را اندازه بگیریم. هوش هیجانی برخلاف هوش شناختی قابل افزایش است.

فرضیه پژوهش

فرضیه ای که در واقع نشاندهنده انتظارات پژوهشگر در زمینه روابط بین متغیرهای پژوهشی است فرضیه پژوهش است.

1- بین هوش هیجانی و سلامت روان و موفقیت تحصیلی رابطه و همبستگی مثبت وجود دارد.

2- هوش هیجانی مردان بیشتر از هوش هیجانی زنان است.

3- سلامت روان مردان بیشتر از سلامت روان زنان است.

تعاریف و اصطلاحات

  • · تعریف نظری

هوش هیجانی: ظرفیت، ادراک، ابراز، شناخت، کاربرد و اداره هیجانها در خود و دیگران می باشد.

بهداشت روانی: قابلیت برقراری و ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل مسئله حل تضادها و تمایلات شخصی بطور منطقی و عادلانه و مناسب (میلانی فر[30]، 1373).

  • تعریف عملیاتی

هوش هیجانی: منظور از هوش هیجانی در این تحقیق آزمودن هوش هیجانی می باشد و گرفتن نمره 70 به بالا ملاک عمل می باشد.

بهداشت روانی:‌منظور از بهداشت روانی نمره کمتر از 6 در هر آزمون و زیر 22 در مجموع می باشد.

فصل دوم

مقدمه

سالها تصور می شد که هوش افراد (IQ)[31] موفقیت آنها را در زندگی تعیین می کند. مدارس برای ثبت نام دانش آموزان در برنامه های مختلف و همچنین شرکت ها و کارفرمایان برای انتخاب افراد، از آزمون IQ‌ استفاده می کردند. ولی در ده سال اخیر محققان دریافته اند که IQ تنها شاخص موفقیت افراد نیست. اکنون توجه به سمت هوش هیجانی [32](EQ) بعنوان شاخص دیگر موفقیت افراد محسوب می شود هوش هیجانی نوع دیگر باهوش بودن است و شامل درک احساسات خود برای تصمیم گیری مناسب در زندگی است. EQ تنها توانایی کنترل حالتهای اضطرابی و کنترل واکنشهاست. این به معنی پرانگیزه و امیدواربودن بکار و رسیدن به اهداف است. بطور کلی EQ یک مهارت اجتماعی است و شامل همکاری با سایر مردم، کاربرد احساسات در روابط و توانایی رهبری سایر افراد می باشد.

باتوجه به اهمیت هوش هیجانی در زندگی، لزوم دسترسی به ابزار سنجش مناسبی در این زمینه وجود دارد که متناسب با فرهنگ و جامعه ایرانی قابل کاربرد می باشد. (گنجی[33]، 1384)

روش تحقیق

روش تحقیق استفاده شده در این تحقیق علّی- مقایسه ای[34] می باشد. چون ما در این تحقیق می خواهیم پی ببریم که آیا هوش هیجانی بر سلامت روان و موفقیت تحصیلی می توانند تاثیر داشته باشد یا نه؟ در بیشتر اوقات به منظور آزمودن فرضیه درباره روابط علت و معلولی از روش تحقیق علّی و مقایسه ای به جای روش تحقیق آزمایشی استفاده می شود. (دلاور[35]، 1367)

متغیرهای تحقیق

متغیر[36]: عبارت است از یک خصیصه (ویژگی توانایی) فرد یا شی که مقدار آن از فردی به فرد دیگر و یا از شیءای به شیء دیگر تغییر پیدا می کند و انواع متغیرهای استفاده شده در این تحقیق عبارتند از: متغیر مستقل[37]، متغیر وابسته[38]، متغیر کنترل[39] . (دلاور، 1367)

متغیر مستقل: به متغیر مستقل ، متغیر پیش بین نیز گفته می شود که از طریق آن متغیر وابسته تبیین یا پیش بینی میشود.

متغیر وابسته: به متغیر وابسته ، متغیر ملاک نیز گفته می شود. به وجه یا جنبه ای از رفتار یک ارگانیسم که تحریک شده است، گفته می شود.بعبارت دیگر متغیری که مشاهده و اندازه گیری می شود تا تاثیر متغیر مستقل بر آن معلوم و مشخص گردد. (دلاور، 1376).

متغیر کنترل: که عبارتست از متغیری که در یک مطالعه تحقیقی از طریق مشاهده فقط یکی از سطوح آن، ثابت نگه داشته می شود. از متغیرهای کنترل به منظور خنثی کردن تاثیر متغیرها که ممکن است بر رفتار مشاهده شده موثر باشند، استفاده می شود. در این تحقیق سن و جنس افراد متغیر کنترل می باشد.

جامعه آماری

کلیه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی گرمسار که در این دانشگاه مشغول به تحصیل می باشند، تشکیل می دهند.

نمونه آماری

50 نفر از دانشجویان رشته حسابداری ترم اول دانشگاه گرمسار که میانگین سنی آنها 19 سال می باشد (30 دختر و 20 پسر) و در سال تحصیلی 85-84 مشغول به تحصیل می باشند.

روش نمونه گیری

عبارتست از روش خوشه ای یک مرحله ای که از بین سی رشته این دانشگاه، رشته حسابداری و از بین دانشجویان ترم اول این رشته تعداد 50 نفر که 30 دختر و 20 پسر بودند را انتخاب نمودیم.

روش اجرا

وقتی از بین 30 رشته موجود در این دانشگاه، رشته حسابداری و از بین کل دانشجویان، 50 دانشجویان ترم اول رشته حسابداری با توجه به روش خوشه ای یک مرحله ای انتخاب نمودیم، پس از توضیح و تشریح اهداف این پژوهش و جلب مشارکت و همکاری از آزمودنیها خواستیم که دو مقیاس و پرسشنامه (هوش هیجانی) و (سلامت روان) را جواب دهند. به منظور ترغیب بیشتر آزمودنیها به آنها این اطمینان را دادیم که نتایج هرچه که باشد تاثیری درتحصیل آنها در دانشگاه نخواهد داشت. هم برای همکاری جدی و صادقانه و هم برای حفظ امکان تماس به منظور دقت بیشتر در این پژوهش خواستیم که کارنامه های دو نیم سال اول و دوم تحصیلی خود را در اختیار ما قراردهند که این کار با دادن کارنامه های آزمودنیها و اسم و یا شماره تلفن آزمودنی امکانپذیر شد و به آنها اطمینان داده شد که آنها را از نتایج تستهای خود باخبر کنیم. بدین ترتیب 50 نفر آزمودنی ما حاضر به همکاری شدند و در آزمونها شرکت نمودند تا موفقیت تحصیلشان را مشخص نماییم. میانگین سنی این افراد 19 سال می باشند.

روش و ابزار جمع آوری اطلاعات

آزمون یا تست: آزمون GHQ‌ شامل 28 سوال می باشد و چهار سطح و نمرات باید کمتر 22 باشد.

آزمون EQ شامل 28 سوال می باشد که چهار مهارت خودآگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه و در کل هوش هیجانی را می سنجند.

پرسشنامه

(هوش هیجانی): اعتبار یعنی دقت، پایایی و ثبات در اندازه گیری که اگر آزمون را با فواصل زمانی،‌چند بار در یک گروه معین به اجرا بگذاریم. نتایج اجراهای متعدد نزدیک به هم می باشد. بین اجراهای مختلف همبستگی مثبت معنی دار وجود دارد. روایی یعنی ازمون باید چیزی را ارزیابی کند که برای ارزیابی آن ساخته شده است. تعیین اعتبار آزمونها کار دشواری نیست زیرا به آسانی می توان آنها را در یک گروه معین دو یا چند بار به اجرا گذاشت اما تعیین روایی آزمونها کار دشواری است برای تعیین اعتبار این آزمون دانشجویان دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن و ساوه مورد آزمایش قرارگرفته‌اند.

ضریب اعتبار بدست آمده بین نمرات دو نوبت اجرا و برای چهار مهارت تشکیل دهنده هوش هیجانی و جمع کل نمرات (هوی هیجانی) به شرح زیر است:

خودآگاهی

خودمدیریتی

آگاهی‌اجتماعی

مدیریت رابطه

هوش هیجانی

73/0

87/0

78/0

76/0

90/0

همه ضرایب در سطح 99/0 معنی دار و تعداد آزمودنیها در این محاسبه 36 نفر بوده است. بعلاوه آن در گروه 284 نفری و دیگری (145 پسر و 139 دختر) فقط یکبار اجرا شده و ضریب اعتبار آن را با استفاده از آلفای کرونباخ برای گروههای پسران و دختران و کل گروه 88/0 بدست آمده است و همه سوالات همبستگی معنی داری دارند. حذف هیچ یک از سوالات موجب افزایش اعتبار کل آزمون نمی شود و همه ضرایب بدست آمده در سطح 99/0 معنی دار است.

(سلامت روانی) روایی صوری پرسشنامه مذکور مورد تایید سه نفر از اساتید هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی می باشد. پایایی: در تحقیق حاضر منظور درجه ثبات نمره های آزمون است که با بازآزمایی بر افراد خاص و در موقعیتهای مشابه ویا در شرایط متغیر بدست می آید.

پایایی آزمون توسط چیویونگ و اسپینر (1994)، چان و چان (1983)، یعقوبی (1374)، هومن (1376)، بابیوردی (1378)، به ترتیب 55/0، 85/0 ، 91/0، 85/0، 80/0 بدست آمده است (به نقل از داوودی، 1379).

تفسیر نتایج هوش هیجانی

نمره بین 100-90 . این نمرات خیلی بالاتر از متوسط هستند و توانایی های چشمگیری را نشان می دهند. این تواناییها، یا بطور طبیعی در شما وجود دارند یا برای بدست آوردن آنها تلاش کرده اید. در هر فرصتی که بدست می آورید از آنها استفاده کنید تا موفقیت خود را به حداکثر برسانید. شما در این مهارتها واقعا قابلیت دارید . بنابراین روی آنها سرمایه گذاری کنید و تواناییهای بالقوه خود را به فعل درآورید. (یک توانایی عالی)

نمره بین 89-80. این نمرات بالاتر از متوسط است. با این حال در بعضی وضعیتها رفتاری از خود نشان می دهید که بیانگر هوش هیجانی بالای شماست. بسیاری از کارها را خیلی خوب انجام داده اید تا به این نمره برسید و چند موضوع دیگر وجود دارد که با اندکی تمرین می توانید آنها را نیز بهتر کنید. رفتارهایی را که بخاطر آنها چنین نمره ای گرفته اید مطالعه کنید و به این فکر باشید که چگونه می توانید مهارتهای خود را تقویت کنید (یک توانایی خوب).

نمره بین 79-70. از بعضی رفتارهایی که بخاطر آنها این نمره را بدست آورده اید، اطلاع دارید و وضعتان خوب است. بقیه رفتارهای هوش هیجانی، شما را به به عقب نگهداشته اند. بسیاری از مردم از اینجا شروع می کنند و وقتی به هوش هیجانی خود توجه نشان می دهند در بهبود آن پیشرفتهای بزرگی بدست می آورند. از این فرصت کمک بگیرید تا تواناییهای بالقوه خود را کشف کنید و در جاهایی که عملکرد خوبی ندارید، بهبود می یابید. (چیزی که با اندکی تقویت می تواند به یک توانایی تبدیل شود).

نمره بین 69-60. بخشی که در آن گاهی براساس هوش هیجانی خود رفتار می کنید ولی نه همیشه. ممکن است ناراحت کردن مردم را تازه شروع کرده باشید. ممکن است این مهارت بطور طبیعی همیشه به شما دست نمی دهد یا اینکه از آن استفاده نمی کنید. با اندکی بهبود در این مهارت خیلی بیشتر می توانید قابل اعتماد باشید. (چیزی که روی آن باید کار کرد)

نمره 50 یا کمتر. این مهارت یا برایتان مشکل است یا به آن ارزش قایل نیستید. یا اینکه نمی دانستید مهم است. خبر ناراحت کننده این است که مهارتهای شما کارایی شما را محدود می کنند. اما خبر خوشحال کننده این است که اقدام در مورد آن می تواند رفتار براساس هوش هیجانی را بهبود بخشد.

روش آماری برای تجزیه و تحلیل

آمار توصیفی: به یک مجموعه از مفاهیم و روشهای بکارگرفته شده جهت سازمان دادن، خلاصه کردن و تهیه جداول و رسم نمودار، توصیف داده های جمع آوری شده آمار توصیفی گفته می شود. از جدول – میانگین – واریانس- انحراف معیار- ضریب همبستگی پیرسون و ضریب تعیین در این پژوهش استفاده شده است.

آمار استنباطی: به مجموعه روشهایی که فقط با استفاده از داده های حاصل از مطالعه یک زیر مجموعه کوچک ولی معرف یک گروه بزرگ خصوصیات گروه بزرگ را مورد استنباط قرارمی دهد آمار استنباطی گفته می شود. از T مستقل در پژوهش ما استفاده شده است.

فصل سوم

مقدمه

از دیرباز، هوش[40] بعنوان یکی از عواملی که باعث موفقیت فرد در زندگی می شود مطرح بوده است ولی مسئله مهم این است که بهره هوشی، تعیین کننده موفقیت فرد درازمدت نیست و به عبارت دیگر همیشه اینطور نیست که هرکس که هوش منطقی بالاتری داشته باشد موفقتر است. در بعضی از موارد افراد باهوشی را می بینیم که در زندگی موفق نیستند و بالعکس افرادی با بهره هوشی کمتری را می بینیم که موفقیتهای فراوانی را کسب می کنند. برای مثال همگی داوطلبان کنکوری را دیده ایم که در دوران مدرسه همیشه نمرات عالی داشته اند و جزء شاگردان باهوش به حساب می آمده اند ولی در کنکور شکست خورده اند. حتی در مدرسه نیز هنگامی که تست هوش از افراد بعمل می آید ارتباط مستقیمی با وضعیت تحصیلی ندارد و اینگونه نیست که هرکسی بهره هوشی بالاتری دارد لزوما در تحصیل موفقتر است. (اینترنت)

همچنانکه افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر متفاوتند از نظر خصایص روانی مانند هوش ، استعداد، رغبت و دیگر ویژگیهای روانی و شخصیتی نیز بین آنها تفاوتهای آشکار وجود دارد. مطالعه نوشته اندیشمندان قدیم نشان می دهد که انسان حتی از گذشته های بسیار دور ازتفاوتهای فردی آگاه بوده است (پاشا شریفی، 1376)

افلاطون در کتاب جمهوریت تفاوتهای فردی انسانها را مورد توجه قرارداده است و گفته است که هر فرد باید به شغلی متناسب با استعدادها و تواناییهایش گمارده شود و او درباره تفاوتهای افراد در کتابش گفته است: «اشخاص بطور کاملا یکسان به دنیا نمی آید بلکه از نظر استعدادهای طبیعی با یکدیگر تفاوت دارند یک شخص برای نوع خاصی از شغل و دیگری برای شغل دیگری مناسب است. (آناستازی[41]، 1985)

شاگرد برجسته افلاطون در نوشته هایش از تفاوتهای فردی و گروهی انسانها از نظر تواناییهای مختلف مورد توجه قرارداده است و به تفاوتهای موجود بین گروههای نژادی و اجتماعی و جنسی اشاره کرده است. در قرون وسطی تفاوتهای فردی چندان مورد توجه نبوده است تعمیمهای فلسفی در رابطه با ماهیت ذهن عمدتا بطور فطری انجام می گرفته است و روشهای تجربی در مشاهده و سنجش رفتار بکار بسته نمی شد و از روانشناسی قوای ذهنی که توسط سنت آگوستین[42] و سنت توماس آکسیناس[43] استفاده می شد. (پاشاشریفی، 1376)

موفقیت ابعاد متفاوتی دارد و لزوما موفقیت در یک زمینه و یک بعد زندگی، پیشگویی کننده در دیگر ابعاد زندگی نیست افراد بیشماری را می بینیم که موفقیت شغلی دارند ولی در زندگی خانوادگی موفق نیستند؛ موفقیت تحصیلی دارند ولی در روابط اجتماعی بسیار ضعیف اند. ورزشکار موفقی هستند ولی در برنامه ریزی روزانه مشکل دارند، افراد تحصیلکرده ای هستند ولی مواد مخدر مصرف میکنند. اگر هوش یک فرد تضمین کننده موفقیت او در زندگی است چرا همیشه بدین گونه نیست؟ چگونه می شود که هوش باعث موفقیت در یک بعد زندگی می شود ولی در بعد دیگر باعث شکست و فاجعه می شود؟ سوالات فوق برای مدتها ذهن روانشناسان را به خود مشغول نموده است و موجب پدیدآمدن فرضیه هایی مختلف شده است که اکنون پاسخ این سوالات را تفاوت در هوش هیجانی[44] می دادند. (اینترنت)

از آنجا که شیوه برخورد افراد با موقعیتهای مختلف زندگی روزمره و توانایی آنان در حل مسائل زندگی نشانگر سطوح مختلف تواناییهاست. لذا متفکران و دانشمندان گونه ای از استعداد یا توانایی کلی را که از موفقیت در این موقعیتهاست مورد توجه قرارداده اند. عامه مردم هوش را توانایی یادگیری، درک موقعیتهای جدید و برخورد صحیح با موقعیتها می دانند. در میان روزمره، شخص باهوش با صفتهایی مانند دقیق، زیرک، تیزبین، برجسته و مانند اینهاست توصیف می شود و شخص کم هوش با صفتهایی مانند کند، دیرآموز، کودن و غیره مشخص می گردند. (پاشاشریفی، 1376)

هوش از جمله مواردی است که بسیار مورد توجه روانشناسان می باشد و در طول تاریخچه روانشناسی تلاش براین بوده که ماهیت هوش، انواع آن، تغییرپذیری آن و ... مورد بررسی قرارگیرد. وقتی درباره هوش صحبت می شود، ویژگی چون سریع ، زیاد و محاسبات دقیق و فوری و راه حلهای جدید به ذهن خطور می کند. (اینترنت)

تعریف هوش

کوششهایی که برای تدوین یک تعریف دقیق بعمل آمده اغلب با مشکل مواجه بوده است. دلیل این امر آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچگونه پایه محسوس عینی ، فیزیکی ندارند که بتوان آن را جایگاه دانست.

اصطلاح هوش نامی که به فرایندهای ذهنی یا مجموعه رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود است ونظریه های هوش در عمل نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است (ایکن[45]، 1985). چنین رفتارهایی شامل تواناییهای مختلف و دیگر تواناییهای شخصیتی است که از فردی به فرد دیگر متفاوت است. (پاشاشریفی، 1376)

هوش موجودیتی منفرد است که در حوزه روانشناسی و علوم رفتاری معمولا باور به این است که هوش به شیوه ای مناسب به ارث می رسد و انسانها مانند لوح سفیدی هستند که در هر تحقیقی نشان می دهد که هوش را می توان به افراد آموزش داد و کاملا از یکدیگر مستقلند (اینترنت)

هوش میزان درستی و توانمندی ادراک شخص از محیط خود می باشد. هوش چیزی است که ارزیابی و اندازه گیری آن کار ساده ای نیست و انواع بسیاری دارد. (گنجی، 1382)

هوش یک استعداد نیست بلکه مجموعه استعدادهاست و حافظه ، دقت، یادگیری، ادراک و ... درآن اثر دارد و این صفت از فردی به فرد دیگر فرق می کند. متداولترین تعریف هوش «شایستگی و استعداد یادگیری افراد است».(میلانی فر، 1378)

تعریف هوش از نظر پیاژه[46]:‌

توانایی سازگاری و انطباق با محیط را هوش می داند. (میلانی فر، 1378)

تعریف هوش از نظر بینه[47] و سیمون[48]:

«قضاوت و بعبارتی عقل سلیم، شعور عملی و ابتکارو استعداد، انطباق خود با موقعیتهای مختلف، بخوبی قضاوت کردن، بخوبی درک کردن و به خوبی استدلال کردن و اینها فعالیتهای اساسی هوش بشمار می روند». بینه و سیمون هوش را در اصل قضاوت درست در برخورد با مسایل تلقی می کنند. روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری و استعداد حل مسئله یا توانایی سازگاری با موقعیتهای جدید می دانند. هوش از نظر بینه عبارتست از آنچیزی که آزمونهای هوش آن را می سنجند و باعث می شود که افراد عقب مانده ذهنی از افراد طبیعی و باهوش متمایز شوند. (پاشاشریفی، 1376) ، کودکان استثنائی، (میلانی فر، 1378)

تعریف هوش از نظر ترمن[49] :‌

هوش بعنوان توانایی تفکر انتزاغی همه ابعاد،‌ رفتارهای هوشمندانه را دربرنمی گیرد. هرچند تفکر انتزاعی بخش مهمی از رفتار هوشمندانه می باشد. مفهوم عام هوش بعنوان توانایی یادگیری در صورتی که نتایج حاصل از اجرای آزمونهای هوش بعنوان شاخص هوش تلقی می شود، تعریفی نادقیق می باشد. نمره های حاصل از اجرای آزمون های هوش با سرعت یادگیری تکالیف جدید هم بستگی خیلی بالایی ندارد. (پاشاشریفی، 1376)

تعریف هوش از نظر وکسلر:

هوش را به عنوان یک استعداد کلی مشخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف می کند. هوش از نظر وی شامل تواناییهای فرد برای تفکر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد موثر با محیط است. او تاکید می کرد «هوش کلی را نمی توان با تواناییهای رفتار هوشمندانه معادل دانست بلکه باید آنرا بعنوان جلوه های آشکار شخصیت بصورت کلی تلقی نمود[50]». از نظر وکسلر هوش می تواند اجتماعی، عملی یا انتزاعی باشد و نمی توان آن را از ویژگیهایی ماند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل دانست . وکسلر هوش را بدین گونه تعریف میکند« مجموعه شایستگی های فرد در تفکر عاقلانه، رفتار منطقی و سودمند و اقدام موثر در ساز با محیط». (میلانی فر، 1378)

تعریف هوش از نظر هامفریز[51]:

هوش عبازت است از خزانه مهارتهای ذهن آدمی. (پاشاشریفی، 1376)

تعریف هوش از نظر بورینگ[52]:

هوش چیزی است که بوسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود. (همان منبع)

تعریف هوش از نظر روانشناسان:

تعریف تربیتی هوش

به اعتقاد روانشناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی بشمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کنند که کودکان باهوش نمره های بهتری در دروس خود میگیرند و پیشرفت تحصیلی چشمگیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند که کیفیت هوش را نمی توان به نمره ها و پیشرفت تحصیلی محدود نمود، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام آن است و بگونه کلی پیشرفت تحصیلی و پیشرفت در موقعیتهای زندگی بستگی به میزان هوش دارد. (اینترنت شبکه ملی رشدمدارس)

تعریف تحلیلی هوش

به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیده های مرزی یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه و یا تشخیص حالتها و کیفیات محیط است. شایدبهترین تعریف تحلیلی هوش بوسیله وکسلر بیان می شود که هوش یعنی تفکر عاقلانه و عمل منطقی و رفتار موثر در محیط. (منبع قبلی)

تعریف کاربردی هوش:

هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می شود و شاید عملی ترین تعریف برای هوش نیز همین باشد. (همان منبع)

تاریخچه هوش:

مساله هوش بعنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را بین انسانها موجب می شود، از دیرباز مورد توجه بوده است. برای مثال زیست شناسان، هوش را بعنوان عامل سازش و بقا مورد توجه قرارداده اند. فلاسفه بر اندیشه های مجرد بعنوان معنای هوش و متخصصان تعلیم و تربیت بر توانایی یادگیری تاکید داشته اند. در مقاله معتبر که در سال 1904 منتشر شد، اسپیرمن روانشناس بریتانیایی نخستین کوشش برای تحقیق در ساختمان هوش را با روشهای تجربی و کمی تشریح کرد. پیدایش مقیاس هوشی بینه- سیمون، در سال 1905 و بدنبال آن تهیه و استانداردشدن مقیاس استنفرد- بینه در سال 1916 در امریکا، از فعالیتهای اولیه به منظور تهیه ابزار اندازه گیری هوش بوده است. البته در سال 1838 اسکیرول به منظور تهیه ضوابطی برای تشخیص و طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی، روشهای مختلفی را آزموده این نتیجه رسید که مهارت کلامی فرد بهترین توانش ذهنی اوست. جالب آنکه بعدها نیز مهارت کلامی از عوامل اساسی توانش ذهنی شناخته شد و امروزه نیز محتوای اکثر تستهای هوش را مواد کلامی تشکیل می دهند. ترستون[53]، ثرندایک[54]، سیریل برت[55]، گیلفورد[56]، فیلیپ ورنون[57] از دیگر افرادی که در زمینه هوش به تحقیق و بررسی پرداختند. (اینترنت شبکه رشد ملی مدارس)


بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران

هوش هیجانی از سازه هایی ا ست که از طریق تظاهرا ت هیجانی و با درک وا نسجام بخشیدن به هیجا نها جلوه گر می شود به نظر مایر وسا لووی1 (1993) هوش هیجانی گونه ای هوش اجتماعی ا ست که توانایی برخورد با عواطف در خود و دیگران را در بر می گیردهمچنین آ نان بر این باورند که هوش هیجانی قابلیتی ا ست که تفکر و اقدامات هر فرد را هدایت می کند چنین برداشتی از هوش ه
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 158 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 181
بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

بیا ن مسأ له

هوش هیجانی از سازه هایی ا ست که از طریق تظاهرا ت هیجانی و با درک وا نسجام بخشیدن به هیجا نها جلوه گر می شود . به نظر مایر وسا لووی[1] (1993) هوش هیجانی گونه ای هوش اجتماعی ا ست که توانایی برخورد با عواطف در خود و دیگران را در بر می گیرد.همچنین آ نان بر این باورند که هوش هیجانی قابلیتی ا ست که تفکر و اقدامات هر فرد را هدایت می کند .چنین برداشتی از هوش هیجانی این سوال را پیش می آورد که آیا هوش هیجانی با خلاقیت که یکی از انواع تفکر بوده و رفتاری است که از فرد سر می زند دارای همبستگی است یا خیر ؟

همچنین مساله دیگر آن ا ست که بسیاری از نظریه پردازان هوش هیجانی نظریه های خود را با ارزشیابی که از بزرگسالان به عمل آورده اند عملیاتی کرده اند و از ابزارهایی در این خصوص از آنها بهره گیری شده است مقیاس چند عاملی هوش هیجانی مایر و همکاران،(2000) مقیاس درک عاطفی بارنت[2] (1996) آزمون EQMAPکوپروساواف[3] (1997) و مقیاس هوش هیجانی شوتی[4] و دیگران (1998) بوده است . با این همه بیشتر ابزا رها یی که برای بر آورد هوش هیجانی با جنبه های مختلف آ ن ساخته ا ست عمومأ برای گروه سنی بزرگسالان و گاهی برای کودکان مورد استفاده قرار می گیرد (سالیوان 1999)[5].

در میان ابزارهای که برای گروه جوانان قابل استفاده ا ست سیاهه هوش هیجانی بارآن[6](2000) می باشد. به هر حال هوش هیجانی به دلیل مزایایی چون ارتقا سطح اعتماد به نفس انعطاف پذیری همدلی همسازی با دیگرا ن و تأ ثیر آ ن بر عملکرد خلاقانه افراد مورد تأ یید ا ست. چرنیس[7] (2000) و عاملی سازنده در حیات اجتماعی شخص تلقی می شود . لازاروی و فولکمن[8] (1984). در ایران در خصوص همبستگی و اثر گذاری هوش هیجانی و خلاقیت پژوهش چندانی انجام شده است . و با در نظر گرفتن اینکه هوش هیجانی زمینه ای برای ارتقا عملکرد خلاقانه است و نسل جوا ن برای سازندگی بیشتر نیازمندآن هستند کوشش زیادی صورت نگرفته است. ولذا پژوهش حاضر به دنبا ل پاسخگویی به ا ین سوا ل ا ست که آیا در بین دا نش آموزان دوره متوسطه همبستگی بین هوش هیجانی و خلاقیت آنان مشاهده می شود یا نه ؟

اهمیت و ضرورت موضوع پژوهش

از آنجا که توجه به هوش هیجانی و خلاقیت نقش مهمی در تعلیم و تربیت دارد لازم ا ست دست اندرکاران نظام آموزشی توجه به پرورش و رشد و شکوفایی خلاقیت را در نظر دا شته باشند.

بایستی به معلمان خاطر نشان ساخت که رفتار خلاق و عوامل درونی و بیرونی مرتبط با آن رفتار را می توان تغییر داد و در بهبود آن تلاش کرد. بار آن،(1999)،لذا شناخت خصوصیات افراد خلاق و ویژگیهای شخصیتی آنها امری ضروری است.

نلر[9] (1960) یک مانع بر سر راه خلاقیت را نحوه تفکر دانش آموزان درباره خودشان می داند که آنها ارزیابی های منفی از خود داشته ونیز عدم باور دا شتن خود می تواند خلاقیت را پایین بیاورد.

گلمن[10] (1995) معتقد است می توانیم با شناسایی پایه های هوش هیجانی و آموزش به افراد، توانایی درک خود، مقاومت و کنترل احسا سات خود را افزایش دهیم و در ابعاد مختلف رشد در بعد شناختی هیجانی اخلاقی و اجتماعی تغییرات زیادی ایجاد کنیم .

گمان بسیاری از محققان مانند گیلفورد و تورنس[11] (1985) این است که خلاقیت را باید مجموعه یکپارچه از عناصری مانند (سیالی، ابتکار، انعطاف پذیری و بسط ) دانست که در کنار هم صفتی وحدت یافته را به نام خلاقیت می سازند.

در مورد هوش عمومی و خلاقیت همواره این سوال مطرح است که آیا خلاقیت یکی از عوامل هوش است.یا اینکه بین این دو استقلالی وجود دارد ؟ عده ای معتقدند بین این دو ارتباطی قوی وجود دارد و آنها شبیه بهم هستند و خلاقیت بدون هوش بی معنی ا ست .

عده ای دیگر معتقدند بین این دو ارتباطی وجود ندارد و آنها مستقل از هم عمل می کنند . در این دیدگاه اظهار می شود خلاقیت ترکیبی یکپارچه از عناصر مختلف سیالی ابتکار انعطاف پذیری و بسط ا ست. که بعدی خاص تحت عنوان خلاقیت را می سازند و این عناصر با هم در تعامل و ارتباط هستند.

این گمان نیز هست که اگر پیوستگی بین هوش و خلاقیت وجود دارد تا حد معینی از ارتباط است (سطح آستانه ای ) . و پس از این حد دو حوزه عملکردی مستقل خواهند داشت. علاوه بر اینها ادعا می شود لزومأ هر فرد باهوشی خلاق نیست و هر فرد خلاقی نیز کم هوش نیست . چنین مساله ای بر این عقیده استوار ا ست که خلاقیت ویژه افرادی خاص (با ضریب هوشی معین )ا ست. که تنها آنها قادرند قدرت آفرینندگی را دارا باشند و بعبارت ساده تر خلاقیت دارای توزیعی غیر نرمال است . گیلفورد[12] (1967) اعتقاد دارد ارتباط بین دو مفهوم در زیر سطح آستانه ای 120 بسیار قوی تر از سطوح بالای آ ستا نه ای است .

نظریه آ ستانه ای در حقیقت به میزانی معین از هوش برای خلاقیت اشاره دارد. تورنس (1967) نیر این میزان را با حداقل ممکن بین 115 تا 120 فرض می کند . (دادستان 1372 ).

یکی از کارکردهای اصلی آموزش و پرورش این است که دانش آموزان را نسبت به شخصیت خودشان آگاه سازد. دانش آموزان باید از همان سالهای ابتدا یی مدرسه بی همتا بودن خود و دیگران را بطور عمیق و کامل احساس کنند. فرد برای رسیدن به خلاقیت و خود شکوفایی نیازمند اعتماد به خود است .شخص باید به ارزش فردی خود اطمینان داشته باشد . اسبورن (1370).

از جنبه کاربردی اهمیت موضوع پژوهش را باید بطور عمده به نفع نظام آموزشی تفسیر کرد. اگرچه در سیستم آموزشی ما کمتر به شناسایی و پرورش خلاقیت توجه شده اما لازم است به شناخت دقیق فرایند های هوش هیجانی و خلاقیت پرداخته شود و عوامل موثر بر آنها بررسی گردد.نتیجه ای که از پژوهش حاضر حاصل خواهد شد این است که آیا بین هوش هیجانی و خلاقیت رابطه وجود دارد یا خیر ؟

اهداف پژوهش

هدف اصلی در این تحقیق

بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران می باشد.

اهداف فرعی

1- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان دختر و پسر.

2- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان دختر رشته های ریاضی و تجربی وانسانی .

3- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان پسر رشته های ریاضی و تجربی وانسانی.

4- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان دختر سال اول عمومی

5- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان پسر سال اول عمومی.


فرضیه های تحقیق:

الف : فرضیه اصلی

بین هوش هیجانی و خلاقیت در دانش آموزان دوره متوسطه منطقه 11 تهران همبستگی وجود دارد .

ب : فرضیه های فرعی

1- بین میانگین هوش هیجانی دختران و پسران تفاوت وجود دارد.

2- بین میانگین خلاقیت دختران و پسران تفاوت وجود دارد.

3- بین میانگین هوش هیجانی دانش آموزان علوم انسانی با علوم ریاضی و تجربی تفاوت وجود دارد.

4- بین میانگین خلاقیت دانش آموزان علوم انسانی با علوم ریاضی و تجربی تفاوت وجود دارد.

5- بین میانگین هوش هیجانی دانش آموزان پایه اول با پایه دوم و سوم تفاوت وجود دارد.

6- بین میانگین خلاقیت دانش آموزان پایه اول با پایه دوم و سوم تفاوت وجود دارد.

متغیرها

اصطلاح متغیر[13] به خصوصیتی اشاره می کند که بوسیله آن اعضای یک گروه یا مجموعه از یکدیگر متمایز می شوند. اعضای گروه ممکن است افرادی باشند که از لحاظ جنسیت، سن، رنگ چشم، هوش، افت شنیداری، زمان واکنش به محرکها، نگرش نسبت به یک موضوع سیاسی و بسیاری از جنبه های دیگر با هم تفاوت دارند. چنین ویژگیهایی را می توان متغیر نامید (فرگوسن[14]، 1989)

متغیر مستقل: متغیری است که پژوهش گر می تواند در آن دخل و تصرف کند و در پژوهش حاضر هوش هیجانی به عنوان متغیر مستقل در نظر گرفته شده است.

متغیر وابسته: متغیری که پژوهشگر نمی تواند در آن دخل و تصرف کند و در پژوهش حاضر خلاقیت بعنوان متغیر وابسته می باشد.

متغیر کنترل: متغیری که حضورش در پژوهش ملموس است و پژوهشگر آن را کنترل می کند در این پژوهش، سن، پایه تحصیلی، جنسیت و رشته تحصیلی متغیر کنترل می باشند.

تعاریف نظری وعملیاتی

الف) تعاریف نظری

هوش هیجانی[15]

مایر و سالوی هوش هیجانی را به عنوان مجموعه ای از توانایی های مرتبط به هم که دارای چهار بُعد اساسی می باشند، تعریف می کنند که این ابعاد عبارتند از:

1- شناسایی و بیان عواطف

2- استفاده صحیح از عواطف

3- فهم و درک عواطف

4- مدیریت و تنظیم عواطف (سیاروجی و همکاران- 2000)

گلمن هوش هیجانی را مهارتی می داند که دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی روحیات خود را کنترل کند، از طریق خودمدیریتی آن را بهبود بخشد، از طریق همدلی تاثیر آنها را درک کند و از طریق مدیریت روابط به شیوه‌ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد. (مقصودی، 1383)

خلاقیت:

ازنظر تورنس[16] ( 1998) ، : خلاقیت عبارت است از فرآیند حل کردن مشکلات، مسائل، و اطلاعات، عناصر گم شده، چیزهای ناجور، حدس زدن و فرضیه‌سازی درباره این نواقص و ارزیابی و آزمودن این حدس ها و فرضیه ها، تجدیدنظرکردن و دوباره آزمودن آنها و بالاخره انتقال نتایج. (سیف 1379)

ابراهام مزلو[17] خلاقیت را چنین تعریف کرده است:

خلاقیت در ابتدا از روان ناهشیار سرچشمه می گیرد. ایده های تازه (و یا نوآوریهای واقعی) است که با آن چه در حال حاضر وجود دارد،‌متفاوت است.

به عقیده برآن[18] (1989) مقدماتی ایجاد می شود. در این وسط معجزه ای رخ می دهد و چیزی به اسم خلاقیت حاصل می شود.

گیلفورد[19] (1971) خلاقیت را این گونه تعریف می کند:

تفکر واگرا در حل مسئله. به نظر او تفکر واگرا تفکری است که در جهات مختلف سیر می کند.

مک[20] کینون( 1985) خلاقیت را حل مسئله به نحوی که ماهیتی «بدیع و نو داشته باشد» تعریف می کند.

ویلیامز[21]( 1985) ، می گوید: «خلاقیت مهارتی است که می تواند اطلاعات پراکنده را به هم پیوند دهد».

استین[22] (1975) خلاقیت را به عنوان : یک فرایندی که منجر به ایده ای تازه شده و توسط گروه زیادی در زمانهای مختلف، مفید قانع کننده و تابع دفاع باشد» تعریف می کند.

گیلفورد ( 1971) ،در مدل «ساختار عقل» خود،‌خلاقیت را متشکل از 8 بُعد اساسی زیر می داند:‌

1- حساسیت به مسئله [23]

2- سیالی[24]

3- ایده های نوین[25]

4- انعطاف پذیری [26]

5- هم نهادی[27]

6- تحلیل گری[28]

7- پیچیدگی [29]

8- ارزشیابی[30]

به نظر او زیر هرکدام از این بعدهای اساسی چند بعد فرعی قراردارد. برپایه این مدل گیلفورد یک مجموعه ای از آزمون برای اندازه گیری خلاقیت ساخته که این مجموعه شامل 13 آزمون است. 9 آزمون کلاسی و آزمون شکلی تورنس[31] (1989) خلاقیت را بطور خلاصه مرکب از چهار عامل اصلی می داند:

1- سیالی: یعنی استعداد تولید ایده های فراوان

2- ابتکار: یعنی استعداد تولید ایده های بدیع، غیرمادی و تازه.

3- انعطاف پذیری: یعنی استعداد تولید ایده های متنوع و یا روشهای بسیار گوناگون.

4- بسط: یعنی استعداد توجه به جزئیات.

ب) تعاریف عملیاتی

هوش هیجانی

منظور از هوش هیجانی در این تحقیق نمره ای است که آزمودنیها از آزمون هوش هیجانی بار-آن بدست می آورند.

خلاقیت :

خلاقیت آفرینش فرآورده های پیچیده از مواد اولیه ساده می باشد که در این پژوهش منظور از خلاقیت نمره حاصل از اجرای آزمون سنجش خلاقیت عابدی در بین آزمودنیها می باشد.



پیشینه موضوع پژوهش

بعد از این که برای اولین بار سالووی و مایر در سالهای 1990 تئوری مدونی به نام هوش هیجانی ارائه کردند، از آن زمان تاکنون مطالعات زیادی در مورد این سازه در زمینه های مختلف صورت گرفته است. در این جا برخی از این مطالعات را ذکر می کنیم.

الف : درایران

زارع 1380 رابطه بین هوش هیجانی و موفقیت تحصیلی را مورد ارزیابی قرارداد. وی در این تحقیق از پرسشنامه بار-آن به منظور پیش‌بینی موفقیت تحصیلی به وسیله هوش هیجانی استفاده نمود و دریافت که بین هوش هیجانی و موفقیت تحصیلی همبستگی معناداری وجود دارد ولی بین هوش شناختی و هوش هیجانی همبستگی معنادار وجود ندارد.

بنکداری در سال 1384 به بررسی رابطه هوش هیجانی والدین با سازگاریهای اجتماعی فرزندان پرداخت . بدین منظور 252 دانش آموز دختر و پسر پایه چهارم دبستان شهر تهران بررسی شدند. در نتایج تحقیق وجود رابطه مثبت و معنادار بین هوش هیجانی والدین و سازگاری اجتماعی فرزندان داشت. مادران از طریق سه مولفه خودکنترلی- هوشیار اجتماعی و خودانگیزی توانایی پیش‌بینی سازگاری اجتماعی فرزندان دختر خود را دارند. و این امر نزد پدران به مولفه‌های هوشیاری اجتماعی – توانایی پیش بینی سازگاری اجتماعی فرزندان پسر را دارا می باشند. نتایج نشان می دهد که بین هوش هیجانی پدران و مادران تفاوتی وجود ندارد. تنها در مولفه خودکنترلی نمرات پدران بیشتر از مادران می باشد.

سازگاری اجتماعی دختران از پسران بیشتر است. اما از دیدگاه مادران تفاوتی در سازگاری اجتماعی فرزند دختر و پسر دیده نمی شود.

عباسی (1384) به بررسی و مقایسه هوش هیجانی دانش‌آموزان پسر کم توان ذهنی آموزش پذیر 12-10 ساله با و بدون اختلالهای عاطفی رفتاری در شهر تهران پرداخت. نتایج تحقیق بین دو گروه مادران فاقد و واجد اختلالات عاطفی رفتاری نشان داد که آنها در زمینه هوش هیجانی کلی و زیر مجموعه ای آنها که عبارتند از: خودآگاهی – خودکنترلی- خودانگیزی – همدلی و مهارتهای اجتماعی می باشند. تفاوت معناداری با یکدیگر دارند.

مقصودی (1384) به بررسی و مقایسه ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی(هوش هیجانی – خلاقیت – خودپنداری- خودکارآمدی – منبع کنترل) کارآفرینان تهرانی با افرادی عادی می پردازد که نتایج حاصل از داده های هوش هیجانی نشان می دهد که بین میانگین دو گروه کارآفرینان و افراد عادی تفاوت معناداری وجوددارد. بدین معنی که میانگین هوش هیجانی افراد کارآفرینی به نسبت افراد عادی بالاتر است. این تفاوت علاوه بر میانگین هوش هیجانی کلی در هر پنج مولفه ترکیبی هوش هیجانی نیز معنادار است یعنی میانگین گروه کارآفرینان در مولفه‌های درون فردی، میان فردی، سازگاری، کنترل تنش و خلق عمومی به نسبت افراد عادی بالاتر است.

پیرخائفی (1372) :

به بررسی رابطه بین هوش عمومی وخلاقیت در بین دانش آموزان پسر دوم نظری دبیرستانهای شهر تهران پرداخته است .نتیجه ارزیابی نشان می دهد که بین هوش عمومی و خلاقیت کلی نمونه تحقیق همبستگی ناچیزی وجود دارد .

ب : در جهان:

براکت[32] (2004) هوش هیجانی 330 مردو زن را با استفاده از مقیاس مایر و همکاران مورد ارزیابی قرارداد . در این تحقیق هوش هیجانی زنان به طور معنی داری بیش از مردان بود. همچنین هوش هیجانی همبستگی منفی و معنی داری با ناسازگاری و رفتارهای منفی اجتماعی داشت. نمرات پایین هوش هیجانی در مردان مربوط به درک هیجانات و استفاده از هیجانات (بهبود تفکر) بود و هوش هیجانی پایین در مردان با مصرف مواد و استفاده از الکل همبستگی داشت. همچنین این افراد دارای رفتارهای انحرافی بیشتر و ارتباطات اجتماعی ضعیف بودند.

سیاروچی[33] و همکاران (2002) در مقاله ای به عنوان «هوش هیجانی رابطه بین استرس و سلامت روانی را تعدیل می کند» مطالعه ای را شرح می دهند که برروی 302 نفر از دانشجویان به روش مقطعی انجام گرفت. 3 شاخه هوش هیجانی در این تحقیق مدنظر بودند که عبارتند از:‌ادراک و ارزیابی هیجانی،‌فهم و استدلال در مورد هیجانها و مدیریت و نظم‌بخشی در خود و دیگران.

استرس نیز در دو بُعد جر و بحث وگفتگوی مشاجره سر میز و وقایع منفی و ناگوار زندگی مورد توجه قرارگرفت. نتایج پژوهش حاکی از این بود که برخی از اشکال هوش هیجانی ممکن است افراد را از استرس محافظت کند و منجر به سازگاری و تطابق بهتری در آنان شود . این امر تلویحات روشنی برای پیشگیری از حالات افسردگی دارد. افرادی که در مدیریت و کنترل هیجانهای دیگران عملکرد خوبی دارند، از حمایت اجتماعی برخوردار بوده و احساس رضامندی بیشتری در زندگی دارند. این حساسیت روزافزون می تواند آنان را در مقابل افسردگی و افکار خودکشی محافظت کند. همچنین آنها به این نتیجه رسیدند که هوش هیجانی رابطه میان استرس و متغیرهای سلامت روان را تعدیل می کند در مواردی افراد باهوش هیجانی بالا تاثیرات بیشتری از استرس داشته و سطح بالایی از افسردگی را نشان می دهند که آنها دو فرضیه را مطرح کردند.

فرضیه گم‌گشتگی[34]

که پیشنهاد می کند افرادی که در ادراک هیجان در سطح پایین قراردارند در واقع به استرس حساس هستند اما به آسانی تشخیص نمی دهند که استرس بر آنها چه اثری دارد. براین اساس افراد با ادراک هیجانی پایین درباره آن چه احساس می کنند، بیشتر سردرگم می شوند و درک پایین‌تری از چگونگی تاثیر آن بر زندگی ازخود نشان می دهند .

فرضیه عدم حساسیت[35]

پیشنهاد می کند که افرادی که ادراک هیجانی ندارند با موفقیت تفکرات استرس زا را سرکوب می کنند و یا در کل به آنها توجهی نمی کنند.

هانت و ایوان[36] (2004) در پاسخ به این سوال که آیا هوش هیجانی می تواند پیش بینی کند که افراد چگونه بر تجربیات تکانشی و ناگهانی پاسخ می دهند، مطالعه ای برروی 181 مرد و 233 زن اجرا کردند .نتایج نشان دادند که افرادی که نمرات هوش هیجانی بالایی داشتند نشانه های روانی کمتری در رابطه با تجربیات تکانشی نشان دادند علاوه براین مشخص شد که وقایع ضربه ای تاثیرات منفی بیشتری بر زنها داشت و مردها سازگاری بهتری با این تجربیات از خود نشان دادند.

در پژوهشی که توسط مایر و همکاران (2000) به عمل آمد، مشخص شد که افرادی که نمرات بیشتری در همدلی دارند، انطباق عاطفی بهتری داشته و معاشرتی هستند و در میان مردم محبوبیت بیشتری دارند. این افراد در پاسخدهی به محیط اجتماعی و ایجاد یک شبکه اجتماعی پشتیبان برای خود موفق‌ترند.

شات[37] (2001) در هفت مطالعه جداگانه به بررسی رابطه هوش هیجانی و روابط بین شخصی پرداخت. و دریافت که افراد باهوش هیجانی بالا از قدرت خودکنترلی بالایی برخوردار بوده و نگاه همدلانه بیشتری نسبت به دیگران دارند . آنها همچنین دریافتند که بین هوش هیجانی و مهارتهای اجتماعی رابطه مثبتی وجود دارد به این معنی که افراد باهوش هیجانی بالا قادر به مدیریت صحیح روابط خود بوده و توانایی رهبری بالایی داشته و در حال تعارضات بین شخصی تواناترند. آنها دارای روحیه همکارانه صمیمانه تری بوده که به حفظ و تداوم ارتباطها کمک می کند این افراد از رضامندی زناشویی بهتری نیز برخوردار می باشند.

لوپز[38] (2003) پژوهشی را برای 103 دانشجو به منظور بررسی رابطه هوش هیجانی و کیفیت ارتباطات اجتماعی صورت داد. نتایج حاکی از وجود همبستگی مثبت بین هوش هیجانی و رضایت از روابط اجتماعی بود. افرادی که در مقیاس مدیریت هیجانی نمرات بالاتری گرفته بودند به احتمال بیشتری روابط خود را با دیگران مثبت ارزیابی کردند. همچنین این افراد حمایت بیشتری از والدین دریافت کرده و از تعاملات منفی کمتری با دوستان نزدیک خود برخوردار بودند.


ریشه های تاریخی هوش هیجانی

ذهن انسان از سه طریق شناخت2، احساس3 و انگیزش4 عمل می کند حوزه شناخت شامل اعمالی از قبیل حافظه فرد، استدلال، قضاوت و به طور کلی اعمال فکری انسان می شود حوزه احساس شامل عواطف، حالات روحی، ارزشیابی ها و دیگر حالات احساسی می شود حوزه انگیزش که می توان گفت همان حوزه شخصیت می باشد و شامل انگیزه زیستی یا رفتار هدف گرا که قابل یادگیری است، می باشد دو حوزه
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 47 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 61
ریشه های تاریخی هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

ریشه های تاریخی هوش هیجانی[1]

ذهن انسان از سه طریق شناخت[2]، احساس[3] و انگیزش[4] عمل می کند. حوزه شناخت شامل اعمالی از قبیل: حافظه فرد، استدلال، قضاوت و به طور کلی اعمال فکری انسان می شود. حوزه احساس شامل: عواطف، حالات روحی، ارزشیابی ها و دیگر حالات احساسی می شود. حوزه انگیزش که می توان گفت همان حوزه شخصیت می باشد و شامل انگیزه زیستی یا رفتار هدف گرا که قابل یادگیری است، می باشد. دو حوزه اول که شامل شناخت و احساس می باشد در واقع تشکیل دهنده هوش هیجانی هستند یعنی می توان گفت که هوش عاطفی همان استفاده آگاهانه از عواطف و احساسات می باشد. (پون- 2002)

در اغلب مواقع روانشناسان هنگام مطالعه هوش بر جنبه های شناختی آن از قبیل حافظه و قدرت حل مشکل توجه می کنند. این در حالی است که در گذشته محققان زیادی به نسبت جنبه های شناختی انسان بر اهمیت جنبه های غیرشناختی[5] نیز تاکید کرده اند. اگر به مطالعات رهبری اوهایو (در دهه 1940) توجه کنیم می توان ملاحظه کرد که در نتیجه این مطالعات توجه به افراد (در مقابل توجه به وظیفه) به عنوان یکی از عوامل اصلی رهبری اثربخش معرفی شد که با الهام از این مطالعات بعدها رهبران اثربخش به عنوان کسانی معرفی شدند که بتوانند اعتماد و احترام متقابل با زیردستان خود داشته و با آنها روابط دوستانه برقرار کنند. با توجه به نتایج این مطالعات می توان دید که جنبه های غیرشناختی رفتار انسان به عنوان عاملی مهم در موفقیت رهبران به شمار می آید. (چرمیس- 2002)

در سال 1940 دیوید وچلر[6] در کنار توجه به عوامل عقلانی[7] به عوامل غیرعقلانی از قبیل عوامل اجتماعی، فردی و احساسی نیز توجه نشان داد و در سال 1943 وی اظهار داشت که توانایی های غیرعقلانی از عوامل ضروری موفقیت در زندگی می باشند. وی در سال 1958 هوش را به صورت ظرفیت کلی فرد برای عمل هدفدار، فکر منطقی و برقراری ارتباط مؤثر با محیط تعریف کرد. ولی او تنها کسی نبود که به اهمیت جنبه های غیرشناختی هوش در موفقیت و سازگاری انسانها با محیط پی ببرد. (چرمیس- 2002)

رابرت ثرندایک[8] در سال 1920 مفهوم هوش اجتماعی را مطرح کرد و آنرا به عنوان توانایی درک دیگران و توانایی برای برقراری ارتباط با آنها تعریف کرد. ولی متاسفانه کارهای وی تا سال 1983 فراموش شده و یا نادیده گرفته شدند. (پون- 2002)

تا اینکه در سال 1983 گاردنر[9] از نظریات او استفاده کرد و به انتشار مطالبی درباره هوش چندجانبه[10] پرداخت. وی بیان داشت که هوش درون فردی[11] و هوش بین فردی[12] نیز به اندازه بهره هوشی افراد (IQ) که با تستهای خاصی اندازه گرفته می شود، اهمیت دارند. (چرمیس- 2002)

اصلاح هوش عاطفی همانند چتری است که مجموعه ای از مهارتها و خصایص فرد را در زیر خود جمع کرده است و بعضی دانشمندان این مهارتها را در دو گروه عمده مهارتهای بین فردی و مهارتهای درون فردی تقسیم بندی می کنند. این مهارتها به گونه ای هستند که با حوزه های سنتی مهارت و تخصص از قبیل دانش مشخص، هوش عمومی و مهارتهای فنی و حرفه ای ارتباط چندانی ندارند و از آنها جدا می باشند. اغلب دانشمندان هوش عاطفی عقیده دارند که به منظور تعادل در رفتار، برخورداری از عملکرد بهتر در جامعه و یا در یک سازمان یا حتی در درون خانواده و زندگی زناشویی باید انسانها دارای بهره هوشی (IQ) و بهره عاطفی (EQ) بوده و استفاده مناسبی از هر دو اینها ببرند. هوش عاطفی شامل آگاهی داشتن نسبت به عواطف و چگونگی تعامل این عواطف با IQ می باشد یعنی فردی که می خواهد در زندگی خود موفق باشد و جزء بهترین افراد باشد باید از عواطف و احساسات خود و دیگران آگاه بوده و از عواطف استفاده منطقی ببرد. (کرستید – 1999)

در سال 1985 یک دانشجوی مقطع دکتری در رشته هنر در یکی از دانشگاههای آمریکا پایان نامه ای را به اتمام رساند که در عنوان آن از واژه هوش عاطفی استفاده شده بود. این چنین به نظر می رسید که این اولین استفاده علمی و آکادمیک از واژه هوش عاطفی باشد. (هین، 2004). در سال 1990 سالوی و می‌یر[13] با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبه های غیرشناختی هوش داشتند، اصطلاح هوش عاطفی را به کار بردند. (چرمیس- 2002) این دو دانشمند بیان داشتند که هوش عاطفی این امکان را برای ما فراهم می کنند که به صورت خلاقانه تری بیاندیشیم و از عواطف و احساسات خود در حل مسائل و مشکلات استفاده کنیم. این دو دانشمند تحقیقات خود را در زمینه اندازه گیری و سنجش هوش عاطفی ادامه دادند و در سال 1988 بیان داشتند که هوش عاطفی تا حدی باهوش عمومی همپوشانی دارد و شخصی که دارای هوش عاطفی باشد، باید چهار مهارت زیر را داشته باشد:

1- تشخیص عواطف[14]

2- استفاده از احساسات و عواطف[15]

3- فهم عواطف[16]

4- تنظیم و کنترل عواطف[17]

به جای کسانی که برای اولین بار اصطلاح هوش عاطفی را به کار بردند،‌دانیل گلمن[18] کسی است که بیشتر از همه نامش با عنوان هوش عاطفی گره خورده است. وی که خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز بود، رشته روانشناسی را در هاروارد به پایان رساند و مدتی نیز با دیوید مک کلی لند و دیگران کار کرد. گروه مک کلی لند[19] می خواستند بدانند که چرا تستهای هوش نمی توانند مشخص کنند که افراد در زندگی خود موفق می شوند یا نه. گلمن در سال 1995 کتابی تحت عنوان هوش عاطفی منتشر کرد که این کتاب پرفروشترین کتاب سال شد و تلویزیون امریکا با مصاحبه های گسترده ای که با وی در زمینه هوش عاطفی داشت موجب معروف شدن وی در سطح جهان گردید. گلمن در کتاب خود اطلاعات جالبی در ارتباط با مغز، عواطف و رفتارهای آدمی ارائه می دهد. تعریف گلمن از هوش عاطفی بدین صورت است: «ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساسات و عواطف خود و دیگران، برای برانگیختن خود و کنترل موثر احساسات خود و استفاده از آنها در روابط بادیگران». به عقیده وی هوش عاطفی در محیط کار از سازه ای چند بعدی تشکیل شده که شامل پنج جزء زیر می باشد:‌( کرستید، 2000)

1- خودآگاهی[20]

2- خودکنترلی[21]

3- انگیزش[22]

4- همدلی[23]

5- مهارتهای اجتماعی[24] (راحیم، 2003)

هوش عاطفی و بهره هوشی (IQ & EQ)

سالها بود که IQ‌به عنوان مهمترین پیش‌بینی کننده موفقیت آتی افراد در زندگی مطرح بود و تصور براین بود که افرادی که دارای میزان ضریب هوشی بالاتری باشند، نسبت به دیگران موفق تر خواهندبود. در نتیجه این گونه تصورات حتی در مدارس نیز سعی براین بود که آگاهی و دانش بچه‌ها را تا حد ممکن افزایش دهند و به آموزش بهای زیادی داده می شد. اما تحقیقات اخیر نشان می دهند که IQ‌به تنهایی نمی تواند بیان کننده علل موفقیت افراد در سر کار یا زندگی باشد. چرا که ما می توانیم افرادی را ببینیم که دارای ضریب هوشی بالایی هستند و در تحصیل موفق بوده اند اما در زندگی به عنوان یک فرد موفق مطرح نمی باشند. (پون، 2002)

در ارتباط با این که IQ به تنهایی نمی تواند پیش بینی کننده عملکرد شغلی افراد باشد، در سال 1984 تحقیقات جی‌هانتر و آرهانتر[25] نشان داد که در بهترین وضعیت IQ مسئول 25 درصد تغییرات می باشد. درس ال 1996 نیز استرنبرگ[26] با بررسیهای مختلفی که در زمینه هوش انجام داد به این نتیجه رسید که IQ‌ می تواند حداکثر 10 درصد و حداقل 4 درصد مسئول موفقیتهای افراد باشد که البته 10 درصد واقعی تر به نظر می رسد. محققان زیادی نیز اظهار می دارند که هوش عاطفی یک جزء لازم برای رهبری اثربخش می باشد. یک فرد بدون هوش عاطفی حتی اگر بهترین آموزشها را در جهان دیده باشد و دارای ذهنی تحلیلی و دقیق باشد و بهترین ایده ها را هم در سر داشته باشد،‌باز هم نمی تواند یک رهبر بزرگ باشد.

در حقیقت 80 درصد موفقیتهای افراد در سرکار به هوش عاطفی وابسته است و تنها 20 درصد آن به IQ بستگی دارد و اغلب کسانی که دارای عملکرد بهتری می باشند هوش عاطفی بالایی دارند. این در حالی است که اکثر افرادی که عملکرد پایین تری دارند به این علت نیست که مهارتهای فنی کمتری نسبت به دیگران دارند بلکه اکثرا این گونه افراد مهارتهای بین فردی کمتری دارند. ارتباطات کاری شان ضعیف است، اقتدارطلب و یا جاه طلب می باشند یا این که با مدیریت سطح بالا اختلاف دارند. تعجب آور نیست،‌اگر گفته شود تاثیر هوش عاطفی همزمان با بالارفتن مدیران در سلسله مراتب سازمانی افزایش می یابد چرا که اهمیت ارتباطات سازمانی زیاد می باشد. (جانسون- 1999)

گلمن در طی تحقیقات خود به عنوان مشاور سازمانها دریافت که در تمام سطوح سازمانی EQ‌ دوبرابر مممتر از داشتن مهارتهای فنی و IQ‌ می باشد. تحقیقات دیگر نشان دهنده این است که هوش عاطفی نقش مهمتر و بیشتری در سطوح بالای سازمانی بازی می کند، زمانی که گلمن این موضوع را مورد بررسی قرارداد به این نتیجه رسید که در سطوح بالای سازمانی کسانی که عملکرد بهتری نسبت به افراد متوسط دارند،‌تقریبا 90 درصد تفاوت در ویژگیهایشان قابل استناد به هوش عاطفی است تا تواناییهای شناختی. (راحیم، 2003)

در مطالعه ای در دانشگاه برکلی از 80 دانشجوی دکتری در هنگام فارغ‌التحصیلی، تستهای شخصیت، تستهای هوش و مصاحبه های دیگری به عمل آمد. چهل سال بعد زمانی که آنها در اوایل هفتادسالگی قرارداشتند، دوباره مورد مطالعه قرارگرفتند و میزان موفقیت آنها در زمینه تخصصی خود سنجیده شد. نتیجه این تحقیق نشان داد که در مورد موفقیت حرفه‌ای و پرستیژ و شهرت فردی، تواناییهای عاطفی و اجتماعی 4 برابر مهمتر از IQ می باشند. (کرستید- 2000)

در طی سالهای 1998 گلمن در طی بررسی 200 شرکت و سازمان در سرتاسر جهان به این نتیجه رسید که تفاوت در بین افراد به علت تواناییهای شناختی و مهارتهای فنی می باشد و بقیه به علت تفاوت در شایستگی های عاطفی می باشد و حتی در موقعیتهای رهبری در سطوح بالای سازمانی بیش از تفاوتهای بین فردی به علت شایستگیهای عاطفی می باشد. (پون- 2002)

البته احمقانه است که بگوییم مهارتهای شناختی برای موفقیت افراد مهم نمی باشند، بلکه این مهارتها در صورتی که به همراه مهارتهای عاطفی باشند، موثرتر و اثربخش‌تر خواهدبود. برای نمونه مهارتهای شناختی جزء مهمترین عوامل برای موفقیت در تحصیل می باشند. چنانچه شمال مایل به ادامه تحصیل در دانشگاهی همچون برکلی باشید به میزان زیاد به چنین مهارتهایی نیاز دارید تا در این دانشگاه پذیرفته شوید اما چنانچه بعد از فارغ التحصیلی و ورود به جامعه، خودتان را با همکلاسیهای دیگر خود که دارای هوش عاطفی بالاتر و مهارتهای اجتماعی بیشتری نسبت به شما بودند ولی بهره هوشی آنها تا حدی از شما کمتر بود، مقایسه کنید خواهید دید که درست است برای دانشمند یا دکترشدن به بهره هوشی در حدود 120 نیاز است اما برای مقاومت در مقابل مشکلات زندگی و کاری و داشتن همکاری بهینه با دیگران به مهارتهای عاطفی نیاز است. می توان گفت کسانی که هوش عاطفی آنها نسبت به دیگران زیاد است ولی 10 تا 15 امتیاز بهره هوشی (IQ) کمتر دارند، در همکاری با زیردستان خود و برقراری روابط اجتماعی و در نتیجه در زندگی و کار خود موفق تر خواهندبود. (کرستید، 2000)

در مطالبی که مطرح گردید اکثرا سعی براین بود که اهمیت مهارتهای عاطفی و داشتن هوش عاطفی بالاتر پررنگ نشان داده شود ولی نباید فراموش کرد که در واقع مهارتهای شناختی و غیرشناختی مکمل هم هستند. تحقیقات دانشمندان بیان کننده این مطلب است که مهارتهای عاطفی واجتماعی موجب بهبود عملکرد شناختی فرد خواهندشد و هیچ کدام از این مهارتها به تنهایی مثمرثمر واقع نخواهندشد.

آموزش هوش عاطفی

یک بچه زمانی که متولد می شود بطور ذاتی دارای هوش می باشد، درست است که او قادر به خواندن و نوشتن نیست و نمی توان از او آزمون هوش گرفت ولی با وجود این می توان گفت که این بچه هوشمند است. همه ما تواناییهایی داریم که ذاتی بوده و نمی توان آنها را افزایش داد و در مقابل، بعضی از تواناییهای دیگر در وجود هر فرد هستند که قابلیتهای آموزش، یادگیری و بهبود و توسعه را دارند. هوش عاطفی به طور ذاتی و فطری در درون هر فرد وجود دارد ولی می توان مهارتهای عاطفی را نیز به افراد آموزش داد و دانش و آگاهی آنها را نسبت به عواطف خود و دیگران افزایش داد که در نتیجه آن هوش عاطفی افراد نیز افزایش خواهدیافت. (هین- 2004)

بهترین خبر درباره هوش عاطفی این است که آن برخلاف IQ قابل یادگیری است. اگر انسانها درباره احساسات و تجارب خود با هم بحث و گفتگو کنند این امر به نوعی موجب یادگیری عاطفی آنها خواهدشد که البته یادگیری درباره عواطف بدین گونه نیست که چند تمرین خاص را انجام داد و نتیجه یادگیری را بلافاصله مشاهده کرد بلکه نتیجه این نوع یادگیری در تعامل با افراد و در فعالیتهای گروهی نمایان خواهدشد. آموزش هوش عاطفی بدین معنا نیست که به افراد پند و نصیحت بدهیم بلکه بدین صورت می باشد که در آنها نسبت به احساسات و عواطف، حساسیت ایجاد کرده و آگاهی و دانش آنها را نسبت به ابعاد عاطفی موجود در درون انسانها افزایش دهیم. مهارتهای عاطفی را که افراد می آموزند به آنها در زمینه برقراری ارتباط با دیگران در محیط کار واجتماع کمک خواهد کرد که در نتیجه آن همکاری بین افراد بهتر شده و عملکردشان نیز بهبود خواهدیافت. آموزش هوش عاطفی و افزایش آگاهی افراد نسبت به عواطف خوب و بدی که در درون انسانها نهفته اند به طور موثری موجب افزایش مهارت خوب گوش دادن، برقراری ارتباط با دیگران و بیان احساسات خود،‌حل تعارضات و مقابله با فشار عصبی و استرس خواهدشد.

جیمز پون[27] در نتیجه تحقیقات خود در سنگاپور بیان می دارد که سطح هوش عاطفی افراد به طور ژنتیکی ثابت نیست و می توان آنرا بهبود داد و اگر ما آگاهی افراد را نسبت به مزایای هوش عاطفی افزایش دهیم، افراد بیشتری سعی خواهند کرد که برروی هوش عاطفی خود سرمایه گذاری کنند تا موفقیتشان در زندگی کاری افزایش یابد. انسانها همزمان با آگاه شدن نسبت به عواطف و احساسات خود سعی خواهندکرد که تاثیر عواطف و احساسات را در تعاملاتشان با دیگران نیز درک کنند که این گونه آگاهیها بر روابط اجتماعی و کار گروهی آنها تأثیر مثبت خواهندداشت. (پون-2002)

هوش عاطفی در محیط کار

در گذشته به کارکنان گفته می شد که عواطف و احساسات خود را در خانه رها کرده و به سر کار بیایند که کارکنان نیز اجبارا از این رویه تبعیت می کردند ولی این رویه زمان زیادی به طول نیانجامید. چرا که انسانها در هر سازمان یا گروهی که مشغول بوده و با انسانهای دیگری سروکار داشته باشند،‌محتاج تعاملات عاطفی با دیگران هستند. (جانسون- 1999)

احساسات و عواطف برهرچیزی که ما انجام می دهیم، تأثیر دارند. علی‌الخصوص در محیط سازمانی عواطف منجر به رفاقت و صمیمیت در بین اعضای تیم شده و بهره‌وری سازمان را افزایش می دهند. البته نباید فراموش کرد که همین عواطف چنانچه درست از آنها استفاده نشود، می توانند ویرانگر و نابودکننده نیز باشند پس می توان گفت که هوش عاطفی به روابط بین فردی شکل می دهد. البته با وجود همه این حرفها هنوز هم بسیاری از مدیران هستند که تمایل به کنارگذاری عواطف واحساسات دارند و دوست دارند فقط با منطق کار کنند ولی تحقیقات فراوانی نشان دهنده این مطلب اند که چنانچه عواطف به طور مفید و موثری اداره شوند، موجب افزایش اعتماد متقابل، وفاداری و تعهد کارکنان خواهندشد و بهره وری سازمانی افزایش خواهدیافت. از طرف دیگر، نوآوریهای سازمانی و همکاریهای کارکنان نیز بهبود خواهند یافت و عملکرد تیمی و سازمانی نیز در کل بهتر خواهدشد.‌(جانسون و همکاران 1999)

کلید عوامل غیرشناختی با عملکرد شغلی افراد در سازمانها ارتباط دارند به طوری که جای تحقیقات فراوانی در این زمینه وجود دارد. اکثر تحقیقات انجام شده به این نتیجه رسیده اند که عوامل غیرشناختی از مهمترین تعیین‌کنندگان رفتار کاری می باشند. مخصوصا در محیط‌های کاری متغیر امروزی که داشتن انعطاف پذیری و سازش با تغییرات و همگامی با آنها از ضروریات می‌باشد، تنها چیزی که هنوز جای ابهام دارد، اندازه گیری و سنجش دقیق این عوامل غیرشناختی و انتخاب کارکنان شایسته براساس آنها می باشد.

از دیدگاه گلمن استفاده از مهارتهای عاطفی در محیط کار و داشتن کارکنانی با هوش عاطفی بالا از دو جهت برای سازمانها سودمند است، بدین ترتیب که اولا افراد بر خودشان می توانند کنترل داشته و خود را اداره کنند و ثانیا روابط اجتماعی بین افراد نیز بهبود خواهدیافت که موجب برقراری ارتباط موثر در بین کارکنان خواهدشد. (کرستید 1999)

در نتیجه تحقیق جانسون و ایندوک[28] مشخص شد که مدیران و کارکنان هر دو باید در درون سازمان مورد مطالعه قرارگیرند. کارکنان به منظور برقراری ارتباطات اثربخش با سایرین به هوش عاطفی نیاز دارند و مدیران نیز چنانچه دارای مهارتهای عاطفی بالایی باشند می توانند موجب عملکرد فراتر از انتظار کارکنان شوند. هوش عاطفی و داشتن مهارتهای عاطفی در درون سازمانها هم برای مدیران و هم برای کارکنان مفید است چرا که مدیران دارای کارکنانی هستند که دارای شور و اشتیاق فراوان برای کار هستند و کارکنان نیز مدیرانی خواهندداشت که آنها را درک می کنند و به مشکلات و نیازهایشان رسیدگی می کنند. (جانسون و همکاران 1999)

کای[29] خاطرنشان می کند که هوش عاطفی موجب انطباق فردی و کاهش مقاومت آنها در مقابل تغییرات خواهدشد. از طرف دیگر مطالعات اسکات[30] و همکارانش نشان می دهد که هوش عاطفی رابطه مستقیم با تمایلاتی از قبیل خوش بینی، گرایش به شادزیستن، و تمایل به کاهش اعمال غیرارادی دارد. همچنین تحقیقات مارتینز پونز[31] نیز بیانگر این مطلبند که افزایش هوش عاطفی موجب رضایت از محیط کاری و زندگی اجتماعی افراد خواهدشد و علائم افسردگی را نیز کاهش خواهدداد. خلاصه این که با مروری بر تحقیقات انجام شده در زمینه هوش عاطفی به این نتیجه می رسیم که هوش عاطفی موجب نتایج مثبتی برای سازمانها خواهدشد و بر رفتار و نگرش کارکنان تاثیر خواهدگذاشت. (راحیم، 2003)

هوش هیجانی نماینده توانایی تشخیص، ارزیابی و بیان هیجان و آگاهی از هیجانها، توانائی دستیابی به / و یا ایجاد احساسات تسهیل فعالیتهای شناختی و عمل سازگارانه و توانایی تنظیم هیجانها در شخص و دیگران می باشد (مایر و سالوی 1997) . به عبارت دیگر، هوش هیجانی عبارت از پردازش مناسب اطلاعاتی می باشد که بار هیجانی دارند و استفاده از آن برای هدایت فعالیتهای شناختی مانند حل مساله و تمرکز انرژی برروی رفتارهای لازم. اصطلاح مذکور این فکر را انتقال می دهد که راههای دیگری برای باهوش‌بودن وجود دارد که غیر از تاکید بر تستهای استاندارد بهره هوشی می باشد. اینکه فراد می تواند این توانائیها را پرورش دهد و اینکه هوش هیجانی می تواند پیش‌بینی‌کنندة مهمی برای موفقیت در روابط شخصی، خانوادگی و محل کار باشد. هوش هیجانی در مقایسه با مفاهیم سنتی هوش متبلور، اصطلاح امیدوارکننده‌ای بنظر می رسد. به همین دلایل هوش هیجانی به روانشناسی مثبت تعلق دارد.

اولین شاخه هوش هیجانی با ظرفیت ملاحظه و بیان احساسات شروع می گردد. هوش هیجانی بدون قابلیتهائی که در این شاخه اول وجود دارند غیرممکن می باشد (در این مورد سارنی[32] 1990 و 1999 نیز همین موضوع را عنوان می کند. اگر هر بار که احساسات ناخوشایند به وجود می آید مردم به آن توجه ننمایند، در مورد احساسات، معلومات بسیار کمی بدست می آورند. احساس هیجانی شامل ثبت، توجه و معنی سازی پیامهای هیجانی می باشد، به آن صورتی که در حالات صورت، تُن صدا ،‌یا محصولات هنری فرهنگی بیان گردیده اند. شخصی که حالت ترس را در صورت دیگری می بیند، خیلی بیشتر در مورد هیجان و افکار آن شخص می فهمد تا کسیکه این عملات را از دست داده و به آن توجه ننموده است. شاخه دوم هوش هیجانی در مورد سهولت در فعالیتهای شناختی می باشد. هیجانها ترکیبی از سازمانهای مختلف روانی، فیزیولوژیکی، تجربی، شناختی وانگیزشی می باشند. هیجانها از دو طریق وارد سیستم شناختی می گردند: به عنوان احساسات شناخته شده،‌مانند مورد کسی که فکر می کند «حالا من کمی غمگین هستم» و به عنوان شناختهای تغییریافته، مانند وقتی یک شخص غمگین فکر می کند «من خوب نیستم». تسهیل هیجانی تفکر – شاخه دوم- متمرکز براین موضوع است که چگونه هیجان برروی سیستم شناختی اثر می نماید و به این ترتیب چگونه می تواند برای حل مساله بنحو موثر، استدلال، تصمیم گیری و کارهای خلاق بکاررود. البته شناخت می تواند بوسیله هیجان هائی از قبیل اضطراب و ترس مختل گردد. از طرف دیگر هیجانها می توانند در سیستم شناختی الویت ایجاد کنند که به چه چیز مهمی توجه کند و به آن بپردازد (ایستربروک[33] ، 1959 ،‌ماندلر[34] 1975، سیمون[35] 1982)؛ و حتی در مورد چیزی که در یک خُلق معین بهتر انجام می‌شود تمرکز نماید.


تعیین رابطه میان هوش هیجانی با تفکر انتقادی در میان دانش‌آموزان دوره متوسطه شهر تهران

آدمی برای پاسخ به درخواست‌های متنوع دنیای پیچیده عصر حاضر، نیازمند توانمندی‌های بی‌شماری است از این رو براساس ضرورت‌هایی که بر وی تحمیل می‌شود ساز و کارهایی به صورت خود انگیخته یا خود ساخته در او شکل می‌گیرد و او را از سایر جانداران متمایز می‌سازد انسان با نگاهی ژرف و متفکرانه به رفتارهای خویش در می‌یابد که از ویژگی‌های خاصی بهره‌مند است که موجب س
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 238 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 287
تعیین رابطه میان هوش هیجانی با تفکر انتقادی در میان دانش‌آموزان دوره متوسطه شهر تهران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

مقدمه

آدمی برای پاسخ به درخواست‌های متنوع دنیای پیچیده عصر حاضر، نیازمند توانمندی‌های بی‌شماری است از این رو براساس ضرورت‌هایی که بر وی تحمیل می‌شود ساز و کارهایی به صورت خود انگیخته یا خود ساخته در او شکل می‌گیرد و او را از سایر جانداران متمایز می‌سازد. انسان با نگاهی ژرف و متفکرانه به رفتارهای خویش در می‌یابد که از ویژگی‌های خاصی بهره‌مند است که موجب سهولت سازگاری او با شرایط جدید می‌گردد. در این میان ویژگی‌های شناختی دارای نقش ویژه‌ای در رویارویی با دنیای پیچیده هستند از جمله ویژگی‌های برجسته و شاید منحصر به فرد انسانی، پدیده «هوش»[1] می‌باشد این پدیده در انسان از نظر کمی و کیفی به گونه‌ای است که او را قادر به تمدن‌سازی کرده است. به این ترتیب تغییراتی که در زندگی و موقعیت‌های مختلف روی می‌دهد انسان را وادار می‌سازد که از ابعاد مختلف هوش بهره‌مند گردد.

انسان در طول حیات خود پیوسته در حال حل مسئله، خلق پدیده‌های مستند با طبیعت و برقراری ارتباط و کنترل رفتار خود و دیگران به سر می‌برد که هر یک از این فعالیت‌ها با بعدی از توانمندی‌های هوشی در ارتباط هستند. هرچند که بحث در مورد توانمندی‌های هوشی انسان در این محدوده نمی‌گنجد اما با نگاهی تیزبین به یکی از ابعاد ممتاز هوش می‌توان ظهور رفتارهای هوشمندانه انسان را در قالب هیجانات مشاهده کرد (سارنی[2]، 1999؛ به نقل از شمس،1384)، بعد مورد نظر «هوش هیجانی[3]» است که به شناخت فرد از خود و دیگران، ارتباط با دیگران و نیز سازگاری و انطباق با محیط برای دستیابی به اهداف موردنظر مربوط می‌شود، هوش هیجانی پیش‌بینی موفقیت فرد را ممکن می‌سازد زیرا نشان می‌دهد که فرد چگونه دانشش را در یک موقعیت بلادرنگ به کارگیرد (بار ـ آن[4]، 2000؛ به نقل از گلمکانی،1384) .

هیجان‌هایی که افراد احساس می‌کنند ناشی از ارزیابی اطلاعات است که این ارزیابی شامل شناخت یا پردازش اطلاعات رسیده از محیط، بدن، حافظه فرد، تمایل به پاسخگویی به شیوه خاص، و ملاحظه نتایج اعمالی که ممکن است از حالت هیجانی به دست آیند می‌باشد. (شاکتر[5] و سینگر[6]، 1942، محی‌الدین بناب، 1375) بنابراین افکار و شناخت فرد در تعیین این که چه هیجان‌هایی برانگیخته خواهد شد، نقش اساسی ایفا می‌کند و پس از ارزیابی موقعیت سبب واکنش هیجانی می‌گردند (اکمن[7]، 1992، به نقل از محی‌الدین بناب، 1375). ناتوانی افراد یک جامعه در شناخت صحیح و تجزیه و تحلیل موضوعات گوناگون، حل مشکلات، اتخاذ تصمیم‌های صحیح وارزیابی نتایج انواع پدیده‌ها و جریانات، نسل‌های ناتوان و سازش‌پذیر در مقابل انواع مسائل اجتماعی و فرهنگی را نتیجه خواهد داد ( پازارگادی و همکاران ،1381)

بدون شک، رشد توانایی‌های پیچیده تفکر برای موفقیت انسان در قرن بیست و یکم ضروری است، اریکسون معتقد است که توانایی در تفکر انتقادی، حل مسئله و تعقل به عنوان اهداف اساسی تربیت محسوب می‌گردد (عباسی، 1380 ) . هر فرد چه در جریان تحصیل و چه پس از فراغت از تحصیل پیوسته در حال اظهارنظر و اخذ تصمیم است،روی این زمینه باید قضاوت‌های او منطقی باشد و بتواند قضاوت دیگران را نیز ارزیابی کند و آنچه را که با دلیل همراه است صحیح تلقی و غیر از این را بی‌اعتبار بداند. هدف تعلیم و تربیت چیزی جز تفکر نمی‌باشد و در این بخش تفکر انتقادی بخشی اساسی در تفکر و یادگیری می‌باشد که با رشد افراد ارتباط دارد و در نهایت به رشد جامعه می‌انجامد. (مایرز[8] 1986؛ترجمه، ابیلی، 1380)

دعوت به تفکر در نظام فکری مسلمان نیز مورد تاکید است. در قران آیات زیادی در این رابطه وجود دارد. برای مثال در آیه 43 سوره عنکبوت آمده است:«تعجب نکنید از این که حشراتی از قبیل عنکبوت را مثال می‌زنیم جز عالمان و دانایان آن را در نمی‌یابند.»، در این آیه خداوند مثال‌هایی را برای انسان‌های آگاه و متفکر می‌زند. همچنین در احادیث مختلف به تفکر توصیه شده است از جمله حدیث نبوی، «یک دم اندیشه از هفتاد سال عبادت بهتر است» و اینکه حضرت علی (ع) می‌فرماید: «خردها، رهبران اندیشه، اندیشه‌ها، رهبران دلها و دلها، رهبران حس‌ها و حس‌ها، رهبران اندام‌ها هستند». (نهج‌البلاغه، نقل از الحیات)، بزرگان ادب و اندیشه نیز ما را به تفکر دعوت نموده‌اند چنانچه مولانا اندیشه را مهم‌ترین عنصر وجودی انسان قلمداد می‌کند. (اسلامی، 1382)

افراد باید عقاید و افکار و عادات و مهارت‌ها، تمایلات و طرز برخورد خویشتن را مورد ارزیابی قرار دهند و با توجه به نقش هر یک از آن‌ها در زندگی و توجه به دلیل و نتایج خاص هر یک، در ارتباط با دیگران آن‌ها را بررسی نمایند. (شریعتمداری، 1376، ص 29).

بیان مسأله

آدمی از همان بدو تولد در یک محیط اجتماعی قرار می‌گیرد که این محیط در فرد به همان اندازه موثر است که محیط طبیعی و فیزیکی در دگرگونی و تغییر وجودی فرد نقش دارد. زیرا نه تنها او را به بازشناسی واقعیات ملزم می‌سازد بلکه نظام یا سیستمی ساخته و پرداخته از نشانه‌ها و علائم را نیز برای وی فراهم می‌کند که افکار و اندیشه و هیجانات و عواطف درونی فرد را تغییر می‌دهد و روش‌های تازه‌ای به او ارائه می‌دهد و یک رشته از فرایض و تکالیف بی‌شماری را به وی تحمیل می‌کند (گلمن[9]، 1994؛ ترجمه کوچک انتظار ، 1384).

تحقیقات نشان داده است که عواملی غیر از هوش یا استعداد در موفقیت افراد دخالت دارند از جمله این عوامل می‌توان هوش هیجانی را نام برد، هوش هیجانی نوعی هوش درون‌فردی است و شامل ویژگی‌هایی مانند توانایی تهییج و برانگیختن خود، استقامت و پایداری در مقابل شکست، از دست ندادن روحیه، پس راندن افسردگی و یاس در هنگام تفکر، همدلی، صمیمیت و امید داشتن است (گلمن، 1995؛ ترجمه کوچک انتظار، 1384) . افرادی که از لحاظ هیجانی باهوش هستند حالت‌های هیجانی خود را به نحو صحیح درک و ارزیابی می‌نمایند. آن‌ها می‌دانند چگونه و چه وقت احساسات خود را بیان نمایند و به نحو موثری خلق خود را تنظیم می‌نمایند. این افراد از لحاظ اجتماعی نیز کارآمد می‌باشند. (سالوی[10]، 1999؛ ترجمه اکبرزاده، 1383).

این که هیجان‌ها تا چه حدی توانایی تفکر و برنامه‌ریزی کردن برای حل مشکلات یا بهبود در روابط به کار گرفته می‌شوند مشخص می‌کند که شناخت هر فرد از توانایی‌های خود، چقدر است و به این ترتیب نحوه عملکرد شخص را در زندگی مشخص می‌کند (اکمن 1990، به نقل از گلمن 1995؛ ترجمه پارسا، 1380).

کشف‌های اخیر دنیای علم نیز به قدرت مغز و خاصیت اثرپذیری آن، یعنی توانایی در زمینه قدرتمند و باهوش‌تر شدن، حفظ محرکات ذهنی در بلند مدت اشاره دارند (صفوی، 1380). دیویی تفکر را جریانی می‌داند که در آن فرد کوشش می‌کند مشکلی را که با آن روبرو شده است مشخض سازد و با استفاده از تجربیات قبلی خویش به حل آن اقدام کند. (شریعمتداری، 1366)

علاوه بر این انسان‌ها به طور طبیعی با دنیای خودنقادانه رابطه برقرار می‌کنند یعنی اهل تحقیق و بررسی هستند نه این که هر آنچه به آن‌ها گفته می‌شود را قبول کنند (کدیور، 1381). تفکر انتقادی از جمله شیوه‌های تفکر است که به توانایی‌های فکری افراد از جمله تحلیل، ترکیب، قیاس، نقد و انتقاد خلاقانه تجارب به موقعیت‌های جدید کمک می‌کند (چت مایرز، 1986؛ ترجمه ابیلی، 1374) و به معنای شکایت از یک موقعیت یا پدیده نیست بلکه به معنی تیزبینی است و در واقع به دسته‌ای از امور که با جریان تفکر سنجیده و منطقی منجر می‌شود، ارتباط دارد. (قاسمی‌فر، 1383)

روانشناسان در دو سه دهه اخیر موفقیت در زندگی اجتماعی و اقتصادی، احساس شادکامی و رضایت روانی، توانایی مقابله با استرس و ویژگی‌های شخصیتی و مهارت‌های اجتماعی را به هوش هیجانی نسبت داده‌اند. مسئله‌ای که در این پژوهش برای محقق مطرح می باشداین است که:

آیا بین هوش هیجانی با تفکر انتقادی رابطه وجود دارد؟

آیا بین هوش هیجانی و تفکر انتقادی دختران وپسران تفاوت وجود دارد؟

ضرورت یا اهمیت پژوهش

فلاسفه و دانشمندان در طول تاریخ عمدتاً بر هوش تحلیلی تکیه داشته و آن را تحسین کرده‌اند، از نظر آن‌ها هیجان به عنوان یک عنصر پر هرج و مرج، اتفاقی، غیرعقلانی، ناپخته و تا حدی مخرب و راهنمایی خطاپذیر برای عملکرد انسان می‌باشد. به طوری که پابلیوس سیروس[11] می‌نویسد «بر احساسات خود حکمرانی کن، نگذار احساسات تو بر تو غلبه و حکمفرمایی کند». (اکبرزاده، 1383) . اما امروزه بر اهمیت روانشناختی هیجان تاکید زیادی می‌شود و این ایده که هیجان سایر توانایی‌های شناختی را تقویت می‌کند نه این که مانع آن‌ها باشد، مورد پذیرش قرار گرفته است. علاوه بر این بسیاری ازمحققان معتقدند که هیجان منبع اولیه انگیزش است (لازارد[12]، 1961، لیپر[13]، 1848؛به نقل از شمس ،1384) و تجربه‌های هیجانی اطلاعات مهمی درباره محیط و موقعیت فراهم می‌آورد که این اطلاعات قضاوت‌ها، تعمیم‌ها، اولویت‌ها و فعالیت‌های شخصی را شکل می‌دهد (شوآرز[14]، 1990، و کلر، 1983؛ همان منبع).

این ایده که هیجان نه تنها در فعالیت‌های هوشمندانه بلکه در موفقیت زندگی نیز تاثیر دارد به طور چشمگیری در قلمرو و هوش هیجانی ظاهر شده است.تئوری هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش‌بینی عوامل موثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی فراهم می‌کند که تکمیل کننده علوم‌شناختی، علوم اعصاب و رشد کودک است. قابلیت‌های هوش هیجانی برای خودگردانی هیجانی و تدبر ماهرانه روابط بسیار با اهمیت هستند. مفهوم هوش هیجانی را می‌توان در موقعیت‌های آموزشی مانند دانشگاه‌ها، مدارس و غیره برای کمک به روانشناسان و مشاوران در شناسایی دانش‌آموزان و دانشجویانی که نمی‌توانند به طور موثر و مکفی با نیازهای تحصیلشان که ممکن است به اخراج از مدرسه یا احتمالاً مشکلات هیجانی بینجامد به کار برد (بار ـ‌آن، 1997).

مربیان بزرگ تفکر را هم مبنا و اساس تعلیم و تربیت قرار می‌دهند و رشد استعداد تفکر را هدف عمده مؤسسات تربیتی می‌دانند. آن‌ها معتقدند که هوش استعدادی عقلانی است و تفکر کار هوش یا عقل است اگر هوش یا عقل امری بالقوه باشد پس ما صرفاً در طریق پرورش تفکر می‌توانیم هوش را به گیریم و آن را از قوه به فعل درآوریم (شریعتمداری، 1366، ص 422).

هر فعالیت علمی و تحقیقی باید دو تأثیر در انسان به وجود آورد یکی این که بینش و بصیرت به انسان بدهد و دیگر این که راه حل‌های فنی برای غلبه بر مشکلات در اختیار او قرار دهد (قاسمی‌فرد، 1383). در جریان یادگیری نیز تعقل جزء ارکان اصلی به شمار می‌رود. فهم به معنای درک رابطه عنوان یا مطلب، درک رابطه اجزاء مطلب با هم و هر جزء به کل مطلب و به طور کلی قدرت ارائه تصویری کامل از موضوع ارائه شده است (شریعتمداری، 1375). یادگیرنده در این جریان به تحلیل موضوع و بررسی اجزاء آن می‌پردازد. او علاوه بر تحلیل به ترکیب اجزاء با هم مبادرت نموده از این طریق بهتر موضوع ارائه شده را درک می‌کند. (شریعتمداری، 1366). توجه به شناخت بستر ذهنی افراد و توانایی‌های آن‌ها در تفکر انتقادی به شهروندان دیدی نقاد وجامع نسبت به کلیه ابعاد اجتماعی،فردی،اقتصادی،سیاسی و... داده و آنها را با اصول بنیادی دموکراسی آشنا می‌کند. برای اینکه نسلی پویا و تلاشگر در پیشبرد ثبات و دوام جامعه تربیت شود، باید دانش‌آموزان شیوه‌های قضاوت درباره جامعه و تفکر در مورد زندگی خویش و دیگران را بیاموزند.(شعبانی، 1371).

بنابراین با توجه به این که غالباً، عاطفه به عنوان یک مؤلفه مفید و حتی حیاتی برای بروز واکنش‌های سازگارانه در مقابل موقعیت‌های اجتماعی به حساب می‌آید و با توجه به اهمیت مهارت افراد در تفکر و استدلال و پردازش اطلاعات و در نهایت به کارگیری آن‌ها، پژوهش در زمینه هوش هیجانی و تفکر انتقادی ضروری به نظر می‌رسد.

اهداف پژوهش

هدف اصلی این پژوهش تعیین رابطه میان هوش هیجانی با تفکر انتقادی در میان دانش‌آموزان دوره متوسطه شهر تهران است.

اهداف اختصاصی

- بررسی رابطه بین هوش هیجانی و تفکر انتقادی در دانش‌آموزان دوره متوسطه

- مقایسه هوش هیجانی دانش آموزان دختر وپسر دوره متوسطه

- مقایسه تفکر انتقادی دانش آموزان دختر و پسر دوره متوسطه

- بررسی رابطه هوش هیجانی و تفکر انتقادی در دانش آموزان دختر دوره متوسطه

- بررسی رابطه هوش هیجانی و تفکر انتقادی در دانش آموزان پسر دوره متوسطه

فرضیه‌های پژوهش

- بین هوش هیجانی و تفکر انتقادی دانش آموزان رابطه وجود دارد.

- بین هوش هیجانی کلی دانش‌آموزان دختر و پسر و مؤلفه های آن تفاوت وجود دارد.

- بین تفکر انتقادی دانش‌آموزان دختر و پسرو مؤلفه های آن تفاوت وجود دارد.

- بین هوش هیجانی و تفکر انتقادی دانش آموزان دختر تفاوت وجود دارد.

- بین هوش هیجانی و تفکر انتقادی دانش آموزان پسر تفاوت وجود دارد.

متغیرهای پژوهش

در این پژوهش مطالعه بر روی دانش‌آموزان سوم متوسطه با دامنه سنی 17 ـ 16 سال (دختر و پسر) که در سال تحصیلی 85 ـ 84 در مدارس شهر تهران مشغول به تحصیلی هستند انجام شده است. از این رو هوش هیجانی متغیر پیش‌بینی‌کننده و تفکر انتقادی متغیر ملاک و متغیر جنسیت به عنوان متغیر تعدیل‌کننده و میزان تحصیلات و سن به عنوان متغیرهای کنترل‌کننده در نظر گرفته می‌شوند.

تعاریف نظری و عملیاتی مفاهیم و متغیرها

1.هوش هیجانی

گلمن[15] (1995)، هوش هیجانی را عبارت از مهارت‌هایی می‌داند که دارنده آن می‌تواند از طریق خودآگاهی روحیات خود را کنترل کند، از طریق خودکنترلی آن‌ها را بهبود بخشد و از طریق همدلی، تأثیر آن را درک کند و از طریق مدیریت روابط به شیوه‌هایی رفتار کند که بر روحیه خود و دیگران به صورت مثبت تاثیر بگذارد (پارسا ، 1381).

مارتینز[16] (1997)، هوش هیجانی را یک سری از مهارت‌های غیرشناختی، توانایی‌ها و ظرفیت‌هایی می‌داند که توانایی فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می‌سازد. (وفا، 1384).

بار ـ آن[17] (1999)، هوش هیجانی را یک دسته از توانایی‌ها و مهارت‌های غیرشناختی می‌داند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می‌دهد.

2.تفکر انتقادی[18]:

تفکر انتقادی عبارت است از «تفکر مستدل و تیزبینانه درباره این که چه چیزی را باور کنیم و چه اعمالی را انجام دهیم و یا ارزیابی تصمیمات از راه وارسی منطقی و منظم‌ مسایل، شواهد و راه‌حل‌ها» (سیف، 1383)

تعاریف عملیاتی

1.هوش هیجانی: منظور از هوش هیجانی در این تحقیق، نمره‌ای است که هر یک از آزمودنی‌ها از پرسشنامه‌ هوش هیجانی بار ـ آن به دست می‌آورند.

2.تفکر انتقادی: منظور از تفکر انتقادی، نمره‌ای است که هر یک از آزمودنی‌ها در پاسخ به پرسشنامه در آزمون مهارت‌های تفکر انتقادی کالیفرنیا «فرم ب[19]» کسب می‌کنند.

در این فصل به بررسی و نقد منابع و تدوین چارچوب نظری متغیرهای تحقیق که شامل هوش هیجانی و تفکر انتقادی می‌باشد، پرداخته می‌شود.

قسمت اول: هوش هیجانی

هوش

بعد از استقلال روان شناسی به عنوان یک شاخه در سال 1879، هوش یکی از مفاهیمی بود همواره ذهن پژوهشگران و روانشناسان را در دوره‌های مختلف به خود مشغول ساخت، ولی چون هوش یک مفهوم کاملاً انتزاعی بوده و هیچ‌گونه پایه و اساس محسوس عینی و فیزیکی ندارد تعریف این واژه همواره روانشناسان را با مشکل مواجه ساخته است. با این وجود تعاریف متفاوتی از هوش ارائه شده است و اکثر روانشناسان در این نکته توافق دارند که، هوش توانایی سازگاری فرد با شرایط و محیط است و هوش عامل اصلی موفقیت افراد محسوب می‌شود (مارنات[20]، 1990؛ ترجمه پاشا شریفی، 1375).

معانی هوش در فرهنگ‌های مختلف به شکل‌های گوناگون وجود دارد اما به گونه کلی، آن را می‌توان به سه گروه تربیتی (تحصیلی)، تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد. روانشناسان تربیتی معتقدند هوش کیفیتی است که موجب موفقیت تحصیلی می‌شود و از این نظر یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می‌آید. نظریه‌پردازان تحلیلی آن را توانایی استفاده از پدیده‌های رمزی یا


رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی

رضایت مندی زناشویی تا حدودی به شرایط زندگی زن و شوهر ها بستگی دارد در مجموع هنگامی که با شرایط تنش زای زندگی مواجه شوند ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند اما اگر این خانواده پیش از مواجه با فشار روانی خانواده ای با ثبات و استوار باشد ، کمتر در معرض خطر خواهد بود برخی از یافته های اختصاصی تر در زیر خواهد آمد ، درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی ز
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 132 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 83
رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

کلیات تحقیقمقدمه :

رضایت مندی زناشویی تا حدودی به شرایط زندگی زن و شوهر ها بستگی دارد در مجموع هنگامی که با شرایط تنش زای زندگی مواجه شوند ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند اما اگر این خانواده پیش از مواجه با فشار روانی خانواده ای با ثبات و استوار باشد ، کمتر در معرض خطر خواهد بود برخی از یافته های اختصاصی تر در زیر خواهد آمد ، درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی زناشویی پائین همراه است ( چرلین 1979) ( یلینت 1977) هنگامی که زوجین دائما درباره پول نگرانی داشته باشند رضایت مندی زناشویی پائین خواهد بود به ویژه برای شوهرها ، رضایت مندی شغلی با خشنودی زناشویی رابطه دارد اما موفقیت شغلی نیز ممکن است مسائل و مشکلات خاص خود را داشته باشد معلوم شده است که اگر شوهران پردرآمد مجبور باشند قسمت عمده ای از زمان را بیرون از خانه به سر ببرند ، رضایت مندی زناشویی کاهش می یابد ( دیزارد 1968) شاید این نکته درست باشد که عشق می تواند به هر چیزی غلبه کند ، اما غالبا چنین نیست زوجهای غیر رمانتیک ، همانگونه که از اسم آن بر می آید پیش از آنکه خود را متعهد به ازدواج کنند بررسی دیزارد درباره اثرات زمان صرف شده برای کار به جای بدون در خانه ظاهرا می تواند حاکی از آن باشد که اگر زنان در خارج از خانه کار بکنند ازدواجها به خطر می افتد که اگر چنین چیزی درست باشد آگاهی از این نکته نسبت به زنان شاغل و متاهل در بیرون از خانه از 1950 تا 1974 دو برابر شده است یعنی 43 درصد در سال 1974 موضوعی نگران کننده خواهد بود ، امروزه این نسبت افزایش یافته است خوشبختانه لاسکی هیچ گونه مدرکی دال بر اینکه سازگاری زناشویی با اشتغال این زنان رابطه دارد پیدا نکرد در حقیقت برک وویر 1976 دریافتند هنگامی که زن در بیرون ازخانه کار می کند گاهی اوقات از لحاظ هوش هیجانی دچار تغییراتی می شود که می تواند تاثیر بسزایی در زندگی و روابط زناشویی آنها داشته باشد یک منبع بسیار با اهمیت رضایت مندی در ازدواج را عبارت است از یاداشتهایی که طرفین به یکدیگر می دهند ( را سالت ) 1980 دریافت که بسیاری از عوامل باعث استحکام ازدواج می شوند این عوامل عبارتند از هزینه های ترک خانواده ( آیا می توانیم هر خانواده را حمایت کنیم ؟ والدین ما چه خواهند گفت و مطالب دیگر که تمام اینها از لحاظ هیجان و هیجان طلبی و حتی هوش هیجانی می تواند تاثیر گذار باشد گاهی اوقات در زندگی متاهلی مشکلاتی به وجود می آید که هم رضایت زناشویی را کاهش می دهد و هم اینکه هوش هیجانی زنان و یا مردان را دچار مشکل می کنند ( اند روا ساپینگتون به نقل از حمید رضا شاهی برواتی 1385)

بیان مسئله

شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی رابطه دارد زوجهای شادکام نسبت به زن و شوهر ناشاد از زندگی جنسی خود خشنود ترند که اثبات شده است که ناشادی از زندگی جنسی می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد پتول و ویرنیگ (‌1985) دریافتند که صمیمیت جنسی در ازدواج با صمیمیت عاطفی رابطه دارد اما علت این همبستگی ها روشن نیست شاید رضایت مندی جنسی به این خاطر منجر به یک ازدواج شادتر می گردد که بر پاداشهای مرتبط با زوجین می افزاید اما این احتمال نیز وجود دارد که در یک ازدواج خوب به ویژه ازدواجی که در آن ارتباط و تبادل نظر خوبی نیز به چشم می خورد ، آگاهی از این نکته که برای هر کدام از طرفین چه چیزی از لحاظ جنسی لذت بخش است آسانتر می باشد ممترز و جانسون معتقدند که مشکلات هیجانی اغلب به خاطر ارتباط ضعیف در زندگانی زناشویی است قسمتی از درمان آنها برای مشکلات جنسی عبارت است از کمک به زوجها برای بهبود رابطه کلی خود با طرف مقابل که می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد ( ناتن وجوانینگ 1985) متوجه شدند برنامه ای که به طورخاص برای بهبودکارکردهیجانی زن وشوهرها طراحی شده است گاهی اوقات موجب خشنودی زناشویی نیز می شود و به نظر می رسد که احتمالادر برخی موارد ، رفتار جنسی ضعیف هم می تواند در هیجانات تاثیر بسزایی داشته باشد واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی متفاوت دارد در کل ، عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در پیشرفت شخصی تلقی می شود و بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است که این مقوله می تواند با هوش هیجانی و هیجانات آدمی بخصوص زوجین نقش بسزایی داشته باشد و به نظر می رسد در جامعه امروزی سه دلیل اصلی برای رضایت و همگام آن با خصوصیات فردی دیگر عشق و هم نشینی و تحقیق انتظار ما باشد . (ناتن و جوانینگ 1985)

آیا بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در بین دانشجویان متاهل رابطه معنی دار وجود دارد ؟

اهمیت و ضرورت تحقیق :

رضایت مندی زناشویی را نمی توان صرفا بر اساس فشارهای روانی بیرونی تبیین کرده زیرا تمامی ازدواجها دست کم با چند فشار روانی مواجه هستند . در بسیاری از خانواده ها فقر و تعدد فرزندان و بیماری وجود دارد اما در عین حال موفق بوده و بسیاری از ازدواجهایی که هیچ کدام از این موارد در آنها وجود نداشته است به شکست منتهی شده اند تفاوت ازدواجهای شادکام و خوب با رضایت بالا و ازدواجهای ناشاد و حداقل تا حدودی می بایست در پرتو شیوه ای تبیین کرد که طرفین به فشار روانی پاسخ می دهند و یا با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این موارد می توان در هیجانات تاثیر مثبتی بگذارد که گاهی اوقات از لحاظ روانی و روحی باعث مشکلاتی در فرد به وجود می آمد و این مسئله که همسران چگونه می توانند یکدیگر را بهتر بشناسند به گفتگو اولین ابزار برای به حداقل رساندن کژ فهمی در ازدواج تبادل پیام است اگر زن و شوهرها در وضعیت گشوده و بی پرده با یکدگیر صحبت کنند احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناخشنود می سازد بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او درباره امری ناراحت و ناراضی باشد متوجه این قضیه می شود بک وجونز ( 1973) دریافتند که ارتباط ضعیف را یجترین مشکل ازوداجهای پردردسر است که هر کدام می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد .

هدف کلی تحقیق حاضر:

تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی است

و اهداف جزئی عبارتند از :

1- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان

2- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان

3-تعیین رابطه ابعاد مختلف هوش هیجانی با رضایت زناشویی

فرضیه های تحقیق

1- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی رابطه وجود دارد

2- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان رابطه وجود دارد

3- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان رابطه وجود دارد

واژه ها و متغیرهای تحقیق:

هوش هیجانی : متغیر مستقل

رضایت زناشویی : متغیر وابسته

تعاریف عملیاتی و نظری :

تعریف عملیاتی هوش هیجانی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون هوش هیجانی بدست آمده است .

تعریف مفهومی هوش هیجانی : هوش هیجانی عبارتند از روحیه هیجان خواهی و هیجان طلبی که با رویارویی مشکلات و اوضاع نامناسب زندگی در جهت منفی آن قدم گذاشته و باعث بهم ریختن روحیه و توانایی فرد از لحاظ هیجان خواهی می شود .

رضایت زناشویی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون رضایت زناشویی اینریچ بدست آمده است رضایت شده زناشویی عبارتند از رابطه مناسب و مثبت که بین زنان و مردان در زندگی متاهلی است و اینکه زوجین تا چه حد می توانند در کنار هم با هم زندگی خوب و مناسبی داشته باشد و جهت رسیدن به خود شکوفای در زندگی خود تلاش داشته باشد .

فصل دوم

پیشینه و ادبیات تحقیق

پیشینه نظری

رضایت زناشویی

واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در رشد و پیشرفت شخصی تلقی می شود بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است به نظر می رسد در جامعه ی امروزی سه دلیل اصلی برای ازدواج وجود دارد ( عشق ، هم نشینی ، تحقق انتظارها )‌واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند افراد با هدف هم نشینی نیز ازدواج می کنند عشق مربوط به هم نشینی محبتی است که نسبت به افرادی احساس می کنیم که زندگیمان به طور عمیق با آنها پیوند خورده است این همان عشقی است که بر شراکت در تجربه استوار است عشقی که در ‌آن می دانیم طرف مقابل همیشه در کنار ماست عشقی که با آن می دانیم همیشه به خاطر آنچه هستیم پذیرفته می شویم زوج های امروزی با هدف تحقق انتظارشان ازدواج می کنند شناخت انتظارات ، بیان آنها و تلاش برای تحقق آن در حد اعتدال چیزی است که خشنودی را در روابط زناشویی محقق می سازد . افراد انتظار دارند که از همسرانشان به طور خاص و از ازدواج به طور عامل سود مطمئنی عایدشان شود در مجموع می توان گفت که در عصر حاضر باورهای غلط متعددی توسط زوج ها پذیرفته شده اند زوج ها این عقیده را پذیرفته اند که ازدواج ارضای هر نیاز روان شناختی را به همراه دارد و همین عقیده غیر واقع بینانه است که دامی برای سرخوردگی زناشویی خواهد بود .

انتظارهمیشه شاد بودن ، رفع نیازها و تحت حمایت و تایید بودن همیشگی از جمله همین عقاید است شاد بودن به عنوان یک فرد یا یک زوج پیوسته و در تمام عمر کار سختی است هیچ فردی همیشه شاد نیست و برای زوج ها طبیعی است که دوره هایی از ناشادی ، کشمکش یا فشار را تجربه کنند ، تصویری که می توان از ازدواج ارائه داد خوشی و سعادت پیوسته زناشویی است واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نمی کند ، شاد نگه نمی دارد یا به وی کمک نمی کند از زحمت و سختی دور شود به طور قطع کسی که هدفش از ازدواج همیشه شاد بودن است ، محکوم به شکست است .

گرچه در ازدواج های موفق الگو ها متنوع اند ولی قواعد مشترکی وجود دارد بعضی از قواعد مشترک در ازدواج های موفق با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شوند همسران در یک زندگی زناشویی موفق ، بادوام ، توام با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند هر یک از همسران بعضی ویژگی ها یا توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد ، مثل : همسر خوبی بودن ، تامین مخارج کردن ، طبع و ذوق هنری داشتن و.... هر چه میزان احترام گذاری به یکدیگر وسیع تر باشد زندگی زناشویی رضایت مندانه تر خواهد بود .

این همسران تایید و ارزش گذاری خود برای همسرشان را نشان می دهند و به طور پیوسته کارهایی انجام می دهند و مطالبی بیان می کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را به یکدیگر نشان می دهند و کلمات و اعمالی را که اهداف مثبت ازدواجشان را حمایت و تایید می کند انتخاب می کنند .

همسران نسبت به یکدیگر بردبارند آنها درک می کنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن خودشان نیز وجود دارد انسان را آسیب پذیر می بینند و به این ترتیب می توانند قصور و کوتاهی دیگری را بپذیرند آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگی شان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن آنها باشد به همین دلیل از سرزنش و انتقاد یکدیگر اجتناب می کنند و در عوض آنچه را در مورد همسرشان درست است تایید می کنند با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عوامل اند که در روابط آنها تاثیر مثبت به جا می گذارد .

همسران بر پایه ی اعتماد متقابل به تشریک مساعی می پردازند آنها آزادند که نه تنها فقط از یکدیگر ، بلکه از هر آنچه ممکن است یعنی شرکت در فعالیت ها و کارهای فرعی خارج از محیط زناشویی همراه همدیگر و یا به طور فردی لذت ببرند .

در یک ارتباط زناشویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند اما می توانند به راحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر مورد پذیرش قرار می گیرد که با هم به دنبال راه حلی بگردند که مورد تایید هر دو قرار گیرد .

زوج های خشنود و راضی از مهارت های ارتباطی خود به نحو احسن در زندگی مشترک استفاده می کنند رفتار و حالات یکی از زوجها همیشه محرک نوع خاصی از واکنش های طرف دیگر است چون این حالات اعمال ناشی از آن بسیاری از اوقات از سطح ناخود آگاه فرد ناشی می شود همسران خشنود تلاش می کنند رفتار و حالات خود را بازشناسی کنند و نسبت به محرک های یکدیگر چه به صورت کلامی و چه غیر کلامی آگاهانه واکنش نشان دهند زوج هایی که نقص مهارت های ارتباطی دارند در معرض خطر نقص عملکرد زناشویی و بروز اختلاف منجر به طلاق و جدایی می شوند .

ناخشنودی و طلاق در خانواده و علل آن :

در مقابل مفهوم رضایت زناشویی ، ناخشنودی و احتمالا یکی از نتایج آن ، یعنی طلاق وجود دارد طلاق را می توان از مهم ترین پدیده های حیات انسانی تلقی کرد این پدیده دارای ابعادی به تعداد تمامی جوانب و ابعاد جامعه انسانی است و تاثیرات متفاوت روانی ، اقتصادی ، و اجتماعی دارد طلاق نخست یک پدیده روانی است ، زیرا بر تعادل روانی نه تنها دو انسان ، بلکه فرزندان ، بستگان ، دوستان و نزدیکان آنها اثر می نهد ، دوم اینکه طلاق پدیده ای است اقتصادی زیرا به گسست خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی می انجامد و با بر هم زدن تعادل روانی انسانها موجبات بروز اثرهای سهمیگین در حیات اقتصادی آنها را نیز فراهم می سازد سوم اینکه طلاق پدیده ای است موثر بر تمامی جوانب جمعیت در یک جامعه ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می نهد ، چون تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می پاشد و از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت اثر دارد چون موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند که به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در راه احراز مقام شهروندی یک جامعه اند پس می توان گفت جامعه ای که در آن طلاق از حدی متعارف تجاوز کند ، هرگز از سلامت برخوردار نخواهد بود .

در ازدواج سنتی افراد از جایگاه خود آگاه بودند ، شوهر اقتدار و حمایت اقتصادی را فراهم می کرد و زن مسئولیت منزل و تربیت کودکان را بر عهده داشت ولی اکنون مسئولیت ها یا تقسیم می شوند یا برمبنای اهداف فردی تعیین می گردند نتیجه ی این تغییر فرهنگی کاملا روشن است چنان چه نیازها و اهداف فرد برآورده نشود می پرسد : چرا باید این رابطه را حفظ کنم در حالی که بهای زیادی می پردازم و در عوض سود کمی به دست می آورم ؟! این احساس وقتی شدت می یابد که زن و شوهر علاوه بر این تغییرات سریع فرهنگی از ابتدا نیز پیوند شان با تفاوت های فرهنگی بسیار آغاز شده باشد این تفاوت های فرهنگی در تمام زمینه های رفتاری تاثیر گذار است از جمله رفتارهای غیر کلامی که برای افراد برخاسته از دو فرهنگ متفاوت معانی متفاوت و گاه متضاد دارد و می تواند منشا بروز اختلافات در زمینه ی درک متقابل باشد .

عوامل شخصی فراوانی وجود دارند که می توانند در نارضایتی زناشویی دخیل باشند و آن را تشدید کنند ، ادراک های غلط و انتظارهای غیر واقع بینانه ای که در درون زندگی زناشویی رسوخ می کنند نمونه های اصلی عوامل شخصی اند تا زمانی که جامعه به پروراندن آرمان های شاعرانه و انتظارهای خیالی ادامه می دهد و افراد نیز آن را می پذیرند سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت . تحقیقی که در رابطه با باوردهای غیر منطقی در میان زناشویی های ناخشنود انجام شده نشان داده است که این باورها در میان زوجهای ناخشنود بیشتر از زوجهای خشنود است ( سلیمانیان – 1374)

درهمین زمینه سهرابی ( 1377) دوازده باور و انتظار مخرب را نام می برد :

1- عشق ما (‌یعنی احساسات عاشقانه « هیجانی » با گذشت زمان کاهش نخواهد یافت .

2- همسرم باید بتواند افکار ، احساسات و نیازهای مرا پیش بینی کند .

3- همسرم هرگز مرا نخواهد رنجاند یا با خشم در مقابل من قرار نخواهد گرفت .

4- اگر همسرم و اقعا عاشق من باشد همیشه سعی کند مرا خوشحال کند ( یعنی هر نیاز و خواست مرا برآورده سازد ) .

5- عشق یعنی این که هرگز نسبت به همسرت خشمگین یا عصبانی نشوی .

6- همیشه با هم بودن را نشانه ی عشق پنداشتن .

7- علایق ، اهداف و ارزشهای شخصی ما همیشه مانند هم خواهد بود .

8- همسرم همیشه با من صادق و صریح خواهد بود .

9- چون ما عاشق هم هستیم پس همسرم همیشه به من احترام خواهد گذاشت ، مرا درک خواهد کرده و با من موافق خواهد بود بدون اینکه توجه کند من چه رفتاری دارم .

10- بسیار ناگوار خواهد بود که همسرم مرا شرمنده و تحقیر کند یا از من انتقاد کند .

11- سطح علاقمندی و وفاداری ما به هم هرگز نباید کاهش یابد .

12- ما باید همیشه در مورد مسائل مهم با یکدیگر توافق داشته باشیم .

هر کدام از موارد فوق امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه فقط زوج ها را به سمت یاس ، دلسردی ، ناکامی و خشم سوق می دهد . همان طور که افراد تغییر می کنند رابطه نیز تغییر می نماید هنگامی که همسران علاقه ها ، فعالیت ها و ارزشهای هم پوش یا مشترک را مشاهده نمی کنند فرآیند کناره گیری را آغاز خواهند کرد . (سهرابی 1377)

شوهرانی که از همسران خود راضی اند بیش تر می توانند حالتهای غیر کلامی همسرشان را درک کنند در حالی که شوهران ناراضی کم تر قادر به انجام این کارند . زوجهای درمانده و تحت فشار معمولا مشکلاتی را در حیطه ی ارتباط های خود تجربه می کنند آنها به ویژه شدیدا گرفتار الگوهای ارتباطی بی حاصل اند ، باید در ارتباط های خود بیش تر به نیت عمل به جای نتیجه آن توجه می کنند . وقتی افراد در فرد مقابل خود احساس فریبکاری می کنند رفتارهای کلامی و غیر کلامی شان تغییر می کند و ارتباطشان در ابهام بیش تری فرو می رود ، هم چنین وقتی افراد در موقعیت تهدید آمیز قرار می گیرند بیش تر به تغییر غیر مستقیم می پردازند و پاسخ های غیر مستقیم ارائه می دهند و بدین ترتیب ارتباط را در لایه ای از ابهام می پوشانند ،"س از پژوهشهای در دهه اخیر می توان به نتایج زیر اشاره کرد :

1- زوجهای درمانده و غیر درمانده در " نیت " ارتباط هایشان با یکدیگر تفاوت ندارند با وجود این همسران در مانده کم تر از همسران غیر درمانده گفته های همسرشان را به درستی ادارک می کنند

2- نسبت میزان توافق به میزان عدم توافق در زوجهای درمانده کمتر از زوجهای غیر درمانده است

3- رفتار غیر کلامی شاخص قوی برای تمایز زوجهای درمانده و غیر درمانده است زوجهای درمانده رفتارهای غیر کلامی منفی تری را نسبت به زوجهای غیر درمانده بروز می دهند . (‌به نقل از سهرابی 1377)

خانواده هایی که قادرند احساساتشان را بهتر تعریف و بیان کنند وقتی برای آنها برانگیختگی هیجانی ایجاد می شود سریع تر خودشان به وضعیت عادی بر می گردد در حالی که افراد ناتوان در بیان احساسات فشار خونشان مدت طولاتی تری متغیر باقی می ماند .

عوامل تنش زا در تعامل زناشویی یا ارزیابی و واکنش های نامناسب مربوط اند که تاثیری مستقیم بر خود سودمندی و تاثیر غیر مستقیم بر عزت نفس دارد و این دو تاثیری مستقیم بر افسردگی دارند پژوهشها هم چنین گویای آنند که دشواریهای ارتباطی منابع اصلی مشکل های میان فردی اند بدنه ی بیش تر مشکلات خانوادگی و زناشویی بد فهمی ناشی از ارتباط غیر موثر است که نتیجه اش محرومیت و خشم است در مانگران خانواده چنین ارزیابی می کنند که دلیل اصلی آشفتگی خانواده ها فقدان مهارت ها در بخشی از زندگی زناشویی زوج هاست مهارت ارتباط به طورمستقیم قابل مشاهده نیست بلکه باید از مشاهده ی رفتار درک شود رفتار ارتباطی به فعالیت های کلامی و غیر کلامی مشاهده پذیری که سخنگویان به طور واقعی بروز می دهند اشاره دارد .

نتایج این تحقیقات نشان می دهند که مهارت ها و رفتارهای ارتباطی به طور مثبت با زناشویی غیر آشفته مرتبط است به این معنا که زوجهای آشفته گرچه احتمالا مهارت کم تری نسبت به زوجهای غیر آشفته ندارند اما در رفتار تمایل منفی بیش تری به یکدگیر نشان می دهند ، چنین نتایجی این ضرورت را که آموزش می تواند نقش بسیار موثری در بهبود مهارتهای ارتباطی و خشنودی زناشویی داشته باشد به اثبات می رساند و برای هر یک از زوج ها لازم و ضروری است که قبل از پیوند زناشویی یا در سالهای اولیه زندگی با مهارت آموزی در این زمینه مانع بروز بسیاری از اختلالات و مشکلات رفتاری ناشی از بدفهمی یکدیگر یا ارضا نشدن نیازها و خواست های معمول زندگی مشترک شوند ( سهرابی 1377)

اگر در جامعه ای آمار طلاق ناچیز باشد الزاما به معنای ازدواجهای موفق و سازگاری زناشویی نیست بسیاری از زوجها در خانواده ای زندگی می کنند که طلاق روانی در آن حکمفرماست بدین معنا که هیچ گونه رابطه عاطفی و جسمانی بین زن و شوهر وجود ندارد و زندگی به صورت اجباری و با حداقل تعامل به پیش می رود به همین جهت ضروری است با دیدگاهی آسیب شناسانه به علل درون فردی ناسازگاری های زناشویی و عدم موفقیت در ازدواج ها پرداخته و نقش ویژگیهای شخصیتی در سازگاری و رضایت زناشویی مورد بررسی قرار گیرد چرا که عدم وجود جو سالم در خانواده ها از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم فرهنگ و ارزشهای مثبت جامعه به نسل های بعدی است .

محققی به نام سعید صادقی پژوهشی با عنوان « بررسی عوامل شخصیتی موثر در سازگاری زناشویی » انجام داد و در آن با استفاده از روش علمی مقایسه ای یاپس رویدادی 45 زوج سازگار و ناسازگار را به صورت نمونه در دسترس در جامعه آماری که از کلیه زوجهای شهر اصفهان تشکیل می شد انتخاب کند .

به اعتقاد پژوهشگر در کشورما طی دو دهه گذشته ساخت خانواده و روابط بین اعضای آن دچار تغییرات زیادی شده است و بیشتر تحقیقاتی که توسط متخصصان علوم اجتماعی در زمینه علل سست شدن پیوندهای زناشویی صورت گرفته بر متغیرهای کلان از جمله وضعیت اقتصادی ، کاهش در آمد خانوار ، بیکاری چالش های فرهنگی و اجتماعی تاکید نموده اند و آنها را از عوامل موثر بر ناسازگاری های زناشویی و طلاق در ایران دانسته اند هر چند که نقش این عوامل را می توان در افزایش طلاق در چند سال گذشته نادیده گرفت اما به نظر می رسد از یک سو تاکید بیش از حد بر این متغیرها به عدم شناسایی عوامل موثر گسسته شدن پیوند های زناشویی به ویژه در زوج های جوان منجر خواهد شد و از طرف دیگر صرف وجود آمار پائین طلاق در کشور ما نسبت به سایر کشورها نمی تواند توجیه منطقی در باب سلامت سیستم بهداشت روان خانواده ها و سازگاری زناشویی در بین زوج ها باشد چرا که در برخی از کشورها نظیر ایران به خاطر مسائل فرهنگی ، سنتی و حتی قانونی ، طلاق به سادگی امکان پذیرنیست ناسازگاری و عدم رضایت زناشویی پس از ازدواج نه تنها بر کنش های روانی – اجتماعی زن و شوهر بلکه بر رشد و تحول کودکان و نوجوانان آن خانواده نیز اثرات سوء به جای گذارد .

افزایش آمار فرار دختران از منزل ، کودکان خیابانی و بزهکاری کودکان و نوجوانان در کشور ما ارتباط مستقیمی با خانواده های آشفته و طلاق دارد و نکته مهمتر این که عدم جو سالم در خانواده یکی از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم ، فرهنگ و هنجارهای جامعه به نسل های بعدی است به عنوان مثال مولر و همکارانش نشان دادند که زوج های خرسند در مقایسه با زوج هایی که رابطه زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند احساس همدلی بیشتری نسبت به هم نشان می دهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج می دهند . (سعید صادقی )


مقایسه هوش هیجانی بین دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران

ویژگی های رفتاری هر فردی حاصل نوع شخصیّت فردی است و شخصیّت هم محصول استعدادها و توانایی ها و هوش و احساسات و هیجانات رفتاری افراد است در یک کلام از جمع بندی تعاریف هوش (عمومی، کلامی، فضایی، تخیّلی، حسابی، ) می توان به این نتیجه رسید که «هوش میزان توانایی سازگاری فرد با محیط است» بدیهی است، تفاوت رفتارها و منش و شخصیت افراد به نوع احساسات و نگرش ها
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 124 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 54
مقایسه هوش هیجانی بین دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

چکیده :

ویژگی های رفتاری هر فردی حاصل نوع شخصیّت فردی است. و شخصیّت هم محصول استعدادها و توانایی ها و هوش و احساسات و هیجانات رفتاری افراد است در یک کلام از جمع بندی تعاریف هوش (عمومی، کلامی، فضایی، تخیّلی، حسابی، ...) می توان به این نتیجه رسید که «هوش میزان توانایی سازگاری فرد با محیط است» بدیهی است، تفاوت رفتارها و منش و شخصیت افراد به نوع احساسات و نگرش ها و گرایش ها و انتظارات و امیال و علایق فرد وابسته است.

در تحقیق حاضر نیز با عنوان بررسی هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران به جستجو و بررسی نوع و میزان و مؤلفه های هوش هیجانی در دو گروه دختران 25 – 15 ساله عادی در خانواده ها و فراری پرداخته ایم.

و با فرض تفاوت در بین هوش هیجانی این دو گروه به بیان مسئله با ذکر تبیین هوش هیجانی و اهمیت و اهداف و متغیرها و تعاریف در فصل اول و نیز مبنی تئوریک و نظری آن بخصوص هوش در میان دوقلوها و بررسی هوشی روی حیوانات و پاسخ های آنها و بررسی ساعت های درونی و فیزیولوژیکی و تأثیر نور و کنترل های برون زاد و درون زاد و به بررسی انواع خواب و مراحل خواب که با سلسله اعصاب و روابط عصبی و هوشی مرتبط است اشاره شده و با پرداختن به تحقیقات انجام شده ملّی و استانی و منطقه ای فصل دوم را خاتمه داده ایم. در فصل سوم فقط به روش اجرای تحقیق (ابزارهای جامعه، حجم نمونه، روش جمع آوری اطلاعات و روش آماری) پرداخته ایم.

و در فصل چهارم با استفاده از داده ها و جمع بندی و دسته بندی آنها به تجزیه و تحلیل آنها اقدام کرده ایم و نتایج کمّی بدست آمده را با تحقیقات و مبانی نظری تحت عنوان تأیید فرضیه تطبیق داده ایم و در فصل پنجم با اشاره به نتیجه گیری کلی و بیان مشکلات و محدودیت ها و نیز ارائه پیشنهادات و توصیه ها و ذکر منابع و مآخذ و الحاق ضمائم و پیوست ها پژوهش را به سرانجام رسانده ایم.

« فهرست مطالب »

فهرست : صفحه :

فصل اول :

مقدمه

بیان مسأله

اهمیت و ضرورت مسئله

اهداف تحقیق

سوالات پژوهش

فرضیه های پژوهش

تعاریف عملیاتی واژه ها

فصل دوم :

ادبیات و پیشینه تحقیق

مبانی نظری و تئوریک

پژوهش در زمینه هیجان خواهی

بررسی های مربوطه به دوقلوها

مطاعات انجام شده بر روی حیوانات

نور عنوان و نشانه خارجی

کنترل برون زاد

بررسی خواب

مراحل خواب

تحقیقات استانی

فصل سوم :

روش اجرای تحقیق

ابزار جمع آوری اطلاعات

روش جمع آوری اطلاعات

جامعه

حجم نمونه

روش آماری

جدول داده های شماره 1 (جدول مادر)

نمودار مقایسه هوش عادی دختران فراری و عادی

نمودار هوش هیجانی دختران عادی و فراری

فصل چهارم :

تجزیه و تحلیل یافته ها

فصل پنجم :

نتیجه گیری

محدودیت ها و ملاحظات تحقیق

پیشنهادات

منابع و مآخذ

فصل اول

«مقدمه»

عناصر وجودی خانواده اعم از پدر و مادر، خواهر و برادر و احتمالاً پدر بزرگ و مادر بزرگ در کانون و هستۀ خانواده از ارزش و جایگاه متفاوتی برخوردارند. که اصطلاحاً در متون جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی این جایگاه ها و حوزه ها نقش نام دارد.

ایفای نقش در قالب انجام تکالیف و وظایف خود انتظارات و توقعاتی هم بدنبال دارد که از سایر نقش ها انتظار می رود. اگر پدر شب و روز در سرما و گرما در شرای سخت بدنبال تهیۀ امکانات و وسایل آسایش و آرامش اعضای خانواده است. و فی المقدور همه نیازهای اساسی اعضاء در تهیه و تأمین می کند. در جای خود انتظاردارد که اعضاء در مصرف امکانات صرفه جویی کرده و جانب اهمیت و ارزش آن را درک نمایند و به قول و عمل پدر احترام بگذارند. همچنین است این مهم در مورد مادر که همه تلاش و مساعی ما در تأمین آرامش و آسایش و تدارک خوشبختی و شرایط باب میل اعضاء و مخزن محبت و عاطفه و قدرشناسی است. و انتظارش این است که حتی پدر نقش مادر را درک نماید و بچه ها هر کدام به نوبه خود در حفظ و رعایت زحمات و ارزش های در کوشا باشند و از ناحیه درک زحمات و نه از زاویه دل رحمی قدر ایثار و از خودگذشتگی مادر را بدانند.

نهاد خانواده در عین حال که رکین ترین رکن و هسته اولیه تشکیل اجتماعات و گروه های بزرگ و کوچک اجتماعی است. و اولین گروه حضور انسانها در جمع و گروه های انسانی است.

علاوه بر صفات و ویژگی های سایر گروه ها دارای ابعاد مختلف دیگری است که تاحدی گروه یا تمام خانواده را از سایر گروه هاجدا می کند. این ویژگی ها عبارتند از:

1 ) عاطفی بودن ؛

2 ) نسبی بودن ؛

3 ) نزدیکی بودن در عین اختلاف ؛

4 ) حتمی بودن ؛

5 ) عمومی بودن .

1 ) همه اعضای خانواده به دلیل هم ژنی و هم خونی و هم رحمی بودن دارای روابطی عاطفی و مهربانانه و صمیمانه قلبی هستند؛

2 ) چون از یک پدر و مادر و یا از حداقل دو یا 3 پدر و مادر هستند از لحاظ نسبی به یکدیگر نزدیک هستند؛

3 ) به دلیل بالا هر چند ممکن است. کودک یا پدربزرگ70سال اختلاف داشته باشند ولی به هم نزدک هستند و حرف ها و روابط نزدیک و محرمانه و صمیمانه ای دارند؛

4 ) در همه اقوام و گروه ها این نهاد و خانواده حتمی است که باید ابتدا فرد در خانواده تولد بزرگ شود تا رسمیت خود را در گروه های دیگر اعلام کند ؛

5 ) عمومی بودن یعنی این ویژگی ها مخصوص ایران و شده بیت و یکم نیست و شامل همه اقوام وملت ها برای همه قرون و اعصار می باشد.این پنج ویژگی قطعی و قمی در نهاد خانواده این نهاد را از سایر نهاد ها متمایز می کند؛

دختران در خانواده از لیطیف ترین وحساس ترین و شکننده ترین اعضای آن بشمار می روند. شاید دلیل این حساسیت و شکنندگی جسم حساس و ضعیف خطری آنان و ویژگی شخصیت زود رنج و مادرانه آنها و تیپ خطریو طبیعی زیبا شناسانه و شاعرانه و هنری دختران در طول قرن ها و هسته جوامع و گروه های اجتماعی است.

شخصیت جذاب و حساس دختران و فرهنگ عمومی اجتماعات بشری بخصوص جوانان پسر در گرایش و میل خطری و جنبی به دختران در سنین بلوغ قصایی از رعب و سخت گیری خانواده ها در کنترل دختران و نظارت بر آمد و شد آنها وتحصیل و رفتارهای آنان را دامن می زند. و گاهی در اثر شدت عمل و عدم بر خورد عقلانی و منطقی و سخت گیری مستبدانه و نیزعدم پختگی و تجربه کافی و نیز و سیاسی و وعده و عیدهای بیرونی از ناحیه پسران واغفان و گمراه کردن آنها از سوی دوستان دختری دختران آنها را به اخذ تصمیمی خطرناک بنام ترک منزل و در بعد وسیع تر و شدیدتر فراز از خانه ترغیب می کند و خانواده و خانواده هایی را دچار مشکلات فراوان با توجه به فرهنگ متعصب مذهبی و یا شخصیت آبرومندانه ملی و محلی آنهامی نماید.

که گاه تبعات و اثر ات آن به ازدواج اجباری و کوچ خانوادگی و درگیری اعضای خانواده با هم و با عاملان منجر می شود.

فرار دختران چه مقوله ای است؛ و چه سابقه و تاریخچه ای دارد؟ و زمینه ها و شرایط تحقق این عمل چه چیزی است؟ و چه تبعات و اثراتی در جامعه بر جای می گذارد؟ و پیامدهای ناشی از این عمل چه بازخوردهایی در خانواده و جامعه و قوانین دارد؟

متأسفانه و یا خوشبختانه مقوله فرار دختران موضوع نسبتاً جدیدی است که اغلب در قرن حاضر بخصوص دهه های آخر قرن بیستم شاهد آن هستیم. و قبل از آن به دلیل نگرش به زن و به تبع آن دختران آنگونه بود زنان اغلب عناصر درون خانواده ای بودند و نقش آنان در تحصیل و اجتماع و شغل و فعالیت ها بسیار کم رنگ و اندک بوده است. و اغلب زنان خانه دار و مردان پش از استطاعت نسبی یا زنان ازدواج می کردند و این ازدواج آخرین آرمان و زیباترین اتفاق زندکی زنان بشمار می رفته است. که پس از آن به دنیا آوردن بچه ها و تربیت نسبی آنها و پیر شدن و مردن سیر زندگی آنان بوده است هر چند تعداد انگشت شماری هم بنا به شرایط و ضوابط خاصی و ملی تحصیلات درخور به شغل دبیری و یا مامایی پزشکی و غیره مفتخر می شوند. اما امروزه وضع قابل مقتیسه با گذشته نیست و حتی در برخی از موارد پیشتازی دختران کاملاً محسوس است.

در دهه های اخیر ایفای نقش زنان و شرایط و موقعیت های جدید بوجود آمده باعث حضور زنان به صورت گسترده در اجتماعات و کسب تحصیل و مهارت در دوره های مختلف شده است و گویی زنان عقده ها و محدودیت های قرن های گذشته را در دهه های اخیر جبان کرده اند. تا آنجا که در سال های گذشته به صورت متمادی کیفیت و کمیت حضور زنان در دانشگاه ها و تحصیل و حتی برخی از شغل ها بمراتب بیش از دختران می باشد و شرکت و قبولی 64 درصد در قابل 36 درصد در دانشگاه ها این ادّعا را کاملاً روشن می کند.

حتی این وضع در مورد دانش آموزان شدیدتر است. طبق تحقیقات بعمل آمده در سال های گذشته (80 - 79) و ثبت آن در خلاصه تحقیقات و مطالعات در کتاب پژوهشی استان ها از 12 درصد دانش آموزان ترک تحصیل شده و انصراف داده 9 درصد پسران و 3 درصد دختران هستند. اما از میان 16 درصد دانش آموزان ثبت نام شده مناطق محروم 12 درصد دختران و 4 درصد پسران را شامل می شود. همه این آمار و ارقام را به این دلیل آوردیم که حضور همه جانبه و پر رنگ دختران را با توجه به شخصیت عاطفی و لطیف و جذاب و پسر گرای آنان را طرح کنیم.

و اگر این میل و گرایش همرراه با سخت گیری و استبداد خانواده ها توأم باشد. سرخوردگی و قهر و یا ترک تحصیل و گاهی تصمیم به فرار اتفاق می افتد و ما در این گزارش قصد این را داریم که چه تفاوتی میان هوش هیجانی دختران عادی و فراری دجدو دارد؟

«بیان مسأله»

مشکلو اختلال و بزه فرار دختران از خانه که به دلیل اغفال و جلب شدن آنها توسط جوانان پسر و یا دوستان دختری دختران با وعده های جذاب و رویایی، دست یابی به ثروت و موقعیت و جمال و شهرت و معروفیت و رهایی از محدودیت انجام می گیرد، صفحه و موضوع تلخی است که هیچ کس مصون و اسثناد از آن نیست و هر لحظه دختران هر خانواده ای ممکن است در این جریان و دام طراحی شده گرفتار گردند.

البته عدهّ ای از روانشاسان صاحب نام و متبحّر علت و عوامل فرار دختران را در مبدأ و خانواده جستجو می کنند و معتقدند که خانواده زمینه ساز و مستند کننده این شرایط و تحقق این رویدادها هستند. و اگر خانواده ها نسبت به دختران خود شناخت کافی داشته باشند و از علایق و استعداد و خلاقیت ها و انگیزش ها و میل ها و نگرش های آنان مطلع باشند یا عناوین مختلف و متفاوت مثل سوق دادن به ورزش و هنر و نقاشی و هدایت آنها به آیین و مراسم مذهبی و انتخاب دوستان یا صلاحیت و صرف کردن انرژی انفجاری آنان و نیز نظارت و کنترل رفت و آمد آنها و پی گیری تحصیلات زمینه و شرایط وقوع این اعمال و ذهنیّت را از دختران خود سلب می کنند. در غیر اینصورت این وظیفه و مهم توسط گروه دیگیر و با نیّات و اهداف متفاوت تری و با هدف سوء استفاده و بهره برداری از آنها انجام می دهند. در این تحقیق، پژوهشگر به دنبال پاسخ دادن به این سئوال است که آیا بین هوش هیجانی دختران عادی و فراری تفاوت وجود دارد؟

اهمیت و ضرورت مسئله :

تمامیت و حفظ ساختار خانواده و ادامۀ حیات و شادابی و نشاط آن از مهمترین وضروری ترین و غیر قابل اجتناب ترین هدف های والدین و اعضای خانواده در همۀ اقوام و ملت ها بخصوص ما ایرانیان متعهد و مسلمان و متعصب است. حفظ قوام و چهارچوب خانواده با محوریّت پدر و ایفای مادران و خواهران و برادران از چند نظر حائز اهمیّت است.

الف ) خانواده یک گروه است و اعضای گروه دارای روابط منظم و پایدار و عاطفی بوده و خلاء و نقصان یک عنصر همۀ روابط درون خانواده را به هم می ریزد.

ب ) ایرانی متعهّد و مسلمان بوده و نسبت به غیبت و فرار دختران از منزل حساس و آن را نوعی بزه و بی آبرویی و آسیب دیدگی ناموسی و هتک حرمت و تخطّی از اصول و ارزش ها و دیگران شریک تین عمل را متجاوزان حریم ستر و حجاب و ناموس خانواده تلقّی می کنند.

ج ) مقبولیت و شرافت و محبوبیت خانواده تضعیف شده و گناه به خانواده با نوعی نگاه مجرمانه و گناهکارانه ادامه پیدا می کند.

و ) اگر دختران با این اقدام راه بازگشت را نداشته باشند. به دامی می افتد که عواقبی جز ننگ و بدبختی و سوء استفاده های شیطانی از آن ها چیز دیکر انتظار نمی رود و اکر برگردد مقبولیت و اعتبار خود را تا حد یک زن زنا کرده و پست پایین می آورد.

هـ ) ارزش ها تغییر پیدا کرده و اعصاب و ذهنیت خانواده نسبت به جامعه متحوّل می شود و بدبینی و خشم و تندخویی جای خود را به اطمینان و آرامش و اعتماد می دهد.

و ) دولت و مأموران و مسئولان نظامی و ارشادی در برخورد با این افراد جنبه های بزهکارانه را مد نظر قرار می دهند و معمولاً به دختران فراری با چشم بزهکار و آماده انحراف و خلاف و مستعد و آماده جرم و گناه نگاه می کنند و تکرار و کثرت این اعمال نا امنی و بدبینی عمومی را در جامعه ترویج می دهد.

ز ) این قبیل دختران معمولاً تحصیلات ناتمام دارند. و مادران موفقی نیستند و هر لحظه در انتظار شنیدن گذشته ننگین خود از زبان باصطلاح شوهر و حتی بچه های خود هستند و جرأت بازگشت به موطن را ندارند. و این افکار و اندیشه ها خو به خود ناامنی روانی و روان نژادی فردی فرد را دامن می زند، و امید و امیدواری به آینده و آرزوهای دور و دارز خوشبختی فرزندان را در هاله ای از نگرانی و ترس و تشویش گم می کند و هر کسی را که می بیند احساس می کند که از گذشته او با خبر است و در مجالس و محافل شرکت نمی کند.

هـ ) اگر هم راهش را ادام.ه داد و شوهری مثل خودش انتخاب و اختیار کرد هیچ ضمانت و اطمینانی از خوشبختی آتی برای آنان نمی توان پیش بینی کرد اگر هم ظاهراً خوشبخت باشند در باطن و وجدان خود گناه سنگینی و ثقیلی را حس می کنند که تا آخر عمر گریبان و ذهن او را راحت نمی گذارد.

و اینکه بالاخره، عنصری از عناصر و جوان نابوده شده است. آیا این دلایل و اهمیت کافی برای انتخاب و اختیار موضوع کافی نیست؟

اهداف تحقیق

هدف های عمده تحقیق حاضر عبارتند از :

- تعیین هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله در تهران

- مقایسه هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله تهران

- عوانل و زمینه های و فرار دختران از منزل در تهران

اهداف فرعی

- تعیین و انتخاب مهم نمونه حراقل به تعداد 100 نفر

- برآورد هوش هیجانی همه حجم نمونه بوسیله تست و کسلر

- شناسایی عوامل فرار دختران از زمان خودشان

- مقایسه یافته ها با یافته های قبلی و تاریخی و مطالعاتی

- نتیجه گیری کلبی و نهایی

سؤالات پژوهش

- آیا بین هوش هیجانی دختران فراری و دختران عادی تفاوت وجود دارد؟

فرضیه پژوهش :

- بین هوش هیجانی دختران فراری و عادی تفاوت وجود دارد.

تعاریف عملیاتی :

فرار دختران : غیبت حداقل یک شبانه روز دختر 25 – 15 از خانه مشروط بر اینکه از شهر و حوزه خود خارج شده باشد.

عادی : دخترانی که با شرایط مختلف در خانه نزد پدر و مادر در زندگی می کنند.

هوش : ساخت و توانایی ذهنی و توانشی مقر انسان در برخورد با مسئله و ارائه راه حل متناسب با خود (1)

هوش هیجانی : هوش هیجانی شامل بخشی از ذهن و توانایی که فرد را با احساسات و تعلّقات عاطفی و احساسی مواجه می نماید.

شهر تهران : تهران مرکزی شامل حدود جغرافیایی میدان آزادی تا شهدا و از جماران و تجریش و ولنجک تا راه آهن و مرقد امام خمینی (ره)

انگیزش : میزان سیاق و شوق احساسی دریافت و برخورد و پاسخ احساسی و شوقی بدون ادراک و تفکر و تمرکز و توجه در مسئله و محرک.


هوش هیجانی به عنوان روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است

هوش هیجانی به عنوان مجموعه ای از عوامل که می تواند فرد را به طرف روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است (مک مولن 2003)
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 91 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 119
هوش هیجانی به عنوان  روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اوّل

مقدمه :

هوش هیجانی به عنوان مجموعه ای از عوامل که می تواند فرد را به طرف روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است (مک مولن 2003) .

نظریه پردازان هوش معتقدند که IQ به ما می گوید که چه کار می توانیم انجام دهیم. در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چه کاری باید انجام دهیم . IQ شامل توانائی ما برای یادگیری تفکر منطقی ، انتزاعی می شود . در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم . هوش هیجانی شامل توانایی ما در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی ما می شود و مهارت های لازم در این حوزه ها را اندازه می گیرد. همچنین شامل مهارت های ما در شناخت احساسات خود و دیگران و مهارت های کافی بر ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیت پذیری در مقابل وظایف می باشد . (منصوری 1380) .

گلمن نیز معتقد است ، هوش هیجانی شامل توانایی ما برای حل مشکلات هیجانی انعطاف پذیری و قبول واقعیت می شود . بر اساس مطالعات دانیل گلمن در بهترین شرایط همبستگی اندکی (7%) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش هیجانی وجود دارد . به طوریکه می توان ادعا کرد و آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند . وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا در زندگی تقلا می کنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند ، شاید بتوان آن را هوش هیجانی بالای آنان دانست (گلمن 1998) .

مطالعات ریچارد (1995) نشان داد که نمره کل هوش عمومی همبستگی اندکی (12%) با هوش هیجانی دارد و مطالعات بار . آن نشان داد که عناصر هوش هیجانی از هوش عمومی مستقل است (دهشیری 1380) .

بیان مسئله :

در خانه مغز ما چیزی زندگی می کند به نام IQ ، که سالها فکر می کردیم او فرمانروای همه دستوراتی است که از مغز صادر می شود ورفتار ما بر اساس خیر و صلاحـی که او تشخیـص می دهد ، بدون چون و چرا تحت رهبری اوستو هر کجا رفتار خردمندانه ای از کسی سر می زند یا بر عکس عمل غیر عاقلانه ای انجام می داد سریع به او نسبت IQ بالا یا IQ پائین می زدیم .

اما آیا یه راستی رفتار ما نشان دهنده هوش عمومی یا کلی ماست ، اگر این چنین است چرا با وجود هوش بالا یا همان IQ بالا در بعضی افراد بازهم رفتارهای عجیب و غریب و احمقانه ای بروز می کند ؟

شاید به خاطر همین پیچیدگی بود که الکسین کارل انسان را موجودی ناشناخته معرفی کرد . اما در سال 1990 یکی از این ناشناخته ها توسط دانیل گلمن کشف شد که نام هوش هیجانی یا EQ لقب گرفت . هوش هیجانی چیست ؟ و چه فرقی با هوش عمومی یا همان IQ دارد؟ ( سعید سالارکیا 1385) .

نظریه پردازان هوش هیجانی به ما می گویند که IQ به ما می گوید که چه کار می توانیم انجام دهیم . در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید که چه کاری باید انجام دهیم ، IQ شامل توانایی ما برای یادگیری تفکر منطقی او انتزاعی می شود ، در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم . (همان منبع) .

در پژوهش حاضر می خواهیم بدانیم ، EQ یا هوش هیجانی در بین دانشجویان رشته های مشاوره و مهندسی چه مقدار است ؟

اگر کمی دقت کنیم علت خیلی از موفقیت ها یا ناکامی ها ، استرس ها یا آرامش های درونی را می توانیم از طریق EQ ردیابی کنیم و از او انتظار داشته باشیم . لذا امیدواریم در پژوهش حاضر با شناخت ویژگی های هوش هیجانی و مقایسه آن در بین دانشجویان گامی در جهت رشد موفقیت ها و آرامش آنان برداریم .

اهمیت و ضرورت پژوهش :

بعضی هوش عاطفی را به عنوان یک قایق نجات یا دستاویز بسیاز محکمی می پندارند که به کمک آن می توان از رنج ها و ناراحتی های زندگی عادی خلاص شد . عده ای هم به انکار اهمیتی آن پرداخته و معتقدند که به مفهوم کهنه و قدیمی لباسی نو و تـازه و پر زرق و بـرق پوشانده اند . اما واقعیت هوش هیجانی چیزی فراتر از این ادعاها و گزافه گویی هاست .

صاحب نظران و پژوهشگرانی که به بررسی و مطالعه علمی هوش عاطفی می پردازند معتقدند که هوش عاطفی می تواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیت های گوناگون آدمی چون رهبری و هدایت دیگران ، توسعه ی حرفه ای یا شغلی ، زندگی شغلی ، زندگی خانوادگی و زناشویی، تعلیم و تربیت ، سلامت و بهزیستی روانی و ... داشته باشد . از هوش عاطفی نباید به عنوان یک رقیب یا جانشین برای « توانایی» ، « دانش و آگاهی» « مهارت های شغلی» نام برد . فرض می شود که هوش عاطفی می تواند سبـب بهبـود و اصـلاح فعالیـت های حرفـه ای ، موقعیت های شغلی و کسب مهارتهای لازم و مطلوب گردد . لذا ضروری به نظر می رسد که در پژوهش حاضر به بررسی هوش هیجانی در افراد پرداخته شود تا بدین وسیله رابطه میان هوش هیجانی و رشته تحصیلی دانشجویان محاسبه گردد .

هدفهای پژوهش :

تحقیق و مطالعه راجع به هوش عاطفی و هیجانی تازه آغاز گردیده است . هوش عاطفی نمی تواند برای داشتن یک زندگی ساده و مرفه هم شرط لازم باشد ، هم شرط کافی . شرط لازم هست ، اما شرط کافی نیست .

برای بسیاری از مردم ، هوش عاطفی نقش لکه هـای جوهـر در آزمـون رُرشـاخ را بـازی می کند که هر کسی از آن برداشت خاصی دارد و آن را به گونه ای متفاوت از دیگـران استنبـاط می نماید . برای عده ای هوش عاطفی همه چیز است به جز هوش شناختی .

رویکردها و مدلهای نظری گوناگونی برای مطالعه هوش عاطفی وجود دارند .نکتۀ مهم به نظر ما این است که دانشجویان بتوانند بهترین و مناسب ترین رویکرد برای مطالعه ی آن انتخاب کنند . هدف ما از این پژوهش همانا این است که بتوانیم درک عمیقی از این حوزه بدست آورده و بتوانیم به صورت هوشمندانه ای ، روش اهداف و وسایل ارزیابی مناسب را انتخاب نمائیم .

پرسشهای پژوهش :

1) آیا میزان هوش عاطفی و هیجانی در دانشجویان رشته مشاوره و رشته مهندسی برق و معماری متفاوت است ؟

2) آیا هوش هیجانی در زنانو مردان دانشجو متفاوت است ؟

فرضیه های پژوهش :

1) میزان هوش عاطفی در دانشجویان مشاوره و مهندسی متفاوت است .

2) میزان هوش عاطفی و یا هیجانی در زنان و مردان دانشجو متفاوت است .

تعاریف نظری مفاهیم :

هوش هیجانی : هوش هیجانی عبارت است از یکسری مهارت ها و قابلیت ها که می تواند هم آموزش داده و هم یادگرفته شود به طوری که شخـص بتوانـد از نظـر هیجانی بهتر تربیت شود ( ادیب زاده 1383 ).

تعریف عملیاتی :

هوش هیجانی : در پژوهش حاضر منظور از هوش هیجانی ، نمره ای است که آزمودنی ها در آزمون هوش هیجانی بار- آن بدست می آورند .

متغیر مستقل : رشته های تحصیلی مشاوره و مهندسی برق و معماری

متغیر وابسته : نمره هوش هیجانی

فصل دوم :

مروری بر تئوریهای موجود

جایگاه هیجانات :

در انسـان بادامه مغز ( amygdala ) ، خوشه ای بادامی شکل از ساختارهای به هم پیوسته ای است که در بالای ساقۀ مغز ، نزدیک انتهای حلقه لیمبیک قرار گرفته است . در هریک از دو نیمکره مغز ، یک بادامه قرار دارد که در طرفین سر جای گرفته اند . بادامۀ مغز انسان در مقایسه با نزدیک ترین بستگان تکاملی آن ، یعنی نخستین ما تا حدودی بزرگتر است ( گلمن 1383 ) .

هیپوکامپ و بادامه مغز دو قسمت مهم (( مغز بویایی )) اولیه بودند که در جریان تکامل موجب پیدایش قشر مخ و سپس قشر تازه مخ گردیدند . هنوز هم این ساختارهای لیمبیک اکثر کارهای مربوط به یادگیری و به خاطرسپاری را انجام می دهند . تخصص بادامۀ مغز در مسایل هیجانی است. هرگاه بادامۀ مغز از سایر قسمت های مغز جدا شود ، بدین می انجامد که فرد به ناتوانی چشمگیری در سنجش معنای هیجانی وقایع دچار شود که گاهی اوقات به این وضعیت ، (( کوری عاطفی )) می گویند ( گلمن 1383 ) .

افرادی که به ایـن حالت دچار می شوند . ارزیابی هیجانی و تسلط بر خویش را از دست می دهند .

بادامۀ مغز به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل می کند و از همین رو اهمیت دارد . زندگی بدون بادامۀ مغز ، زندگی ای عاری از معنای شخصی است .

فقط عاطفه نیست که به بادامۀ مغز وابسته است . تمام هیجان های انسان به آن بستگی دارد . حیوان هایی که بادامه مغزشان برداشته شده یا پیوند هایش قطع شده است فاقد ترس و خشم هستند ، میلی به رقابت یا همکاری ندارند و دیگر جایگاهشان را در سلسله مراتب اجتماعی گونۀ خود را درک نمی کنند . در این حیوان ها ، هیجان کم اثر می شود و یا از بین می رود . ترشح اشک که نشانه ای هیجانی و مختص نوع بشر است ، به وسیله بادامه مغز و ساختاری نزدیک آن به نام شکنج کمربندی تحریک می شود .

در آغوش گرفتن ، نوازش کردن یا آرام کردن شخص گریان به هر نحو موجب تسکین این بخش های مغز می شود و هق هق گریۀ فرد را متوقف می سازد . بدون بادامۀ مغز ، هیچ اشکی بر اثر غم ریخته نمی شود تا به تسکین نیاز داشته باشد .

ژوزف لودو عصب شناس مرکز علوم عصبی دانشگاه نیویورک ، اولین کسی بود که نقش محوری بادامۀ مغز را در مغز هیجانی کشف کرد . لودو از زمره عصب شناسان جدیدی است که روش ها و تکنولوژی نوآورانه ای را به کار گرفتند تا در نقشه برداری از مغز به هنگام فعالیت ، به موارد جزئی و دقیقی دست یابند که قبلاً ناشناخته بوده اند . و به همین خاطر توانستند در زمینۀ مغز به رمـزگشایی اسـراری بپـردازند که نسـل های پــیشین دانشمندان آنها را غیر قابل دستیابی می دانستند . یافته های او دربارۀ مدار بندهای مغز هیجانی ، تصور دیرینه ای را که دربارۀ سیستم لیمبیک وجود داشت به دور انداخت . برای بادامۀ مغز نقشی محوری در فعالیت ها قایل شد و سایر ساختار های لیمبیک را در نقش های بسیار متفاوتی دخیل دانست ( گلمن 1383 ) .

تحقیقات لودو نشان می دهد که حتی زمانی که مغز متفکر ، یعنی قشر تازه مخ ، به مرحلۀ تصمیم گیری رسیده است بادامۀ مغز می تواند اعمال ما را کنترل کند . چنانچه خواهیم دید ، عملکرد بادامه مغز و ارتباط متقابل آن با قشر تازه مخ ، اساس هوش هیجانی است ( گلمن 1383 ).

سیستم ارتباط عصبی

لحظاتـی که به اعمـال هیجانی دست می زنیم ، اما بعداً که آرام تر شدیم ، از کرده مان پشیمان می شویم ، نیروی هیجان ها در حیات ذهنی به بهترین صورت به ما نمایانده می شود .

سؤال اینجاست که چگونه به این آسانی و تا به این حد غیر منطقی می شویم . برای مثال ، زن جوانی دو ساعت به سمت بوستون رانندگی کرد تا در آنجا با نافرد خود ناهار بخورد و روزش را با او بگذراند . در هنگام ناهار هدیه ای ناهار هدیه ای از نافروش دریافت کرد که ماه ها در انتظار آن بود . نقاشی منحصر به فردی که از اسپانیا آورده شده بود ، اما هنگامی که پیشنهاد کرد که پس از صرف ناهار به دیدن فیلمی بروند که بسیار به تماشای آن مایل بود و نافروش گفت که به دلیل تمرین بیس بال نمی تواند روز را با او بگذراند ، شادی او زایل شد . او آزرده و با حالت ناباوری ، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ، رستوران را ترک کرد و در اوج هیجان به حالتی تکانشی ، نقاشی را در سطل زباله انداخت . ماه ها بعد پس از مرور آن اتفاق ، از اینکه رستوران را ترک کرده بود پشیمان نبود ، بلکه پشیمانی اش به خاطر از دست دادن نقاشی بود .

در دقایقی نظیر آنچه ذکر شد – یعنی زمانی که احساسات تکانشی بر عقل غلبه می کنند – اساسی بودن نقـش تازه کـشف شـدۀ بادامه مغز جـلوه گر می شود . علایـمی که از حواس به بادامۀ مغز می رسند ، او را وامی دارد تا هر تجربه ای را به دقت موشکافت کند و شخص سازد که آیا این تجربه ناراحت کننده است یا خیر . این امر ، بادامۀ مغز را در حیات روانی در موقعیت قدرتمندی قرار می دهد ، چیزی شبیه به یک نگهبان روانی ، که هر موقعیت و هر ادراکی را با این پرسش بسیار ابتدایی بررسی می کند که (( آیا من از این موقعیت نفرت دارم ؟ به من آسیب می رساند ؟ از آن می ترسم ؟ ))

در صورتی که چنین باشد – یعنی در شرایط موجود ، پاسخ این سؤال به هر نحو مثبت باشد باشد . بادامۀ مغز بلافاصله مانند یک سیم ارتباطی عصبی واکنش نشان می دهد و پیامی حاکی از بحرانی بودن شرایط را به تمام قسمت های مغز ارسال می کند .

در ساختمان مغز ، جایگاه بادامه شبیه به سازمان اعلام خطر است که هرگاه سیستم ایمنی خانه علایمی حاکی از وجود مشکل را مخابره کند ، اپراتورهای آن برای ارسال پیام های اضطراری به آتش نشانی ، پلیس و همسایه ، در حال آماده باش هستند ( گلمن 1383 ) .

زمانی که زنگ خطر ، مثلاً ترس ، به صدا درمی آید ، بادامه پیام های اضطراری را به تمام قسمت های اصلی مغز مخابره می کند و موجب ترشح هورمون های (( جنگ یا گریز )) می شود ، مراکز مخصوص حرکت کردن را بسیج می کند و سیستم قلبی – عروقی ، عضلات و احشاء را فعال می سازد . سایر مدارهای بادامۀ مغز علایمی مخابره می کنند که باعث ترشح اضطراری هورمون نوراپی نفرین می شود که نتیجۀ آن ، میزان آمادگی واکنش در مناطق کلیدی مغز افزایش می یابد، از جـمله مناطـقی که حواس را گـوش به زنگ تر می کنند ، و در واقـع مـغز را بـرانگیخته نـگاه می دارند. علایمی دیگر از بادامۀ مغز به ساقۀ مغز پیغام می دهند تا حالت ترس را در چهره ایجاد کند ، حرکات نامربوط دیگری را که عضلات در حال انجام آنند متوقف سازد ، ضربان قلب و فشار خون را افزایش دهد و تنفس را کند کند . مدارهایی دیگر ، توجه موجود را بر منبع ترس متمرکز می کنند و عضـلات را بـرای نـشان دادن واکنش مناسب آماده می سازند . در همین زمان ، سیستم های حافظۀ قشر مخ زیر و رو می شوند تا هر اطلاعاتی را که با وضعیت اضطراری جاری مربوط باشند ، استخراج کنند و این کار مقدم بر هر فکر دیگری انجام می شود ( همان منبع ) .

اینها فقط بخشی از مجموعۀ تغییرات کاملاً هماهنگی هستند که بادامۀ مغز هنگام در دست گرفتن کنترل مناطق مختلف مغز سازمان دهی می کند . شبکۀ ارتباط های عصبی گسترده ای که بادامۀ مغز دارد به آن امکان می دهد تا در هنگام بروز حالت های اضطراری هیجانی ، سایر قسمت های مغز – از جمله مغز خردگرا – را تسخیر و هدایت می کند ( گلمن 1383 ) .

قراول هیجانی

دوستی تعریف می کرد که در هنگام گذراندن تعطیلاتش در انگلستان ، پس از آنکه در رستورانی کنار کانال صبحانه خورد ، به قدم زدن بر پله های سنگی که به کانال منتهی می شدند پرداخت که ناگهان دختری را دید که به آب زل زده و صورتش از ترس منجمد شده بود .

قبل از آنکه دقیقاً بداند چه شده ، با لباس به داخل آب پرید . فقط زمانی که در آب شناور شد ، دریافت که دختر در حالت شوک عصبی ، به کودکی که در آب افتاده بود خیره شده بود و او توانست کودک را نجات دهد . چه چیز او را واداشت تا قبل از آنکه علت را بداند به داخل آب بپرد ؟ پاسخ این سؤال به احتمال زیاد ، بادامۀ مغز اوست ( گلمن 1383 ) .

(( لودو )) در یکی از مؤثرترین کشف های علمی دربارۀ هیجان ها در دهۀ گذشته نشان داد که ساختمان مغز به بادامۀ آن موقعیتی ممتاز همچون یک قراول هیجان داده است . که می تواند مغز را تحت کنترل خود در آورد . تحقیقات او نشان داد که علایم حسی که از چشـم یا گوش صـادر می شوند ، ابتدا به تالاموس در مغز می روند و سپس – از طریق یک سیناپس منفرد – به بادامۀ مغز می روند ، و سپس از آن ، علامت دوم که از تالاموس ارسال می شود به قشر تازه مخ یعنی مغز متفکر می رود . این گونه انشعاب به بادامۀ مغز اجازه می دهد تا قبل از قشر تازه مخ شروع به پاسخدهی کند ، یعنی اطلاعات را قبل از ادراک کامل و عرضۀ بهترین پاسخ ممکن ، از چندین سطح از مدارهای مغز جمع آوری کند ( گلمن 1383 ) .

تحقیقات (( لودو )) انقلابی در فهم زندگی هیجانی به شمار می رود ، چرا که برای اولین بار مسیرهای عصبی احساسات را که قشر تازه مخ را دور می زنند کشف کرده است ، احساساتی که مستقیماً به سوی بادامۀ مغز جریان می یابند ، از جمله ابتدایی ترین و نیرومندترین احساسات هستند ، این مدار در تشریح نیروی هیجان در غلبه بر خرد نقش مهمی ایفا می کند (همان منبع) .

دیدگاه رایج در علم عصب شناسی این بوده است که چشم و گوش و دیگر اندام های حسی علایمی را به تالاموس و از آنجا به مناطق پردازش حسی در قشر تازه مخ ارسال می دارند و در آنجا این علایم به همین شکلی که اشیاء را ادراک می کنیم ، کنار هم قرار داده می شوند . علایم آنجا بر حسب معنای آنها دسته بندی می شوند تا مغز بتواند شیء را شناسایی کند و بفهمد حضورش به چه معناست . نظریه قدیمی برآن است که علایم از قشر تازه مخ به مغز لیمبیک فرستاده می شوند و از آنجا پاسخ مناسب از مغز صادر می شود به سایر قسمت های مغز و بدن می رسد . روش کار در غالب اوقات همین است ، اما لودو علاوه بر آن دسته از رشته های عصبی که از مسیر طولانی تری به قشر مخ می رسند ، دستۀ کوچک تری از رشته های عصبی را کشف کرد که مستقیماًٌ از تالاموس به بادامۀ مغز می روند . این گذرگاه کوچک تر و کوتاهتر که چیزی شبیه یک کوچۀ میان بر عصبی است به بادامۀ مغز اجازه می دهد که برخی داده ها را مستقیماً از حواس دریافت کند و قبل از آنکه آن اطلاعات کاملاً در قشر تازه مخ به ثبت برسند واکنش نشان دهد . (گلمن 1383).

این کشف ، این نظریه را که بادامۀ مغز برای تنظیم واکنش های هیجانی خود باید صرفاً به علایم ارسالی قشر تازه مخ اتکا کند . منسوخ کرده است . بادامۀ مغز می تواند از طریق این مسیر اضطراری به محض اینکه یک مدار انعکاسی موازی میان بادامه مغز و قشر تازه مخ به وجود آید . پاسخی هیجانی را به راه اندازد . بادامۀ مغز می تواند ما را وادار کند برای دست زدن به کاری از جا بجهیم ، در حالی که قشر تازۀ مخ قدری آرام تر – اما کاملاً آگاهانه تر – برنامۀ سنجیده تر خود را برای واکنش نشان دادن ، آشکار می کند (گلمن 1383) .

قشر بینایی

پاسخ جنگ یا گریز ضربان قلب و فشار خون افزایش پیدا می کند . عضلات بزرگ برای دست زدن به عمل سریع ، آماده می شوند . هر پیام بینایی ابتدا از شبکیه به تالاموس می رود که در آنجا به زبان مغز برگردانده می شود . آن گاه سنجش اعظم این پیام بهرقشر بینایی مغز می رود . در آنجا معنای آن و پاسخ مناسب به آن ، مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد و در صورتی که آن پیام ، مفهومی هیجانی را به فعالیت وا دارد . اما بخش کوچکی از پیام اولیه با سرعت بیشتری مستقیماً از تالاموس به بادامه می رود که امکان می دهد فرد ، پاسخی سریع تر (اما دارای دقت کمتر) را ابزار کند ، به این ترتیب ، پیش از آنکه مراکز قشری مغز کاملاً دریابند که چه در حال روی دادن است ، بادامه پاسخی هیجانی را مهیا می سازد .

لودو با تحقیق در مورد حالت ترس در حیوانات مسیری را که هیجان ها می پیمایند کشف کرد و تصورات رایج را واژگون نمود . او در یک آزمایش مهم ، قشر شنوایی چند موش را تخریب کرد ، سپس آنها را در معرض صوتی همراه با شوک الکتریکی قرارداد . موش ها به سرعت یادگرفتند که از آن صوت بترسند ، یا اینکه صدای آن صوت در قشر تازۀ مخ آنها ثبت نمی شد . صدا مسیر مستقیم از گوش به تالاموس و سپس به بادامۀ مغز را طی می کرد و تمام مسیرهای بالاتر را جامی گذاشت . خلاصه اینکه موش ها بدون شرکت قشرهای بالاتر مغز ، واکنش هیجانی را یادگرفته بودند . بادامۀ مغز آنها مستقیماً ترس را درک کرد ، به خاطر سپرد و هدایت کرد .

لودو به من گفت : « نظام هیجانی ، از نظر کالبد شناختی ، می تواند مستقل از قشر تازه مخ عمل کند . برخی واکنش های هیجانی و خاطره های هیجانی می توانند بدون وجود خودآگاهی و شناخت شکل بگیرند » . بادامۀ مغز می تواند خاطرات ، مجموعۀ پاسخ هایی را در خود جای دهد که ما بدون درک کامل علت ، آنها را انجام می دهیم و این به خاطر وجود راه میان بُر میان تالاموس و بادامۀ مغز است که کاملاً قشر تازه مخ را دور می زند (گلمن 1383) .

به نظر می رسد که هیپوکامپ ، که مدت هـا ساختـار اصلـی دستگـاه لیمبیک محسوب می شد ، وظیفه اش بیشتر ثبت و فهم الگوهای ادراکی است تا عرضۀ واکنش های هیجانی ، سهم اصلی هیپوکامپ آن است که حافظه ای دقیق و روشن از بافت اشیاء پدید می آورد که برای معنای هیجانی حیاتی است . هیپوکامپ است که برای مثال تفاوت معنای وجود خرس در باغ وحش را با حضور آن در حیاط خانه مشخص می کند .

در حالی که هیپوکامپ حقایق صرف را به خاطر می سپارد ، بادامۀ مغز چاشنی هیجانی آن حقایق را در خود نگاه می دارد . اگر هنگام سبقت گرفتن از ماشین در جاده ، با اندک فاصله ای از برخورد با ماشینی که از روبه رو می آمده جان به در برده باشیم ، هیپوکامپ جزئیات حادثه، همچون عرض جاده ای که روی آن بوده ایم ، همراهانمان و شکل ماشین مقابل در در خود حفظ می کند . اما بادامۀ مغز است که هر زمان می خواهیم از کنار ماشینی در موقعیت مشابه عبور کنیم، احساس اضطراب و هیجان را در سراسر وجود ما منتشر می کند (گلمن 1383) .

لودو این مطلب را چنین برای من تشریح کرد : « برای شناخت چهرۀ دختر خاله تان، فعالیت هیپوکامپ ضروری است اما بادامۀ مغز است که به شما یادآوری می کند که اصلاً به او علاقه ندارید » . این میان بر به بادامۀ مغز اجازه می دهد تا برای تأثیرات هیجانی و خاطراتی که در هشیاری کامل از وجود آنها به هیچ وجه آگاه نیستم ، همانند مخزن عمل کند . در آزمایش بسیار جالبی اشکال هندسی عجیب و غریبی برای یک لحظـۀ بسیـار کوتـاه به آزمودنی ها نشـان داده می شد . چنان سریع که آنان اصلاً از دین این اشکال آگاه نمی شدند ، اما نوعی ترجیج اکتسابی نسبت به برخی از اشکال در آنها ایجاد شد . لودو مدعی است که این امر به دلیل نقش پنهانی بادامۀ مغز در حافظه است .

تحقیقات دیگر نشان داده که در چند میلیونیم ثانیه پس از ادراک چیزی نه فقط به طور ناخودآگاه آن را درک می کنیم ، بلکه مشخص می کنیم که آن را دوست داریم یا نه ،« ناخودآگاه شناختی » نه فقط هویت آنچه را می بینیم بلکه عقیده مان درباره آن را نیز به هشیاری ما عرضه می کند . هیجان های ما ذهنی متعلق به خود دارند ، ذهنی که دیدگاه هایش می تواند از فکر خردگرا کاملاً مستقل باشد (گلمن 1383) .

ناحیه تخصصی حافظه هیجانی

آن عقاید ناهشیاری که گفتیم ، خاطرات هیجانی ما هستند ومخزن آنها بادامۀ مغز است . اکنون به نظر می رسد که تحقیقات لودو و دیگر عصب شناسان به این نتیجه رسیده است که مغز برای ثبت خاطرات هیجانی که از قوت ویژه برخوردار باشند ، از روشی ساده اما زیرکانـه استفـاده می کند ، همان نظام های هشدار دهندۀ عصبی – شیمیائی که بدن را آماده می کنند تا در مقابل حالت اضطراری تهدید کنندۀ زندگی واکنش جنگ یا گریز نشان دهد ، آن لحظه را نیز به روشنی در حافظه ثبت می کنند . تحت شرایط استرس زا (یا اضطراب یا شاید حتی در شرایط هیجان شدید ناشی از شادمانی) ، عصبی که از مغز به غدد فوق کلیوی کشیده شـده موجب ترشـح هورمون های اپی نفرین و نوراپی نفرین می گردد ، که در تمام بدن انتشار می یابند و آن را برای مقابله با شرایط اضطراری آماه می سازند . این هورمون ها گیرنده های موجود بر روی عصب واگ (عصب ریوی – معدی) را به کار می اندازد ، عصب واگ علاوه براینکه حامل پیام های مغز برای تنظیم فعالیت قلب است ، علایمی را که اپی نفرین و نوراپی نفرین به راه انداخته اند نیز به مغز بازمی گرداند . بادامۀ مغز عمده ترین پایگاهی است که این علایم به آنجا می روند ، این علایم نورون های بادامۀ مغز را فعال می کنند تا علایمی به سایر مناطق مغز ارسال کنند تا حافظه را برای ثبت آنچه در حال وقوع است تقویت نمایند (گلمن 1383) .

به نظر می رسد که تحریک بادامۀ مغز اکثر لحظـات برانگیختگـی هیجانـی را با قـوت افزون تری در حافظه ثبت می کند به همین دلیل است که مثلاً به یاد داریم که در اولین قرار ملاقات با همسرمان به کجا رفتیم یا اینکه در لحظۀ شنیدن خبر انفجار سفینۀ فضایی چلنجر در حال انجام چه کاری بودیم . هر چه تحریک بادامۀ مغز شدیدتر باشد ، ثبت خاطره قوی تر است ، رویدادهایی که بیش از دیگر رویدادها در زندگی موجب ترس یا هیجان شدید شده باشد در زمرۀ خاطرات فراموش ناشدنی ما قرار دارند . این بدان معناست که در عمل ، مغز ما دو نظام حافظه دارد، یکی برای رویدادهای معمولی و دیگری برای رویدادهای سرشار از هیجان . مسلماً وجود نظامی ویژه برای ثبت خاطرات هیجانی در روند تکامل منطقی عالی داشته ، باعث می گردیده است حیوانات ، بخصوص از آنچه آنها را تهدید یا ارضا می کرده است ، خاطرۀ روشنی به ذهن بسپارند . اما امروزه این خاطرات هیجانی ممکن است ما را به راه خطا بکشانند (گلمن 1383)


رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی

رضایت مندی زناشویی تا حدودی به شرایط زندگی زن و شوهر ها بستگی دارد در مجموع هنگامی که با شرایط تنش زای زندگی مواجه شوند ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند اما اگر این خانواده پیش از مواجه با فشار روانی خانواده ای با ثبات و استوار باشد ، کمتر در معرض خطر خواهد بود برخی از یافته های اختصاصی تر در زیر خواهد آمد ، درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی ز
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 132 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 83
رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

کلیات تحقیقمقدمه :

رضایت مندی زناشویی تا حدودی به شرایط زندگی زن و شوهر ها بستگی دارد در مجموع هنگامی که با شرایط تنش زای زندگی مواجه شوند ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند اما اگر این خانواده پیش از مواجه با فشار روانی خانواده ای با ثبات و استوار باشد ، کمتر در معرض خطر خواهد بود برخی از یافته های اختصاصی تر در زیر خواهد آمد ، درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی زناشویی پائین همراه است ( چرلین 1979) ( یلینت 1977) هنگامی که زوجین دائما درباره پول نگرانی داشته باشند رضایت مندی زناشویی پائین خواهد بود به ویژه برای شوهرها ، رضایت مندی شغلی با خشنودی زناشویی رابطه دارد اما موفقیت شغلی نیز ممکن است مسائل و مشکلات خاص خود را داشته باشد معلوم شده است که اگر شوهران پردرآمد مجبور باشند قسمت عمده ای از زمان را بیرون از خانه به سر ببرند ، رضایت مندی زناشویی کاهش می یابد ( دیزارد 1968) شاید این نکته درست باشد که عشق می تواند به هر چیزی غلبه کند ، اما غالبا چنین نیست زوجهای غیر رمانتیک ، همانگونه که از اسم آن بر می آید پیش از آنکه خود را متعهد به ازدواج کنند بررسی دیزارد درباره اثرات زمان صرف شده برای کار به جای بدون در خانه ظاهرا می تواند حاکی از آن باشد که اگر زنان در خارج از خانه کار بکنند ازدواجها به خطر می افتد که اگر چنین چیزی درست باشد آگاهی از این نکته نسبت به زنان شاغل و متاهل در بیرون از خانه از 1950 تا 1974 دو برابر شده است یعنی 43 درصد در سال 1974 موضوعی نگران کننده خواهد بود ، امروزه این نسبت افزایش یافته است خوشبختانه لاسکی هیچ گونه مدرکی دال بر اینکه سازگاری زناشویی با اشتغال این زنان رابطه دارد پیدا نکرد در حقیقت برک وویر 1976 دریافتند هنگامی که زن در بیرون ازخانه کار می کند گاهی اوقات از لحاظ هوش هیجانی دچار تغییراتی می شود که می تواند تاثیر بسزایی در زندگی و روابط زناشویی آنها داشته باشد یک منبع بسیار با اهمیت رضایت مندی در ازدواج را عبارت است از یاداشتهایی که طرفین به یکدیگر می دهند ( را سالت ) 1980 دریافت که بسیاری از عوامل باعث استحکام ازدواج می شوند این عوامل عبارتند از هزینه های ترک خانواده ( آیا می توانیم هر خانواده را حمایت کنیم ؟ والدین ما چه خواهند گفت و مطالب دیگر که تمام اینها از لحاظ هیجان و هیجان طلبی و حتی هوش هیجانی می تواند تاثیر گذار باشد گاهی اوقات در زندگی متاهلی مشکلاتی به وجود می آید که هم رضایت زناشویی را کاهش می دهد و هم اینکه هوش هیجانی زنان و یا مردان را دچار مشکل می کنند ( اند روا ساپینگتون به نقل از حمید رضا شاهی برواتی 1385)

بیان مسئله

شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی رابطه دارد زوجهای شادکام نسبت به زن و شوهر ناشاد از زندگی جنسی خود خشنود ترند که اثبات شده است که ناشادی از زندگی جنسی می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد پتول و ویرنیگ (‌1985) دریافتند که صمیمیت جنسی در ازدواج با صمیمیت عاطفی رابطه دارد اما علت این همبستگی ها روشن نیست شاید رضایت مندی جنسی به این خاطر منجر به یک ازدواج شادتر می گردد که بر پاداشهای مرتبط با زوجین می افزاید اما این احتمال نیز وجود دارد که در یک ازدواج خوب به ویژه ازدواجی که در آن ارتباط و تبادل نظر خوبی نیز به چشم می خورد ، آگاهی از این نکته که برای هر کدام از طرفین چه چیزی از لحاظ جنسی لذت بخش است آسانتر می باشد ممترز و جانسون معتقدند که مشکلات هیجانی اغلب به خاطر ارتباط ضعیف در زندگانی زناشویی است قسمتی از درمان آنها برای مشکلات جنسی عبارت است از کمک به زوجها برای بهبود رابطه کلی خود با طرف مقابل که می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد ( ناتن وجوانینگ 1985) متوجه شدند برنامه ای که به طورخاص برای بهبودکارکردهیجانی زن وشوهرها طراحی شده است گاهی اوقات موجب خشنودی زناشویی نیز می شود و به نظر می رسد که احتمالادر برخی موارد ، رفتار جنسی ضعیف هم می تواند در هیجانات تاثیر بسزایی داشته باشد واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی متفاوت دارد در کل ، عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در پیشرفت شخصی تلقی می شود و بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است که این مقوله می تواند با هوش هیجانی و هیجانات آدمی بخصوص زوجین نقش بسزایی داشته باشد و به نظر می رسد در جامعه امروزی سه دلیل اصلی برای رضایت و همگام آن با خصوصیات فردی دیگر عشق و هم نشینی و تحقیق انتظار ما باشد . (ناتن و جوانینگ 1985)

آیا بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در بین دانشجویان متاهل رابطه معنی دار وجود دارد ؟

اهمیت و ضرورت تحقیق :

رضایت مندی زناشویی را نمی توان صرفا بر اساس فشارهای روانی بیرونی تبیین کرده زیرا تمامی ازدواجها دست کم با چند فشار روانی مواجه هستند . در بسیاری از خانواده ها فقر و تعدد فرزندان و بیماری وجود دارد اما در عین حال موفق بوده و بسیاری از ازدواجهایی که هیچ کدام از این موارد در آنها وجود نداشته است به شکست منتهی شده اند تفاوت ازدواجهای شادکام و خوب با رضایت بالا و ازدواجهای ناشاد و حداقل تا حدودی می بایست در پرتو شیوه ای تبیین کرد که طرفین به فشار روانی پاسخ می دهند و یا با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این موارد می توان در هیجانات تاثیر مثبتی بگذارد که گاهی اوقات از لحاظ روانی و روحی باعث مشکلاتی در فرد به وجود می آمد و این مسئله که همسران چگونه می توانند یکدیگر را بهتر بشناسند به گفتگو اولین ابزار برای به حداقل رساندن کژ فهمی در ازدواج تبادل پیام است اگر زن و شوهرها در وضعیت گشوده و بی پرده با یکدگیر صحبت کنند احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناخشنود می سازد بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او درباره امری ناراحت و ناراضی باشد متوجه این قضیه می شود بک وجونز ( 1973) دریافتند که ارتباط ضعیف را یجترین مشکل ازوداجهای پردردسر است که هر کدام می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد .

هدف کلی تحقیق حاضر:

تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی است

و اهداف جزئی عبارتند از :

1- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان

2- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان

3-تعیین رابطه ابعاد مختلف هوش هیجانی با رضایت زناشویی

فرضیه های تحقیق

1- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی رابطه وجود دارد

2- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان رابطه وجود دارد

3- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان رابطه وجود دارد

واژه ها و متغیرهای تحقیق:

هوش هیجانی : متغیر مستقل

رضایت زناشویی : متغیر وابسته

تعاریف عملیاتی و نظری :

تعریف عملیاتی هوش هیجانی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون هوش هیجانی بدست آمده است .

تعریف مفهومی هوش هیجانی : هوش هیجانی عبارتند از روحیه هیجان خواهی و هیجان طلبی که با رویارویی مشکلات و اوضاع نامناسب زندگی در جهت منفی آن قدم گذاشته و باعث بهم ریختن روحیه و توانایی فرد از لحاظ هیجان خواهی می شود .

رضایت زناشویی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون رضایت زناشویی اینریچ بدست آمده است رضایت شده زناشویی عبارتند از رابطه مناسب و مثبت که بین زنان و مردان در زندگی متاهلی است و اینکه زوجین تا چه حد می توانند در کنار هم با هم زندگی خوب و مناسبی داشته باشد و جهت رسیدن به خود شکوفای در زندگی خود تلاش داشته باشد .

فصل دوم

پیشینه و ادبیات تحقیق

پیشینه نظری

رضایت زناشویی

واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در رشد و پیشرفت شخصی تلقی می شود بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است به نظر می رسد در جامعه ی امروزی سه دلیل اصلی برای ازدواج وجود دارد ( عشق ، هم نشینی ، تحقق انتظارها )‌واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند افراد با هدف هم نشینی نیز ازدواج می کنند عشق مربوط به هم نشینی محبتی است که نسبت به افرادی احساس می کنیم که زندگیمان به طور عمیق با آنها پیوند خورده است این همان عشقی است که بر شراکت در تجربه استوار است عشقی که در ‌آن می دانیم طرف مقابل همیشه در کنار ماست عشقی که با آن می دانیم همیشه به خاطر آنچه هستیم پذیرفته می شویم زوج های امروزی با هدف تحقق انتظارشان ازدواج می کنند شناخت انتظارات ، بیان آنها و تلاش برای تحقق آن در حد اعتدال چیزی است که خشنودی را در روابط زناشویی محقق می سازد . افراد انتظار دارند که از همسرانشان به طور خاص و از ازدواج به طور عامل سود مطمئنی عایدشان شود در مجموع می توان گفت که در عصر حاضر باورهای غلط متعددی توسط زوج ها پذیرفته شده اند زوج ها این عقیده را پذیرفته اند که ازدواج ارضای هر نیاز روان شناختی را به همراه دارد و همین عقیده غیر واقع بینانه است که دامی برای سرخوردگی زناشویی خواهد بود .

انتظارهمیشه شاد بودن ، رفع نیازها و تحت حمایت و تایید بودن همیشگی از جمله همین عقاید است شاد بودن به عنوان یک فرد یا یک زوج پیوسته و در تمام عمر کار سختی است هیچ فردی همیشه شاد نیست و برای زوج ها طبیعی است که دوره هایی از ناشادی ، کشمکش یا فشار را تجربه کنند ، تصویری که می توان از ازدواج ارائه داد خوشی و سعادت پیوسته زناشویی است واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نمی کند ، شاد نگه نمی دارد یا به وی کمک نمی کند از زحمت و سختی دور شود به طور قطع کسی که هدفش از ازدواج همیشه شاد بودن است ، محکوم به شکست است .

گرچه در ازدواج های موفق الگو ها متنوع اند ولی قواعد مشترکی وجود دارد بعضی از قواعد مشترک در ازدواج های موفق با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شوند همسران در یک زندگی زناشویی موفق ، بادوام ، توام با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند هر یک از همسران بعضی ویژگی ها یا توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد ، مثل : همسر خوبی بودن ، تامین مخارج کردن ، طبع و ذوق هنری داشتن و.... هر چه میزان احترام گذاری به یکدیگر وسیع تر باشد زندگی زناشویی رضایت مندانه تر خواهد بود .

این همسران تایید و ارزش گذاری خود برای همسرشان را نشان می دهند و به طور پیوسته کارهایی انجام می دهند و مطالبی بیان می کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را به یکدیگر نشان می دهند و کلمات و اعمالی را که اهداف مثبت ازدواجشان را حمایت و تایید می کند انتخاب می کنند .

همسران نسبت به یکدیگر بردبارند آنها درک می کنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن خودشان نیز وجود دارد انسان را آسیب پذیر می بینند و به این ترتیب می توانند قصور و کوتاهی دیگری را بپذیرند آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگی شان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن آنها باشد به همین دلیل از سرزنش و انتقاد یکدیگر اجتناب می کنند و در عوض آنچه را در مورد همسرشان درست است تایید می کنند با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عوامل اند که در روابط آنها تاثیر مثبت به جا می گذارد .

همسران بر پایه ی اعتماد متقابل به تشریک مساعی می پردازند آنها آزادند که نه تنها فقط از یکدیگر ، بلکه از هر آنچه ممکن است یعنی شرکت در فعالیت ها و کارهای فرعی خارج از محیط زناشویی همراه همدیگر و یا به طور فردی لذت ببرند .

در یک ارتباط زناشویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند اما می توانند به راحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر مورد پذیرش قرار می گیرد که با هم به دنبال راه حلی بگردند که مورد تایید هر دو قرار گیرد .

زوج های خشنود و راضی از مهارت های ارتباطی خود به نحو احسن در زندگی مشترک استفاده می کنند رفتار و حالات یکی از زوجها همیشه محرک نوع خاصی از واکنش های طرف دیگر است چون این حالات اعمال ناشی از آن بسیاری از اوقات از سطح ناخود آگاه فرد ناشی می شود همسران خشنود تلاش می کنند رفتار و حالات خود را بازشناسی کنند و نسبت به محرک های یکدیگر چه به صورت کلامی و چه غیر کلامی آگاهانه واکنش نشان دهند زوج هایی که نقص مهارت های ارتباطی دارند در معرض خطر نقص عملکرد زناشویی و بروز اختلاف منجر به طلاق و جدایی می شوند .

ناخشنودی و طلاق در خانواده و علل آن :

در مقابل مفهوم رضایت زناشویی ، ناخشنودی و احتمالا یکی از نتایج آن ، یعنی طلاق وجود دارد طلاق را می توان از مهم ترین پدیده های حیات انسانی تلقی کرد این پدیده دارای ابعادی به تعداد تمامی جوانب و ابعاد جامعه انسانی است و تاثیرات متفاوت روانی ، اقتصادی ، و اجتماعی دارد طلاق نخست یک پدیده روانی است ، زیرا بر تعادل روانی نه تنها دو انسان ، بلکه فرزندان ، بستگان ، دوستان و نزدیکان آنها اثر می نهد ، دوم اینکه طلاق پدیده ای است اقتصادی زیرا به گسست خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی می انجامد و با بر هم زدن تعادل روانی انسانها موجبات بروز اثرهای سهمیگین در حیات اقتصادی آنها را نیز فراهم می سازد سوم اینکه طلاق پدیده ای است موثر بر تمامی جوانب جمعیت در یک جامعه ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می نهد ، چون تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می پاشد و از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت اثر دارد چون موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند که به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در راه احراز مقام شهروندی یک جامعه اند پس می توان گفت جامعه ای که در آن طلاق از حدی متعارف تجاوز کند ، هرگز از سلامت برخوردار نخواهد بود .

در ازدواج سنتی افراد از جایگاه خود آگاه بودند ، شوهر اقتدار و حمایت اقتصادی را فراهم می کرد و زن مسئولیت منزل و تربیت کودکان را بر عهده داشت ولی اکنون مسئولیت ها یا تقسیم می شوند یا برمبنای اهداف فردی تعیین می گردند نتیجه ی این تغییر فرهنگی کاملا روشن است چنان چه نیازها و اهداف فرد برآورده نشود می پرسد : چرا باید این رابطه را حفظ کنم در حالی که بهای زیادی می پردازم و در عوض سود کمی به دست می آورم ؟! این احساس وقتی شدت می یابد که زن و شوهر علاوه بر این تغییرات سریع فرهنگی از ابتدا نیز پیوند شان با تفاوت های فرهنگی بسیار آغاز شده باشد این تفاوت های فرهنگی در تمام زمینه های رفتاری تاثیر گذار است از جمله رفتارهای غیر کلامی که برای افراد برخاسته از دو فرهنگ متفاوت معانی متفاوت و گاه متضاد دارد و می تواند منشا بروز اختلافات در زمینه ی درک متقابل باشد .

عوامل شخصی فراوانی وجود دارند که می توانند در نارضایتی زناشویی دخیل باشند و آن را تشدید کنند ، ادراک های غلط و انتظارهای غیر واقع بینانه ای که در درون زندگی زناشویی رسوخ می کنند نمونه های اصلی عوامل شخصی اند تا زمانی که جامعه به پروراندن آرمان های شاعرانه و انتظارهای خیالی ادامه می دهد و افراد نیز آن را می پذیرند سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت . تحقیقی که در رابطه با باوردهای غیر منطقی در میان زناشویی های ناخشنود انجام شده نشان داده است که این باورها در میان زوجهای ناخشنود بیشتر از زوجهای خشنود است ( سلیمانیان – 1374)

درهمین زمینه سهرابی ( 1377) دوازده باور و انتظار مخرب را نام می برد :

1- عشق ما (‌یعنی احساسات عاشقانه « هیجانی » با گذشت زمان کاهش نخواهد یافت .

2- همسرم باید بتواند افکار ، احساسات و نیازهای مرا پیش بینی کند .

3- همسرم هرگز مرا نخواهد رنجاند یا با خشم در مقابل من قرار نخواهد گرفت .

4- اگر همسرم و اقعا عاشق من باشد همیشه سعی کند مرا خوشحال کند ( یعنی هر نیاز و خواست مرا برآورده سازد ) .

5- عشق یعنی این که هرگز نسبت به همسرت خشمگین یا عصبانی نشوی .

6- همیشه با هم بودن را نشانه ی عشق پنداشتن .

7- علایق ، اهداف و ارزشهای شخصی ما همیشه مانند هم خواهد بود .

8- همسرم همیشه با من صادق و صریح خواهد بود .

9- چون ما عاشق هم هستیم پس همسرم همیشه به من احترام خواهد گذاشت ، مرا درک خواهد کرده و با من موافق خواهد بود بدون اینکه توجه کند من چه رفتاری دارم .

10- بسیار ناگوار خواهد بود که همسرم مرا شرمنده و تحقیر کند یا از من انتقاد کند .

11- سطح علاقمندی و وفاداری ما به هم هرگز نباید کاهش یابد .

12- ما باید همیشه در مورد مسائل مهم با یکدیگر توافق داشته باشیم .

هر کدام از موارد فوق امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه فقط زوج ها را به سمت یاس ، دلسردی ، ناکامی و خشم سوق می دهد . همان طور که افراد تغییر می کنند رابطه نیز تغییر می نماید هنگامی که همسران علاقه ها ، فعالیت ها و ارزشهای هم پوش یا مشترک را مشاهده نمی کنند فرآیند کناره گیری را آغاز خواهند کرد . (سهرابی 1377)

شوهرانی که از همسران خود راضی اند بیش تر می توانند حالتهای غیر کلامی همسرشان را درک کنند در حالی که شوهران ناراضی کم تر قادر به انجام این کارند . زوجهای درمانده و تحت فشار معمولا مشکلاتی را در حیطه ی ارتباط های خود تجربه می کنند آنها به ویژه شدیدا گرفتار الگوهای ارتباطی بی حاصل اند ، باید در ارتباط های خود بیش تر به نیت عمل به جای نتیجه آن توجه می کنند . وقتی افراد در فرد مقابل خود احساس فریبکاری می کنند رفتارهای کلامی و غیر کلامی شان تغییر می کند و ارتباطشان در ابهام بیش تری فرو می رود ، هم چنین وقتی افراد در موقعیت تهدید آمیز قرار می گیرند بیش تر به تغییر غیر مستقیم می پردازند و پاسخ های غیر مستقیم ارائه می دهند و بدین ترتیب ارتباط را در لایه ای از ابهام می پوشانند ،"س از پژوهشهای در دهه اخیر می توان به نتایج زیر اشاره کرد :

1- زوجهای درمانده و غیر درمانده در " نیت " ارتباط هایشان با یکدیگر تفاوت ندارند با وجود این همسران در مانده کم تر از همسران غیر درمانده گفته های همسرشان را به درستی ادارک می کنند

2- نسبت میزان توافق به میزان عدم توافق در زوجهای درمانده کمتر از زوجهای غیر درمانده است

3- رفتار غیر کلامی شاخص قوی برای تمایز زوجهای درمانده و غیر درمانده است زوجهای درمانده رفتارهای غیر کلامی منفی تری را نسبت به زوجهای غیر درمانده بروز می دهند . (‌به نقل از سهرابی 1377)

خانواده هایی که قادرند احساساتشان را بهتر تعریف و بیان کنند وقتی برای آنها برانگیختگی هیجانی ایجاد می شود سریع تر خودشان به وضعیت عادی بر می گردد در حالی که افراد ناتوان در بیان احساسات فشار خونشان مدت طولاتی تری متغیر باقی می ماند .

عوامل تنش زا در تعامل زناشویی یا ارزیابی و واکنش های نامناسب مربوط اند که تاثیری مستقیم بر خود سودمندی و تاثیر غیر مستقیم بر عزت نفس دارد و این دو تاثیری مستقیم بر افسردگی دارند پژوهشها هم چنین گویای آنند که دشواریهای ارتباطی منابع اصلی مشکل های میان فردی اند بدنه ی بیش تر مشکلات خانوادگی و زناشویی بد فهمی ناشی از ارتباط غیر موثر است که نتیجه اش محرومیت و خشم است در مانگران خانواده چنین ارزیابی می کنند که دلیل اصلی آشفتگی خانواده ها فقدان مهارت ها در بخشی از زندگی زناشویی زوج هاست مهارت ارتباط به طورمستقیم قابل مشاهده نیست بلکه باید از مشاهده ی رفتار درک شود رفتار ارتباطی به فعالیت های کلامی و غیر کلامی مشاهده پذیری که سخنگویان به طور واقعی بروز می دهند اشاره دارد .

نتایج این تحقیقات نشان می دهند که مهارت ها و رفتارهای ارتباطی به طور مثبت با زناشویی غیر آشفته مرتبط است به این معنا که زوجهای آشفته گرچه احتمالا مهارت کم تری نسبت به زوجهای غیر آشفته ندارند اما در رفتار تمایل منفی بیش تری به یکدگیر نشان می دهند ، چنین نتایجی این ضرورت را که آموزش می تواند نقش بسیار موثری در بهبود مهارتهای ارتباطی و خشنودی زناشویی داشته باشد به اثبات می رساند و برای هر یک از زوج ها لازم و ضروری است که قبل از پیوند زناشویی یا در سالهای اولیه زندگی با مهارت آموزی در این زمینه مانع بروز بسیاری از اختلالات و مشکلات رفتاری ناشی از بدفهمی یکدیگر یا ارضا نشدن نیازها و خواست های معمول زندگی مشترک شوند ( سهرابی 1377)

اگر در جامعه ای آمار طلاق ناچیز باشد الزاما به معنای ازدواجهای موفق و سازگاری زناشویی نیست بسیاری از زوجها در خانواده ای زندگی می کنند که طلاق روانی در آن حکمفرماست بدین معنا که هیچ گونه رابطه عاطفی و جسمانی بین زن و شوهر وجود ندارد و زندگی به صورت اجباری و با حداقل تعامل به پیش می رود به همین جهت ضروری است با دیدگاهی آسیب شناسانه به علل درون فردی ناسازگاری های زناشویی و عدم موفقیت در ازدواج ها پرداخته و نقش ویژگیهای شخصیتی در سازگاری و رضایت زناشویی مورد بررسی قرار گیرد چرا که عدم وجود جو سالم در خانواده ها از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم فرهنگ و ارزشهای مثبت جامعه به نسل های بعدی است .

محققی به نام سعید صادقی پژوهشی با عنوان « بررسی عوامل شخصیتی موثر در سازگاری زناشویی » انجام داد و در آن با استفاده از روش علمی مقایسه ای یاپس رویدادی 45 زوج سازگار و ناسازگار را به صورت نمونه در دسترس در جامعه آماری که از کلیه زوجهای شهر اصفهان تشکیل می شد انتخاب کند .

به اعتقاد پژوهشگر در کشورما طی دو دهه گذشته ساخت خانواده و روابط بین اعضای آن دچار تغییرات زیادی شده است و بیشتر تحقیقاتی که توسط متخصصان علوم اجتماعی در زمینه علل سست شدن پیوندهای زناشویی صورت گرفته بر متغیرهای کلان از جمله وضعیت اقتصادی ، کاهش در آمد خانوار ، بیکاری چالش های فرهنگی و اجتماعی تاکید نموده اند و آنها را از عوامل موثر بر ناسازگاری های زناشویی و طلاق در ایران دانسته اند هر چند که نقش این عوامل را می توان در افزایش طلاق در چند سال گذشته نادیده گرفت اما به نظر می رسد از یک سو تاکید بیش از حد بر این متغیرها به عدم شناسایی عوامل موثر گسسته شدن پیوند های زناشویی به ویژه در زوج های جوان منجر خواهد شد و از طرف دیگر صرف وجود آمار پائین طلاق در کشور ما نسبت به سایر کشورها نمی تواند توجیه منطقی در باب سلامت سیستم بهداشت روان خانواده ها و سازگاری زناشویی در بین زوج ها باشد چرا که در برخی از کشورها نظیر ایران به خاطر مسائل فرهنگی ، سنتی و حتی قانونی ، طلاق به سادگی امکان پذیرنیست ناسازگاری و عدم رضایت زناشویی پس از ازدواج نه تنها بر کنش های روانی – اجتماعی زن و شوهر بلکه بر رشد و تحول کودکان و نوجوانان آن خانواده نیز اثرات سوء به جای گذارد .

افزایش آمار فرار دختران از منزل ، کودکان خیابانی و بزهکاری کودکان و نوجوانان در کشور ما ارتباط مستقیمی با خانواده های آشفته و طلاق دارد و نکته مهمتر این که عدم جو سالم در خانواده یکی از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم ، فرهنگ و هنجارهای جامعه به نسل های بعدی است به عنوان مثال مولر و همکارانش نشان دادند که زوج های خرسند در مقایسه با زوج هایی که رابطه زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند احساس همدلی بیشتری نسبت به هم نشان می دهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج می دهند . (سعید صادقی )


مقایسه هوش هیجانی بین دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران

ویژگی های رفتاری هر فردی حاصل نوع شخصیّت فردی است و شخصیّت هم محصول استعدادها و توانایی ها و هوش و احساسات و هیجانات رفتاری افراد است در یک کلام از جمع بندی تعاریف هوش (عمومی، کلامی، فضایی، تخیّلی، حسابی، ) می توان به این نتیجه رسید که «هوش میزان توانایی سازگاری فرد با محیط است» بدیهی است، تفاوت رفتارها و منش و شخصیت افراد به نوع احساسات و نگرش ها
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 124 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 54
مقایسه هوش هیجانی بین دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

چکیده :

ویژگی های رفتاری هر فردی حاصل نوع شخصیّت فردی است. و شخصیّت هم محصول استعدادها و توانایی ها و هوش و احساسات و هیجانات رفتاری افراد است در یک کلام از جمع بندی تعاریف هوش (عمومی، کلامی، فضایی، تخیّلی، حسابی، ...) می توان به این نتیجه رسید که «هوش میزان توانایی سازگاری فرد با محیط است» بدیهی است، تفاوت رفتارها و منش و شخصیت افراد به نوع احساسات و نگرش ها و گرایش ها و انتظارات و امیال و علایق فرد وابسته است.

در تحقیق حاضر نیز با عنوان بررسی هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران به جستجو و بررسی نوع و میزان و مؤلفه های هوش هیجانی در دو گروه دختران 25 – 15 ساله عادی در خانواده ها و فراری پرداخته ایم.

و با فرض تفاوت در بین هوش هیجانی این دو گروه به بیان مسئله با ذکر تبیین هوش هیجانی و اهمیت و اهداف و متغیرها و تعاریف در فصل اول و نیز مبنی تئوریک و نظری آن بخصوص هوش در میان دوقلوها و بررسی هوشی روی حیوانات و پاسخ های آنها و بررسی ساعت های درونی و فیزیولوژیکی و تأثیر نور و کنترل های برون زاد و درون زاد و به بررسی انواع خواب و مراحل خواب که با سلسله اعصاب و روابط عصبی و هوشی مرتبط است اشاره شده و با پرداختن به تحقیقات انجام شده ملّی و استانی و منطقه ای فصل دوم را خاتمه داده ایم. در فصل سوم فقط به روش اجرای تحقیق (ابزارهای جامعه، حجم نمونه، روش جمع آوری اطلاعات و روش آماری) پرداخته ایم.

و در فصل چهارم با استفاده از داده ها و جمع بندی و دسته بندی آنها به تجزیه و تحلیل آنها اقدام کرده ایم و نتایج کمّی بدست آمده را با تحقیقات و مبانی نظری تحت عنوان تأیید فرضیه تطبیق داده ایم و در فصل پنجم با اشاره به نتیجه گیری کلی و بیان مشکلات و محدودیت ها و نیز ارائه پیشنهادات و توصیه ها و ذکر منابع و مآخذ و الحاق ضمائم و پیوست ها پژوهش را به سرانجام رسانده ایم.

« فهرست مطالب »

فهرست : صفحه :

فصل اول :

مقدمه

بیان مسأله

اهمیت و ضرورت مسئله

اهداف تحقیق

سوالات پژوهش

فرضیه های پژوهش

تعاریف عملیاتی واژه ها

فصل دوم :

ادبیات و پیشینه تحقیق

مبانی نظری و تئوریک

پژوهش در زمینه هیجان خواهی

بررسی های مربوطه به دوقلوها

مطاعات انجام شده بر روی حیوانات

نور عنوان و نشانه خارجی

کنترل برون زاد

بررسی خواب

مراحل خواب

تحقیقات استانی

فصل سوم :

روش اجرای تحقیق

ابزار جمع آوری اطلاعات

روش جمع آوری اطلاعات

جامعه

حجم نمونه

روش آماری

جدول داده های شماره 1 (جدول مادر)

نمودار مقایسه هوش عادی دختران فراری و عادی

نمودار هوش هیجانی دختران عادی و فراری

فصل چهارم :

تجزیه و تحلیل یافته ها

فصل پنجم :

نتیجه گیری

محدودیت ها و ملاحظات تحقیق

پیشنهادات

منابع و مآخذ

فصل اول

«مقدمه»

عناصر وجودی خانواده اعم از پدر و مادر، خواهر و برادر و احتمالاً پدر بزرگ و مادر بزرگ در کانون و هستۀ خانواده از ارزش و جایگاه متفاوتی برخوردارند. که اصطلاحاً در متون جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی این جایگاه ها و حوزه ها نقش نام دارد.

ایفای نقش در قالب انجام تکالیف و وظایف خود انتظارات و توقعاتی هم بدنبال دارد که از سایر نقش ها انتظار می رود. اگر پدر شب و روز در سرما و گرما در شرای سخت بدنبال تهیۀ امکانات و وسایل آسایش و آرامش اعضای خانواده است. و فی المقدور همه نیازهای اساسی اعضاء در تهیه و تأمین می کند. در جای خود انتظاردارد که اعضاء در مصرف امکانات صرفه جویی کرده و جانب اهمیت و ارزش آن را درک نمایند و به قول و عمل پدر احترام بگذارند. همچنین است این مهم در مورد مادر که همه تلاش و مساعی ما در تأمین آرامش و آسایش و تدارک خوشبختی و شرایط باب میل اعضاء و مخزن محبت و عاطفه و قدرشناسی است. و انتظارش این است که حتی پدر نقش مادر را درک نماید و بچه ها هر کدام به نوبه خود در حفظ و رعایت زحمات و ارزش های در کوشا باشند و از ناحیه درک زحمات و نه از زاویه دل رحمی قدر ایثار و از خودگذشتگی مادر را بدانند.

نهاد خانواده در عین حال که رکین ترین رکن و هسته اولیه تشکیل اجتماعات و گروه های بزرگ و کوچک اجتماعی است. و اولین گروه حضور انسانها در جمع و گروه های انسانی است.

علاوه بر صفات و ویژگی های سایر گروه ها دارای ابعاد مختلف دیگری است که تاحدی گروه یا تمام خانواده را از سایر گروه هاجدا می کند. این ویژگی ها عبارتند از:

1 ) عاطفی بودن ؛

2 ) نسبی بودن ؛

3 ) نزدیکی بودن در عین اختلاف ؛

4 ) حتمی بودن ؛

5 ) عمومی بودن .

1 ) همه اعضای خانواده به دلیل هم ژنی و هم خونی و هم رحمی بودن دارای روابطی عاطفی و مهربانانه و صمیمانه قلبی هستند؛

2 ) چون از یک پدر و مادر و یا از حداقل دو یا 3 پدر و مادر هستند از لحاظ نسبی به یکدیگر نزدیک هستند؛

3 ) به دلیل بالا هر چند ممکن است. کودک یا پدربزرگ70سال اختلاف داشته باشند ولی به هم نزدک هستند و حرف ها و روابط نزدیک و محرمانه و صمیمانه ای دارند؛

4 ) در همه اقوام و گروه ها این نهاد و خانواده حتمی است که باید ابتدا فرد در خانواده تولد بزرگ شود تا رسمیت خود را در گروه های دیگر اعلام کند ؛

5 ) عمومی بودن یعنی این ویژگی ها مخصوص ایران و شده بیت و یکم نیست و شامل همه اقوام وملت ها برای همه قرون و اعصار می باشد.این پنج ویژگی قطعی و قمی در نهاد خانواده این نهاد را از سایر نهاد ها متمایز می کند؛

دختران در خانواده از لیطیف ترین وحساس ترین و شکننده ترین اعضای آن بشمار می روند. شاید دلیل این حساسیت و شکنندگی جسم حساس و ضعیف خطری آنان و ویژگی شخصیت زود رنج و مادرانه آنها و تیپ خطریو طبیعی زیبا شناسانه و شاعرانه و هنری دختران در طول قرن ها و هسته جوامع و گروه های اجتماعی است.

شخصیت جذاب و حساس دختران و فرهنگ عمومی اجتماعات بشری بخصوص جوانان پسر در گرایش و میل خطری و جنبی به دختران در سنین بلوغ قصایی از رعب و سخت گیری خانواده ها در کنترل دختران و نظارت بر آمد و شد آنها وتحصیل و رفتارهای آنان را دامن می زند. و گاهی در اثر شدت عمل و عدم بر خورد عقلانی و منطقی و سخت گیری مستبدانه و نیزعدم پختگی و تجربه کافی و نیز و سیاسی و وعده و عیدهای بیرونی از ناحیه پسران واغفان و گمراه کردن آنها از سوی دوستان دختری دختران آنها را به اخذ تصمیمی خطرناک بنام ترک منزل و در بعد وسیع تر و شدیدتر فراز از خانه ترغیب می کند و خانواده و خانواده هایی را دچار مشکلات فراوان با توجه به فرهنگ متعصب مذهبی و یا شخصیت آبرومندانه ملی و محلی آنهامی نماید.

که گاه تبعات و اثر ات آن به ازدواج اجباری و کوچ خانوادگی و درگیری اعضای خانواده با هم و با عاملان منجر می شود.

فرار دختران چه مقوله ای است؛ و چه سابقه و تاریخچه ای دارد؟ و زمینه ها و شرایط تحقق این عمل چه چیزی است؟ و چه تبعات و اثراتی در جامعه بر جای می گذارد؟ و پیامدهای ناشی از این عمل چه بازخوردهایی در خانواده و جامعه و قوانین دارد؟

متأسفانه و یا خوشبختانه مقوله فرار دختران موضوع نسبتاً جدیدی است که اغلب در قرن حاضر بخصوص دهه های آخر قرن بیستم شاهد آن هستیم. و قبل از آن به دلیل نگرش به زن و به تبع آن دختران آنگونه بود زنان اغلب عناصر درون خانواده ای بودند و نقش آنان در تحصیل و اجتماع و شغل و فعالیت ها بسیار کم رنگ و اندک بوده است. و اغلب زنان خانه دار و مردان پش از استطاعت نسبی یا زنان ازدواج می کردند و این ازدواج آخرین آرمان و زیباترین اتفاق زندکی زنان بشمار می رفته است. که پس از آن به دنیا آوردن بچه ها و تربیت نسبی آنها و پیر شدن و مردن سیر زندگی آنان بوده است هر چند تعداد انگشت شماری هم بنا به شرایط و ضوابط خاصی و ملی تحصیلات درخور به شغل دبیری و یا مامایی پزشکی و غیره مفتخر می شوند. اما امروزه وضع قابل مقتیسه با گذشته نیست و حتی در برخی از موارد پیشتازی دختران کاملاً محسوس است.

در دهه های اخیر ایفای نقش زنان و شرایط و موقعیت های جدید بوجود آمده باعث حضور زنان به صورت گسترده در اجتماعات و کسب تحصیل و مهارت در دوره های مختلف شده است و گویی زنان عقده ها و محدودیت های قرن های گذشته را در دهه های اخیر جبان کرده اند. تا آنجا که در سال های گذشته به صورت متمادی کیفیت و کمیت حضور زنان در دانشگاه ها و تحصیل و حتی برخی از شغل ها بمراتب بیش از دختران می باشد و شرکت و قبولی 64 درصد در قابل 36 درصد در دانشگاه ها این ادّعا را کاملاً روشن می کند.

حتی این وضع در مورد دانش آموزان شدیدتر است. طبق تحقیقات بعمل آمده در سال های گذشته (80 - 79) و ثبت آن در خلاصه تحقیقات و مطالعات در کتاب پژوهشی استان ها از 12 درصد دانش آموزان ترک تحصیل شده و انصراف داده 9 درصد پسران و 3 درصد دختران هستند. اما از میان 16 درصد دانش آموزان ثبت نام شده مناطق محروم 12 درصد دختران و 4 درصد پسران را شامل می شود. همه این آمار و ارقام را به این دلیل آوردیم که حضور همه جانبه و پر رنگ دختران را با توجه به شخصیت عاطفی و لطیف و جذاب و پسر گرای آنان را طرح کنیم.

و اگر این میل و گرایش همرراه با سخت گیری و استبداد خانواده ها توأم باشد. سرخوردگی و قهر و یا ترک تحصیل و گاهی تصمیم به فرار اتفاق می افتد و ما در این گزارش قصد این را داریم که چه تفاوتی میان هوش هیجانی دختران عادی و فراری دجدو دارد؟

«بیان مسأله»

مشکلو اختلال و بزه فرار دختران از خانه که به دلیل اغفال و جلب شدن آنها توسط جوانان پسر و یا دوستان دختری دختران با وعده های جذاب و رویایی، دست یابی به ثروت و موقعیت و جمال و شهرت و معروفیت و رهایی از محدودیت انجام می گیرد، صفحه و موضوع تلخی است که هیچ کس مصون و اسثناد از آن نیست و هر لحظه دختران هر خانواده ای ممکن است در این جریان و دام طراحی شده گرفتار گردند.

البته عدهّ ای از روانشاسان صاحب نام و متبحّر علت و عوامل فرار دختران را در مبدأ و خانواده جستجو می کنند و معتقدند که خانواده زمینه ساز و مستند کننده این شرایط و تحقق این رویدادها هستند. و اگر خانواده ها نسبت به دختران خود شناخت کافی داشته باشند و از علایق و استعداد و خلاقیت ها و انگیزش ها و میل ها و نگرش های آنان مطلع باشند یا عناوین مختلف و متفاوت مثل سوق دادن به ورزش و هنر و نقاشی و هدایت آنها به آیین و مراسم مذهبی و انتخاب دوستان یا صلاحیت و صرف کردن انرژی انفجاری آنان و نیز نظارت و کنترل رفت و آمد آنها و پی گیری تحصیلات زمینه و شرایط وقوع این اعمال و ذهنیّت را از دختران خود سلب می کنند. در غیر اینصورت این وظیفه و مهم توسط گروه دیگیر و با نیّات و اهداف متفاوت تری و با هدف سوء استفاده و بهره برداری از آنها انجام می دهند. در این تحقیق، پژوهشگر به دنبال پاسخ دادن به این سئوال است که آیا بین هوش هیجانی دختران عادی و فراری تفاوت وجود دارد؟

اهمیت و ضرورت مسئله :

تمامیت و حفظ ساختار خانواده و ادامۀ حیات و شادابی و نشاط آن از مهمترین وضروری ترین و غیر قابل اجتناب ترین هدف های والدین و اعضای خانواده در همۀ اقوام و ملت ها بخصوص ما ایرانیان متعهد و مسلمان و متعصب است. حفظ قوام و چهارچوب خانواده با محوریّت پدر و ایفای مادران و خواهران و برادران از چند نظر حائز اهمیّت است.

الف ) خانواده یک گروه است و اعضای گروه دارای روابط منظم و پایدار و عاطفی بوده و خلاء و نقصان یک عنصر همۀ روابط درون خانواده را به هم می ریزد.

ب ) ایرانی متعهّد و مسلمان بوده و نسبت به غیبت و فرار دختران از منزل حساس و آن را نوعی بزه و بی آبرویی و آسیب دیدگی ناموسی و هتک حرمت و تخطّی از اصول و ارزش ها و دیگران شریک تین عمل را متجاوزان حریم ستر و حجاب و ناموس خانواده تلقّی می کنند.

ج ) مقبولیت و شرافت و محبوبیت خانواده تضعیف شده و گناه به خانواده با نوعی نگاه مجرمانه و گناهکارانه ادامه پیدا می کند.

و ) اگر دختران با این اقدام راه بازگشت را نداشته باشند. به دامی می افتد که عواقبی جز ننگ و بدبختی و سوء استفاده های شیطانی از آن ها چیز دیکر انتظار نمی رود و اکر برگردد مقبولیت و اعتبار خود را تا حد یک زن زنا کرده و پست پایین می آورد.

هـ ) ارزش ها تغییر پیدا کرده و اعصاب و ذهنیت خانواده نسبت به جامعه متحوّل می شود و بدبینی و خشم و تندخویی جای خود را به اطمینان و آرامش و اعتماد می دهد.

و ) دولت و مأموران و مسئولان نظامی و ارشادی در برخورد با این افراد جنبه های بزهکارانه را مد نظر قرار می دهند و معمولاً به دختران فراری با چشم بزهکار و آماده انحراف و خلاف و مستعد و آماده جرم و گناه نگاه می کنند و تکرار و کثرت این اعمال نا امنی و بدبینی عمومی را در جامعه ترویج می دهد.

ز ) این قبیل دختران معمولاً تحصیلات ناتمام دارند. و مادران موفقی نیستند و هر لحظه در انتظار شنیدن گذشته ننگین خود از زبان باصطلاح شوهر و حتی بچه های خود هستند و جرأت بازگشت به موطن را ندارند. و این افکار و اندیشه ها خو به خود ناامنی روانی و روان نژادی فردی فرد را دامن می زند، و امید و امیدواری به آینده و آرزوهای دور و دارز خوشبختی فرزندان را در هاله ای از نگرانی و ترس و تشویش گم می کند و هر کسی را که می بیند احساس می کند که از گذشته او با خبر است و در مجالس و محافل شرکت نمی کند.

هـ ) اگر هم راهش را ادام.ه داد و شوهری مثل خودش انتخاب و اختیار کرد هیچ ضمانت و اطمینانی از خوشبختی آتی برای آنان نمی توان پیش بینی کرد اگر هم ظاهراً خوشبخت باشند در باطن و وجدان خود گناه سنگینی و ثقیلی را حس می کنند که تا آخر عمر گریبان و ذهن او را راحت نمی گذارد.

و اینکه بالاخره، عنصری از عناصر و جوان نابوده شده است. آیا این دلایل و اهمیت کافی برای انتخاب و اختیار موضوع کافی نیست؟

اهداف تحقیق

هدف های عمده تحقیق حاضر عبارتند از :

- تعیین هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله در تهران

- مقایسه هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله تهران

- عوانل و زمینه های و فرار دختران از منزل در تهران

اهداف فرعی

- تعیین و انتخاب مهم نمونه حراقل به تعداد 100 نفر

- برآورد هوش هیجانی همه حجم نمونه بوسیله تست و کسلر

- شناسایی عوامل فرار دختران از زمان خودشان

- مقایسه یافته ها با یافته های قبلی و تاریخی و مطالعاتی

- نتیجه گیری کلبی و نهایی

سؤالات پژوهش

- آیا بین هوش هیجانی دختران فراری و دختران عادی تفاوت وجود دارد؟

فرضیه پژوهش :

- بین هوش هیجانی دختران فراری و عادی تفاوت وجود دارد.

تعاریف عملیاتی :

فرار دختران : غیبت حداقل یک شبانه روز دختر 25 – 15 از خانه مشروط بر اینکه از شهر و حوزه خود خارج شده باشد.

عادی : دخترانی که با شرایط مختلف در خانه نزد پدر و مادر در زندگی می کنند.

هوش : ساخت و توانایی ذهنی و توانشی مقر انسان در برخورد با مسئله و ارائه راه حل متناسب با خود (1)

هوش هیجانی : هوش هیجانی شامل بخشی از ذهن و توانایی که فرد را با احساسات و تعلّقات عاطفی و احساسی مواجه می نماید.

شهر تهران : تهران مرکزی شامل حدود جغرافیایی میدان آزادی تا شهدا و از جماران و تجریش و ولنجک تا راه آهن و مرقد امام خمینی (ره)

انگیزش : میزان سیاق و شوق احساسی دریافت و برخورد و پاسخ احساسی و شوقی بدون ادراک و تفکر و تمرکز و توجه در مسئله و محرک.


هوش هیجانی به عنوان روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است

هوش هیجانی به عنوان مجموعه ای از عوامل که می تواند فرد را به طرف روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است (مک مولن 2003)
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 91 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 119
هوش هیجانی به عنوان  روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اوّل

مقدمه :

هوش هیجانی به عنوان مجموعه ای از عوامل که می تواند فرد را به طرف روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است (مک مولن 2003) .

نظریه پردازان هوش معتقدند که IQ به ما می گوید که چه کار می توانیم انجام دهیم. در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چه کاری باید انجام دهیم . IQ شامل توانائی ما برای یادگیری تفکر منطقی ، انتزاعی می شود . در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم . هوش هیجانی شامل توانایی ما در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی ما می شود و مهارت های لازم در این حوزه ها را اندازه می گیرد. همچنین شامل مهارت های ما در شناخت احساسات خود و دیگران و مهارت های کافی بر ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیت پذیری در مقابل وظایف می باشد . (منصوری 1380) .

گلمن نیز معتقد است ، هوش هیجانی شامل توانایی ما برای حل مشکلات هیجانی انعطاف پذیری و قبول واقعیت می شود . بر اساس مطالعات دانیل گلمن در بهترین شرایط همبستگی اندکی (7%) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش هیجانی وجود دارد . به طوریکه می توان ادعا کرد و آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند . وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا در زندگی تقلا می کنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند ، شاید بتوان آن را هوش هیجانی بالای آنان دانست (گلمن 1998) .

مطالعات ریچارد (1995) نشان داد که نمره کل هوش عمومی همبستگی اندکی (12%) با هوش هیجانی دارد و مطالعات بار . آن نشان داد که عناصر هوش هیجانی از هوش عمومی مستقل است (دهشیری 1380) .

بیان مسئله :

در خانه مغز ما چیزی زندگی می کند به نام IQ ، که سالها فکر می کردیم او فرمانروای همه دستوراتی است که از مغز صادر می شود ورفتار ما بر اساس خیر و صلاحـی که او تشخیـص می دهد ، بدون چون و چرا تحت رهبری اوستو هر کجا رفتار خردمندانه ای از کسی سر می زند یا بر عکس عمل غیر عاقلانه ای انجام می داد سریع به او نسبت IQ بالا یا IQ پائین می زدیم .

اما آیا یه راستی رفتار ما نشان دهنده هوش عمومی یا کلی ماست ، اگر این چنین است چرا با وجود هوش بالا یا همان IQ بالا در بعضی افراد بازهم رفتارهای عجیب و غریب و احمقانه ای بروز می کند ؟

شاید به خاطر همین پیچیدگی بود که الکسین کارل انسان را موجودی ناشناخته معرفی کرد . اما در سال 1990 یکی از این ناشناخته ها توسط دانیل گلمن کشف شد که نام هوش هیجانی یا EQ لقب گرفت . هوش هیجانی چیست ؟ و چه فرقی با هوش عمومی یا همان IQ دارد؟ ( سعید سالارکیا 1385) .

نظریه پردازان هوش هیجانی به ما می گویند که IQ به ما می گوید که چه کار می توانیم انجام دهیم . در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید که چه کاری باید انجام دهیم ، IQ شامل توانایی ما برای یادگیری تفکر منطقی او انتزاعی می شود ، در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم . (همان منبع) .

در پژوهش حاضر می خواهیم بدانیم ، EQ یا هوش هیجانی در بین دانشجویان رشته های مشاوره و مهندسی چه مقدار است ؟

اگر کمی دقت کنیم علت خیلی از موفقیت ها یا ناکامی ها ، استرس ها یا آرامش های درونی را می توانیم از طریق EQ ردیابی کنیم و از او انتظار داشته باشیم . لذا امیدواریم در پژوهش حاضر با شناخت ویژگی های هوش هیجانی و مقایسه آن در بین دانشجویان گامی در جهت رشد موفقیت ها و آرامش آنان برداریم .

اهمیت و ضرورت پژوهش :

بعضی هوش عاطفی را به عنوان یک قایق نجات یا دستاویز بسیاز محکمی می پندارند که به کمک آن می توان از رنج ها و ناراحتی های زندگی عادی خلاص شد . عده ای هم به انکار اهمیتی آن پرداخته و معتقدند که به مفهوم کهنه و قدیمی لباسی نو و تـازه و پر زرق و بـرق پوشانده اند . اما واقعیت هوش هیجانی چیزی فراتر از این ادعاها و گزافه گویی هاست .

صاحب نظران و پژوهشگرانی که به بررسی و مطالعه علمی هوش عاطفی می پردازند معتقدند که هوش عاطفی می تواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیت های گوناگون آدمی چون رهبری و هدایت دیگران ، توسعه ی حرفه ای یا شغلی ، زندگی شغلی ، زندگی خانوادگی و زناشویی، تعلیم و تربیت ، سلامت و بهزیستی روانی و ... داشته باشد . از هوش عاطفی نباید به عنوان یک رقیب یا جانشین برای « توانایی» ، « دانش و آگاهی» « مهارت های شغلی» نام برد . فرض می شود که هوش عاطفی می تواند سبـب بهبـود و اصـلاح فعالیـت های حرفـه ای ، موقعیت های شغلی و کسب مهارتهای لازم و مطلوب گردد . لذا ضروری به نظر می رسد که در پژوهش حاضر به بررسی هوش هیجانی در افراد پرداخته شود تا بدین وسیله رابطه میان هوش هیجانی و رشته تحصیلی دانشجویان محاسبه گردد .

هدفهای پژوهش :

تحقیق و مطالعه راجع به هوش عاطفی و هیجانی تازه آغاز گردیده است . هوش عاطفی نمی تواند برای داشتن یک زندگی ساده و مرفه هم شرط لازم باشد ، هم شرط کافی . شرط لازم هست ، اما شرط کافی نیست .

برای بسیاری از مردم ، هوش عاطفی نقش لکه هـای جوهـر در آزمـون رُرشـاخ را بـازی می کند که هر کسی از آن برداشت خاصی دارد و آن را به گونه ای متفاوت از دیگـران استنبـاط می نماید . برای عده ای هوش عاطفی همه چیز است به جز هوش شناختی .

رویکردها و مدلهای نظری گوناگونی برای مطالعه هوش عاطفی وجود دارند .نکتۀ مهم به نظر ما این است که دانشجویان بتوانند بهترین و مناسب ترین رویکرد برای مطالعه ی آن انتخاب کنند . هدف ما از این پژوهش همانا این است که بتوانیم درک عمیقی از این حوزه بدست آورده و بتوانیم به صورت هوشمندانه ای ، روش اهداف و وسایل ارزیابی مناسب را انتخاب نمائیم .

پرسشهای پژوهش :

1) آیا میزان هوش عاطفی و هیجانی در دانشجویان رشته مشاوره و رشته مهندسی برق و معماری متفاوت است ؟

2) آیا هوش هیجانی در زنانو مردان دانشجو متفاوت است ؟

فرضیه های پژوهش :

1) میزان هوش عاطفی در دانشجویان مشاوره و مهندسی متفاوت است .

2) میزان هوش عاطفی و یا هیجانی در زنان و مردان دانشجو متفاوت است .

تعاریف نظری مفاهیم :

هوش هیجانی : هوش هیجانی عبارت است از یکسری مهارت ها و قابلیت ها که می تواند هم آموزش داده و هم یادگرفته شود به طوری که شخـص بتوانـد از نظـر هیجانی بهتر تربیت شود ( ادیب زاده 1383 ).

تعریف عملیاتی :

هوش هیجانی : در پژوهش حاضر منظور از هوش هیجانی ، نمره ای است که آزمودنی ها در آزمون هوش هیجانی بار- آن بدست می آورند .

متغیر مستقل : رشته های تحصیلی مشاوره و مهندسی برق و معماری

متغیر وابسته : نمره هوش هیجانی

فصل دوم :

مروری بر تئوریهای موجود

جایگاه هیجانات :

در انسـان بادامه مغز ( amygdala ) ، خوشه ای بادامی شکل از ساختارهای به هم پیوسته ای است که در بالای ساقۀ مغز ، نزدیک انتهای حلقه لیمبیک قرار گرفته است . در هریک از دو نیمکره مغز ، یک بادامه قرار دارد که در طرفین سر جای گرفته اند . بادامۀ مغز انسان در مقایسه با نزدیک ترین بستگان تکاملی آن ، یعنی نخستین ما تا حدودی بزرگتر است ( گلمن 1383 ) .

هیپوکامپ و بادامه مغز دو قسمت مهم (( مغز بویایی )) اولیه بودند که در جریان تکامل موجب پیدایش قشر مخ و سپس قشر تازه مخ گردیدند . هنوز هم این ساختارهای لیمبیک اکثر کارهای مربوط به یادگیری و به خاطرسپاری را انجام می دهند . تخصص بادامۀ مغز در مسایل هیجانی است. هرگاه بادامۀ مغز از سایر قسمت های مغز جدا شود ، بدین می انجامد که فرد به ناتوانی چشمگیری در سنجش معنای هیجانی وقایع دچار شود که گاهی اوقات به این وضعیت ، (( کوری عاطفی )) می گویند ( گلمن 1383 ) .

افرادی که به ایـن حالت دچار می شوند . ارزیابی هیجانی و تسلط بر خویش را از دست می دهند .

بادامۀ مغز به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل می کند و از همین رو اهمیت دارد . زندگی بدون بادامۀ مغز ، زندگی ای عاری از معنای شخصی است .

فقط عاطفه نیست که به بادامۀ مغز وابسته است . تمام هیجان های انسان به آن بستگی دارد . حیوان هایی که بادامه مغزشان برداشته شده یا پیوند هایش قطع شده است فاقد ترس و خشم هستند ، میلی به رقابت یا همکاری ندارند و دیگر جایگاهشان را در سلسله مراتب اجتماعی گونۀ خود را درک نمی کنند . در این حیوان ها ، هیجان کم اثر می شود و یا از بین می رود . ترشح اشک که نشانه ای هیجانی و مختص نوع بشر است ، به وسیله بادامه مغز و ساختاری نزدیک آن به نام شکنج کمربندی تحریک می شود .

در آغوش گرفتن ، نوازش کردن یا آرام کردن شخص گریان به هر نحو موجب تسکین این بخش های مغز می شود و هق هق گریۀ فرد را متوقف می سازد . بدون بادامۀ مغز ، هیچ اشکی بر اثر غم ریخته نمی شود تا به تسکین نیاز داشته باشد .

ژوزف لودو عصب شناس مرکز علوم عصبی دانشگاه نیویورک ، اولین کسی بود که نقش محوری بادامۀ مغز را در مغز هیجانی کشف کرد . لودو از زمره عصب شناسان جدیدی است که روش ها و تکنولوژی نوآورانه ای را به کار گرفتند تا در نقشه برداری از مغز به هنگام فعالیت ، به موارد جزئی و دقیقی دست یابند که قبلاً ناشناخته بوده اند . و به همین خاطر توانستند در زمینۀ مغز به رمـزگشایی اسـراری بپـردازند که نسـل های پــیشین دانشمندان آنها را غیر قابل دستیابی می دانستند . یافته های او دربارۀ مدار بندهای مغز هیجانی ، تصور دیرینه ای را که دربارۀ سیستم لیمبیک وجود داشت به دور انداخت . برای بادامۀ مغز نقشی محوری در فعالیت ها قایل شد و سایر ساختار های لیمبیک را در نقش های بسیار متفاوتی دخیل دانست ( گلمن 1383 ) .

تحقیقات لودو نشان می دهد که حتی زمانی که مغز متفکر ، یعنی قشر تازه مخ ، به مرحلۀ تصمیم گیری رسیده است بادامۀ مغز می تواند اعمال ما را کنترل کند . چنانچه خواهیم دید ، عملکرد بادامه مغز و ارتباط متقابل آن با قشر تازه مخ ، اساس هوش هیجانی است ( گلمن 1383 ).

سیستم ارتباط عصبی

لحظاتـی که به اعمـال هیجانی دست می زنیم ، اما بعداً که آرام تر شدیم ، از کرده مان پشیمان می شویم ، نیروی هیجان ها در حیات ذهنی به بهترین صورت به ما نمایانده می شود .

سؤال اینجاست که چگونه به این آسانی و تا به این حد غیر منطقی می شویم . برای مثال ، زن جوانی دو ساعت به سمت بوستون رانندگی کرد تا در آنجا با نافرد خود ناهار بخورد و روزش را با او بگذراند . در هنگام ناهار هدیه ای ناهار هدیه ای از نافروش دریافت کرد که ماه ها در انتظار آن بود . نقاشی منحصر به فردی که از اسپانیا آورده شده بود ، اما هنگامی که پیشنهاد کرد که پس از صرف ناهار به دیدن فیلمی بروند که بسیار به تماشای آن مایل بود و نافروش گفت که به دلیل تمرین بیس بال نمی تواند روز را با او بگذراند ، شادی او زایل شد . او آزرده و با حالت ناباوری ، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ، رستوران را ترک کرد و در اوج هیجان به حالتی تکانشی ، نقاشی را در سطل زباله انداخت . ماه ها بعد پس از مرور آن اتفاق ، از اینکه رستوران را ترک کرده بود پشیمان نبود ، بلکه پشیمانی اش به خاطر از دست دادن نقاشی بود .

در دقایقی نظیر آنچه ذکر شد – یعنی زمانی که احساسات تکانشی بر عقل غلبه می کنند – اساسی بودن نقـش تازه کـشف شـدۀ بادامه مغز جـلوه گر می شود . علایـمی که از حواس به بادامۀ مغز می رسند ، او را وامی دارد تا هر تجربه ای را به دقت موشکافت کند و شخص سازد که آیا این تجربه ناراحت کننده است یا خیر . این امر ، بادامۀ مغز را در حیات روانی در موقعیت قدرتمندی قرار می دهد ، چیزی شبیه به یک نگهبان روانی ، که هر موقعیت و هر ادراکی را با این پرسش بسیار ابتدایی بررسی می کند که (( آیا من از این موقعیت نفرت دارم ؟ به من آسیب می رساند ؟ از آن می ترسم ؟ ))

در صورتی که چنین باشد – یعنی در شرایط موجود ، پاسخ این سؤال به هر نحو مثبت باشد باشد . بادامۀ مغز بلافاصله مانند یک سیم ارتباطی عصبی واکنش نشان می دهد و پیامی حاکی از بحرانی بودن شرایط را به تمام قسمت های مغز ارسال می کند .

در ساختمان مغز ، جایگاه بادامه شبیه به سازمان اعلام خطر است که هرگاه سیستم ایمنی خانه علایمی حاکی از وجود مشکل را مخابره کند ، اپراتورهای آن برای ارسال پیام های اضطراری به آتش نشانی ، پلیس و همسایه ، در حال آماده باش هستند ( گلمن 1383 ) .

زمانی که زنگ خطر ، مثلاً ترس ، به صدا درمی آید ، بادامه پیام های اضطراری را به تمام قسمت های اصلی مغز مخابره می کند و موجب ترشح هورمون های (( جنگ یا گریز )) می شود ، مراکز مخصوص حرکت کردن را بسیج می کند و سیستم قلبی – عروقی ، عضلات و احشاء را فعال می سازد . سایر مدارهای بادامۀ مغز علایمی مخابره می کنند که باعث ترشح اضطراری هورمون نوراپی نفرین می شود که نتیجۀ آن ، میزان آمادگی واکنش در مناطق کلیدی مغز افزایش می یابد، از جـمله مناطـقی که حواس را گـوش به زنگ تر می کنند ، و در واقـع مـغز را بـرانگیخته نـگاه می دارند. علایمی دیگر از بادامۀ مغز به ساقۀ مغز پیغام می دهند تا حالت ترس را در چهره ایجاد کند ، حرکات نامربوط دیگری را که عضلات در حال انجام آنند متوقف سازد ، ضربان قلب و فشار خون را افزایش دهد و تنفس را کند کند . مدارهایی دیگر ، توجه موجود را بر منبع ترس متمرکز می کنند و عضـلات را بـرای نـشان دادن واکنش مناسب آماده می سازند . در همین زمان ، سیستم های حافظۀ قشر مخ زیر و رو می شوند تا هر اطلاعاتی را که با وضعیت اضطراری جاری مربوط باشند ، استخراج کنند و این کار مقدم بر هر فکر دیگری انجام می شود ( همان منبع ) .

اینها فقط بخشی از مجموعۀ تغییرات کاملاً هماهنگی هستند که بادامۀ مغز هنگام در دست گرفتن کنترل مناطق مختلف مغز سازمان دهی می کند . شبکۀ ارتباط های عصبی گسترده ای که بادامۀ مغز دارد به آن امکان می دهد تا در هنگام بروز حالت های اضطراری هیجانی ، سایر قسمت های مغز – از جمله مغز خردگرا – را تسخیر و هدایت می کند ( گلمن 1383 ) .

قراول هیجانی

دوستی تعریف می کرد که در هنگام گذراندن تعطیلاتش در انگلستان ، پس از آنکه در رستورانی کنار کانال صبحانه خورد ، به قدم زدن بر پله های سنگی که به کانال منتهی می شدند پرداخت که ناگهان دختری را دید که به آب زل زده و صورتش از ترس منجمد شده بود .

قبل از آنکه دقیقاً بداند چه شده ، با لباس به داخل آب پرید . فقط زمانی که در آب شناور شد ، دریافت که دختر در حالت شوک عصبی ، به کودکی که در آب افتاده بود خیره شده بود و او توانست کودک را نجات دهد . چه چیز او را واداشت تا قبل از آنکه علت را بداند به داخل آب بپرد ؟ پاسخ این سؤال به احتمال زیاد ، بادامۀ مغز اوست ( گلمن 1383 ) .

(( لودو )) در یکی از مؤثرترین کشف های علمی دربارۀ هیجان ها در دهۀ گذشته نشان داد که ساختمان مغز به بادامۀ آن موقعیتی ممتاز همچون یک قراول هیجان داده است . که می تواند مغز را تحت کنترل خود در آورد . تحقیقات او نشان داد که علایم حسی که از چشـم یا گوش صـادر می شوند ، ابتدا به تالاموس در مغز می روند و سپس – از طریق یک سیناپس منفرد – به بادامۀ مغز می روند ، و سپس از آن ، علامت دوم که از تالاموس ارسال می شود به قشر تازه مخ یعنی مغز متفکر می رود . این گونه انشعاب به بادامۀ مغز اجازه می دهد تا قبل از قشر تازه مخ شروع به پاسخدهی کند ، یعنی اطلاعات را قبل از ادراک کامل و عرضۀ بهترین پاسخ ممکن ، از چندین سطح از مدارهای مغز جمع آوری کند ( گلمن 1383 ) .

تحقیقات (( لودو )) انقلابی در فهم زندگی هیجانی به شمار می رود ، چرا که برای اولین بار مسیرهای عصبی احساسات را که قشر تازه مخ را دور می زنند کشف کرده است ، احساساتی که مستقیماً به سوی بادامۀ مغز جریان می یابند ، از جمله ابتدایی ترین و نیرومندترین احساسات هستند ، این مدار در تشریح نیروی هیجان در غلبه بر خرد نقش مهمی ایفا می کند (همان منبع) .

دیدگاه رایج در علم عصب شناسی این بوده است که چشم و گوش و دیگر اندام های حسی علایمی را به تالاموس و از آنجا به مناطق پردازش حسی در قشر تازه مخ ارسال می دارند و در آنجا این علایم به همین شکلی که اشیاء را ادراک می کنیم ، کنار هم قرار داده می شوند . علایم آنجا بر حسب معنای آنها دسته بندی می شوند تا مغز بتواند شیء را شناسایی کند و بفهمد حضورش به چه معناست . نظریه قدیمی برآن است که علایم از قشر تازه مخ به مغز لیمبیک فرستاده می شوند و از آنجا پاسخ مناسب از مغز صادر می شود به سایر قسمت های مغز و بدن می رسد . روش کار در غالب اوقات همین است ، اما لودو علاوه بر آن دسته از رشته های عصبی که از مسیر طولانی تری به قشر مخ می رسند ، دستۀ کوچک تری از رشته های عصبی را کشف کرد که مستقیماًٌ از تالاموس به بادامۀ مغز می روند . این گذرگاه کوچک تر و کوتاهتر که چیزی شبیه یک کوچۀ میان بر عصبی است به بادامۀ مغز اجازه می دهد که برخی داده ها را مستقیماً از حواس دریافت کند و قبل از آنکه آن اطلاعات کاملاً در قشر تازه مخ به ثبت برسند واکنش نشان دهد . (گلمن 1383).

این کشف ، این نظریه را که بادامۀ مغز برای تنظیم واکنش های هیجانی خود باید صرفاً به علایم ارسالی قشر تازه مخ اتکا کند . منسوخ کرده است . بادامۀ مغز می تواند از طریق این مسیر اضطراری به محض اینکه یک مدار انعکاسی موازی میان بادامه مغز و قشر تازه مخ به وجود آید . پاسخی هیجانی را به راه اندازد . بادامۀ مغز می تواند ما را وادار کند برای دست زدن به کاری از جا بجهیم ، در حالی که قشر تازۀ مخ قدری آرام تر – اما کاملاً آگاهانه تر – برنامۀ سنجیده تر خود را برای واکنش نشان دادن ، آشکار می کند (گلمن 1383) .

قشر بینایی

پاسخ جنگ یا گریز ضربان قلب و فشار خون افزایش پیدا می کند . عضلات بزرگ برای دست زدن به عمل سریع ، آماده می شوند . هر پیام بینایی ابتدا از شبکیه به تالاموس می رود که در آنجا به زبان مغز برگردانده می شود . آن گاه سنجش اعظم این پیام بهرقشر بینایی مغز می رود . در آنجا معنای آن و پاسخ مناسب به آن ، مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد و در صورتی که آن پیام ، مفهومی هیجانی را به فعالیت وا دارد . اما بخش کوچکی از پیام اولیه با سرعت بیشتری مستقیماً از تالاموس به بادامه می رود که امکان می دهد فرد ، پاسخی سریع تر (اما دارای دقت کمتر) را ابزار کند ، به این ترتیب ، پیش از آنکه مراکز قشری مغز کاملاً دریابند که چه در حال روی دادن است ، بادامه پاسخی هیجانی را مهیا می سازد .

لودو با تحقیق در مورد حالت ترس در حیوانات مسیری را که هیجان ها می پیمایند کشف کرد و تصورات رایج را واژگون نمود . او در یک آزمایش مهم ، قشر شنوایی چند موش را تخریب کرد ، سپس آنها را در معرض صوتی همراه با شوک الکتریکی قرارداد . موش ها به سرعت یادگرفتند که از آن صوت بترسند ، یا اینکه صدای آن صوت در قشر تازۀ مخ آنها ثبت نمی شد . صدا مسیر مستقیم از گوش به تالاموس و سپس به بادامۀ مغز را طی می کرد و تمام مسیرهای بالاتر را جامی گذاشت . خلاصه اینکه موش ها بدون شرکت قشرهای بالاتر مغز ، واکنش هیجانی را یادگرفته بودند . بادامۀ مغز آنها مستقیماً ترس را درک کرد ، به خاطر سپرد و هدایت کرد .

لودو به من گفت : « نظام هیجانی ، از نظر کالبد شناختی ، می تواند مستقل از قشر تازه مخ عمل کند . برخی واکنش های هیجانی و خاطره های هیجانی می توانند بدون وجود خودآگاهی و شناخت شکل بگیرند » . بادامۀ مغز می تواند خاطرات ، مجموعۀ پاسخ هایی را در خود جای دهد که ما بدون درک کامل علت ، آنها را انجام می دهیم و این به خاطر وجود راه میان بُر میان تالاموس و بادامۀ مغز است که کاملاً قشر تازه مخ را دور می زند (گلمن 1383) .

به نظر می رسد که هیپوکامپ ، که مدت هـا ساختـار اصلـی دستگـاه لیمبیک محسوب می شد ، وظیفه اش بیشتر ثبت و فهم الگوهای ادراکی است تا عرضۀ واکنش های هیجانی ، سهم اصلی هیپوکامپ آن است که حافظه ای دقیق و روشن از بافت اشیاء پدید می آورد که برای معنای هیجانی حیاتی است . هیپوکامپ است که برای مثال تفاوت معنای وجود خرس در باغ وحش را با حضور آن در حیاط خانه مشخص می کند .

در حالی که هیپوکامپ حقایق صرف را به خاطر می سپارد ، بادامۀ مغز چاشنی هیجانی آن حقایق را در خود نگاه می دارد . اگر هنگام سبقت گرفتن از ماشین در جاده ، با اندک فاصله ای از برخورد با ماشینی که از روبه رو می آمده جان به در برده باشیم ، هیپوکامپ جزئیات حادثه، همچون عرض جاده ای که روی آن بوده ایم ، همراهانمان و شکل ماشین مقابل در در خود حفظ می کند . اما بادامۀ مغز است که هر زمان می خواهیم از کنار ماشینی در موقعیت مشابه عبور کنیم، احساس اضطراب و هیجان را در سراسر وجود ما منتشر می کند (گلمن 1383) .

لودو این مطلب را چنین برای من تشریح کرد : « برای شناخت چهرۀ دختر خاله تان، فعالیت هیپوکامپ ضروری است اما بادامۀ مغز است که به شما یادآوری می کند که اصلاً به او علاقه ندارید » . این میان بر به بادامۀ مغز اجازه می دهد تا برای تأثیرات هیجانی و خاطراتی که در هشیاری کامل از وجود آنها به هیچ وجه آگاه نیستم ، همانند مخزن عمل کند . در آزمایش بسیار جالبی اشکال هندسی عجیب و غریبی برای یک لحظـۀ بسیـار کوتـاه به آزمودنی ها نشـان داده می شد . چنان سریع که آنان اصلاً از دین این اشکال آگاه نمی شدند ، اما نوعی ترجیج اکتسابی نسبت به برخی از اشکال در آنها ایجاد شد . لودو مدعی است که این امر به دلیل نقش پنهانی بادامۀ مغز در حافظه است .

تحقیقات دیگر نشان داده که در چند میلیونیم ثانیه پس از ادراک چیزی نه فقط به طور ناخودآگاه آن را درک می کنیم ، بلکه مشخص می کنیم که آن را دوست داریم یا نه ،« ناخودآگاه شناختی » نه فقط هویت آنچه را می بینیم بلکه عقیده مان درباره آن را نیز به هشیاری ما عرضه می کند . هیجان های ما ذهنی متعلق به خود دارند ، ذهنی که دیدگاه هایش می تواند از فکر خردگرا کاملاً مستقل باشد (گلمن 1383) .

ناحیه تخصصی حافظه هیجانی

آن عقاید ناهشیاری که گفتیم ، خاطرات هیجانی ما هستند ومخزن آنها بادامۀ مغز است . اکنون به نظر می رسد که تحقیقات لودو و دیگر عصب شناسان به این نتیجه رسیده است که مغز برای ثبت خاطرات هیجانی که از قوت ویژه برخوردار باشند ، از روشی ساده اما زیرکانـه استفـاده می کند ، همان نظام های هشدار دهندۀ عصبی – شیمیائی که بدن را آماده می کنند تا در مقابل حالت اضطراری تهدید کنندۀ زندگی واکنش جنگ یا گریز نشان دهد ، آن لحظه را نیز به روشنی در حافظه ثبت می کنند . تحت شرایط استرس زا (یا اضطراب یا شاید حتی در شرایط هیجان شدید ناشی از شادمانی) ، عصبی که از مغز به غدد فوق کلیوی کشیده شـده موجب ترشـح هورمون های اپی نفرین و نوراپی نفرین می گردد ، که در تمام بدن انتشار می یابند و آن را برای مقابله با شرایط اضطراری آماه می سازند . این هورمون ها گیرنده های موجود بر روی عصب واگ (عصب ریوی – معدی) را به کار می اندازد ، عصب واگ علاوه براینکه حامل پیام های مغز برای تنظیم فعالیت قلب است ، علایمی را که اپی نفرین و نوراپی نفرین به راه انداخته اند نیز به مغز بازمی گرداند . بادامۀ مغز عمده ترین پایگاهی است که این علایم به آنجا می روند ، این علایم نورون های بادامۀ مغز را فعال می کنند تا علایمی به سایر مناطق مغز ارسال کنند تا حافظه را برای ثبت آنچه در حال وقوع است تقویت نمایند (گلمن 1383) .

به نظر می رسد که تحریک بادامۀ مغز اکثر لحظـات برانگیختگـی هیجانـی را با قـوت افزون تری در حافظه ثبت می کند به همین دلیل است که مثلاً به یاد داریم که در اولین قرار ملاقات با همسرمان به کجا رفتیم یا اینکه در لحظۀ شنیدن خبر انفجار سفینۀ فضایی چلنجر در حال انجام چه کاری بودیم . هر چه تحریک بادامۀ مغز شدیدتر باشد ، ثبت خاطره قوی تر است ، رویدادهایی که بیش از دیگر رویدادها در زندگی موجب ترس یا هیجان شدید شده باشد در زمرۀ خاطرات فراموش ناشدنی ما قرار دارند . این بدان معناست که در عمل ، مغز ما دو نظام حافظه دارد، یکی برای رویدادهای معمولی و دیگری برای رویدادهای سرشار از هیجان . مسلماً وجود نظامی ویژه برای ثبت خاطرات هیجانی در روند تکامل منطقی عالی داشته ، باعث می گردیده است حیوانات ، بخصوص از آنچه آنها را تهدید یا ارضا می کرده است ، خاطرۀ روشنی به ذهن بسپارند . اما امروزه این خاطرات هیجانی ممکن است ما را به راه خطا بکشانند (گلمن 1383)


رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی

رضایت مندی زناشویی تا حدودی به شرایط زندگی زن و شوهر ها بستگی دارد در مجموع هنگامی که با شرایط تنش زای زندگی مواجه شوند ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند اما اگر این خانواده پیش از مواجه با فشار روانی خانواده ای با ثبات و استوار باشد ، کمتر در معرض خطر خواهد بود برخی از یافته های اختصاصی تر در زیر خواهد آمد ، درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی ز
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 132 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 83
رابطه هوش هیجانی با رضایت شغلی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

کلیات تحقیقمقدمه :

رضایت مندی زناشویی تا حدودی به شرایط زندگی زن و شوهر ها بستگی دارد در مجموع هنگامی که با شرایط تنش زای زندگی مواجه شوند ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند اما اگر این خانواده پیش از مواجه با فشار روانی خانواده ای با ثبات و استوار باشد ، کمتر در معرض خطر خواهد بود برخی از یافته های اختصاصی تر در زیر خواهد آمد ، درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی زناشویی پائین همراه است ( چرلین 1979) ( یلینت 1977) هنگامی که زوجین دائما درباره پول نگرانی داشته باشند رضایت مندی زناشویی پائین خواهد بود به ویژه برای شوهرها ، رضایت مندی شغلی با خشنودی زناشویی رابطه دارد اما موفقیت شغلی نیز ممکن است مسائل و مشکلات خاص خود را داشته باشد معلوم شده است که اگر شوهران پردرآمد مجبور باشند قسمت عمده ای از زمان را بیرون از خانه به سر ببرند ، رضایت مندی زناشویی کاهش می یابد ( دیزارد 1968) شاید این نکته درست باشد که عشق می تواند به هر چیزی غلبه کند ، اما غالبا چنین نیست زوجهای غیر رمانتیک ، همانگونه که از اسم آن بر می آید پیش از آنکه خود را متعهد به ازدواج کنند بررسی دیزارد درباره اثرات زمان صرف شده برای کار به جای بدون در خانه ظاهرا می تواند حاکی از آن باشد که اگر زنان در خارج از خانه کار بکنند ازدواجها به خطر می افتد که اگر چنین چیزی درست باشد آگاهی از این نکته نسبت به زنان شاغل و متاهل در بیرون از خانه از 1950 تا 1974 دو برابر شده است یعنی 43 درصد در سال 1974 موضوعی نگران کننده خواهد بود ، امروزه این نسبت افزایش یافته است خوشبختانه لاسکی هیچ گونه مدرکی دال بر اینکه سازگاری زناشویی با اشتغال این زنان رابطه دارد پیدا نکرد در حقیقت برک وویر 1976 دریافتند هنگامی که زن در بیرون ازخانه کار می کند گاهی اوقات از لحاظ هوش هیجانی دچار تغییراتی می شود که می تواند تاثیر بسزایی در زندگی و روابط زناشویی آنها داشته باشد یک منبع بسیار با اهمیت رضایت مندی در ازدواج را عبارت است از یاداشتهایی که طرفین به یکدیگر می دهند ( را سالت ) 1980 دریافت که بسیاری از عوامل باعث استحکام ازدواج می شوند این عوامل عبارتند از هزینه های ترک خانواده ( آیا می توانیم هر خانواده را حمایت کنیم ؟ والدین ما چه خواهند گفت و مطالب دیگر که تمام اینها از لحاظ هیجان و هیجان طلبی و حتی هوش هیجانی می تواند تاثیر گذار باشد گاهی اوقات در زندگی متاهلی مشکلاتی به وجود می آید که هم رضایت زناشویی را کاهش می دهد و هم اینکه هوش هیجانی زنان و یا مردان را دچار مشکل می کنند ( اند روا ساپینگتون به نقل از حمید رضا شاهی برواتی 1385)

بیان مسئله

شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی رابطه دارد زوجهای شادکام نسبت به زن و شوهر ناشاد از زندگی جنسی خود خشنود ترند که اثبات شده است که ناشادی از زندگی جنسی می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد پتول و ویرنیگ (‌1985) دریافتند که صمیمیت جنسی در ازدواج با صمیمیت عاطفی رابطه دارد اما علت این همبستگی ها روشن نیست شاید رضایت مندی جنسی به این خاطر منجر به یک ازدواج شادتر می گردد که بر پاداشهای مرتبط با زوجین می افزاید اما این احتمال نیز وجود دارد که در یک ازدواج خوب به ویژه ازدواجی که در آن ارتباط و تبادل نظر خوبی نیز به چشم می خورد ، آگاهی از این نکته که برای هر کدام از طرفین چه چیزی از لحاظ جنسی لذت بخش است آسانتر می باشد ممترز و جانسون معتقدند که مشکلات هیجانی اغلب به خاطر ارتباط ضعیف در زندگانی زناشویی است قسمتی از درمان آنها برای مشکلات جنسی عبارت است از کمک به زوجها برای بهبود رابطه کلی خود با طرف مقابل که می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد ( ناتن وجوانینگ 1985) متوجه شدند برنامه ای که به طورخاص برای بهبودکارکردهیجانی زن وشوهرها طراحی شده است گاهی اوقات موجب خشنودی زناشویی نیز می شود و به نظر می رسد که احتمالادر برخی موارد ، رفتار جنسی ضعیف هم می تواند در هیجانات تاثیر بسزایی داشته باشد واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی متفاوت دارد در کل ، عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در پیشرفت شخصی تلقی می شود و بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است که این مقوله می تواند با هوش هیجانی و هیجانات آدمی بخصوص زوجین نقش بسزایی داشته باشد و به نظر می رسد در جامعه امروزی سه دلیل اصلی برای رضایت و همگام آن با خصوصیات فردی دیگر عشق و هم نشینی و تحقیق انتظار ما باشد . (ناتن و جوانینگ 1985)

آیا بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در بین دانشجویان متاهل رابطه معنی دار وجود دارد ؟

اهمیت و ضرورت تحقیق :

رضایت مندی زناشویی را نمی توان صرفا بر اساس فشارهای روانی بیرونی تبیین کرده زیرا تمامی ازدواجها دست کم با چند فشار روانی مواجه هستند . در بسیاری از خانواده ها فقر و تعدد فرزندان و بیماری وجود دارد اما در عین حال موفق بوده و بسیاری از ازدواجهایی که هیچ کدام از این موارد در آنها وجود نداشته است به شکست منتهی شده اند تفاوت ازدواجهای شادکام و خوب با رضایت بالا و ازدواجهای ناشاد و حداقل تا حدودی می بایست در پرتو شیوه ای تبیین کرد که طرفین به فشار روانی پاسخ می دهند و یا با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این موارد می توان در هیجانات تاثیر مثبتی بگذارد که گاهی اوقات از لحاظ روانی و روحی باعث مشکلاتی در فرد به وجود می آمد و این مسئله که همسران چگونه می توانند یکدیگر را بهتر بشناسند به گفتگو اولین ابزار برای به حداقل رساندن کژ فهمی در ازدواج تبادل پیام است اگر زن و شوهرها در وضعیت گشوده و بی پرده با یکدگیر صحبت کنند احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناخشنود می سازد بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او درباره امری ناراحت و ناراضی باشد متوجه این قضیه می شود بک وجونز ( 1973) دریافتند که ارتباط ضعیف را یجترین مشکل ازوداجهای پردردسر است که هر کدام می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد .

هدف کلی تحقیق حاضر:

تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی است

و اهداف جزئی عبارتند از :

1- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان

2- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان

3-تعیین رابطه ابعاد مختلف هوش هیجانی با رضایت زناشویی

فرضیه های تحقیق

1- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی رابطه وجود دارد

2- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان رابطه وجود دارد

3- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان رابطه وجود دارد

واژه ها و متغیرهای تحقیق:

هوش هیجانی : متغیر مستقل

رضایت زناشویی : متغیر وابسته

تعاریف عملیاتی و نظری :

تعریف عملیاتی هوش هیجانی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون هوش هیجانی بدست آمده است .

تعریف مفهومی هوش هیجانی : هوش هیجانی عبارتند از روحیه هیجان خواهی و هیجان طلبی که با رویارویی مشکلات و اوضاع نامناسب زندگی در جهت منفی آن قدم گذاشته و باعث بهم ریختن روحیه و توانایی فرد از لحاظ هیجان خواهی می شود .

رضایت زناشویی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون رضایت زناشویی اینریچ بدست آمده است رضایت شده زناشویی عبارتند از رابطه مناسب و مثبت که بین زنان و مردان در زندگی متاهلی است و اینکه زوجین تا چه حد می توانند در کنار هم با هم زندگی خوب و مناسبی داشته باشد و جهت رسیدن به خود شکوفای در زندگی خود تلاش داشته باشد .

فصل دوم

پیشینه و ادبیات تحقیق

پیشینه نظری

رضایت زناشویی

واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در رشد و پیشرفت شخصی تلقی می شود بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است به نظر می رسد در جامعه ی امروزی سه دلیل اصلی برای ازدواج وجود دارد ( عشق ، هم نشینی ، تحقق انتظارها )‌واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند افراد با هدف هم نشینی نیز ازدواج می کنند عشق مربوط به هم نشینی محبتی است که نسبت به افرادی احساس می کنیم که زندگیمان به طور عمیق با آنها پیوند خورده است این همان عشقی است که بر شراکت در تجربه استوار است عشقی که در ‌آن می دانیم طرف مقابل همیشه در کنار ماست عشقی که با آن می دانیم همیشه به خاطر آنچه هستیم پذیرفته می شویم زوج های امروزی با هدف تحقق انتظارشان ازدواج می کنند شناخت انتظارات ، بیان آنها و تلاش برای تحقق آن در حد اعتدال چیزی است که خشنودی را در روابط زناشویی محقق می سازد . افراد انتظار دارند که از همسرانشان به طور خاص و از ازدواج به طور عامل سود مطمئنی عایدشان شود در مجموع می توان گفت که در عصر حاضر باورهای غلط متعددی توسط زوج ها پذیرفته شده اند زوج ها این عقیده را پذیرفته اند که ازدواج ارضای هر نیاز روان شناختی را به همراه دارد و همین عقیده غیر واقع بینانه است که دامی برای سرخوردگی زناشویی خواهد بود .

انتظارهمیشه شاد بودن ، رفع نیازها و تحت حمایت و تایید بودن همیشگی از جمله همین عقاید است شاد بودن به عنوان یک فرد یا یک زوج پیوسته و در تمام عمر کار سختی است هیچ فردی همیشه شاد نیست و برای زوج ها طبیعی است که دوره هایی از ناشادی ، کشمکش یا فشار را تجربه کنند ، تصویری که می توان از ازدواج ارائه داد خوشی و سعادت پیوسته زناشویی است واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نمی کند ، شاد نگه نمی دارد یا به وی کمک نمی کند از زحمت و سختی دور شود به طور قطع کسی که هدفش از ازدواج همیشه شاد بودن است ، محکوم به شکست است .

گرچه در ازدواج های موفق الگو ها متنوع اند ولی قواعد مشترکی وجود دارد بعضی از قواعد مشترک در ازدواج های موفق با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شوند همسران در یک زندگی زناشویی موفق ، بادوام ، توام با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند هر یک از همسران بعضی ویژگی ها یا توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد ، مثل : همسر خوبی بودن ، تامین مخارج کردن ، طبع و ذوق هنری داشتن و.... هر چه میزان احترام گذاری به یکدیگر وسیع تر باشد زندگی زناشویی رضایت مندانه تر خواهد بود .

این همسران تایید و ارزش گذاری خود برای همسرشان را نشان می دهند و به طور پیوسته کارهایی انجام می دهند و مطالبی بیان می کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را به یکدیگر نشان می دهند و کلمات و اعمالی را که اهداف مثبت ازدواجشان را حمایت و تایید می کند انتخاب می کنند .

همسران نسبت به یکدیگر بردبارند آنها درک می کنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن خودشان نیز وجود دارد انسان را آسیب پذیر می بینند و به این ترتیب می توانند قصور و کوتاهی دیگری را بپذیرند آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگی شان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن آنها باشد به همین دلیل از سرزنش و انتقاد یکدیگر اجتناب می کنند و در عوض آنچه را در مورد همسرشان درست است تایید می کنند با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عوامل اند که در روابط آنها تاثیر مثبت به جا می گذارد .

همسران بر پایه ی اعتماد متقابل به تشریک مساعی می پردازند آنها آزادند که نه تنها فقط از یکدیگر ، بلکه از هر آنچه ممکن است یعنی شرکت در فعالیت ها و کارهای فرعی خارج از محیط زناشویی همراه همدیگر و یا به طور فردی لذت ببرند .

در یک ارتباط زناشویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند اما می توانند به راحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر مورد پذیرش قرار می گیرد که با هم به دنبال راه حلی بگردند که مورد تایید هر دو قرار گیرد .

زوج های خشنود و راضی از مهارت های ارتباطی خود به نحو احسن در زندگی مشترک استفاده می کنند رفتار و حالات یکی از زوجها همیشه محرک نوع خاصی از واکنش های طرف دیگر است چون این حالات اعمال ناشی از آن بسیاری از اوقات از سطح ناخود آگاه فرد ناشی می شود همسران خشنود تلاش می کنند رفتار و حالات خود را بازشناسی کنند و نسبت به محرک های یکدیگر چه به صورت کلامی و چه غیر کلامی آگاهانه واکنش نشان دهند زوج هایی که نقص مهارت های ارتباطی دارند در معرض خطر نقص عملکرد زناشویی و بروز اختلاف منجر به طلاق و جدایی می شوند .

ناخشنودی و طلاق در خانواده و علل آن :

در مقابل مفهوم رضایت زناشویی ، ناخشنودی و احتمالا یکی از نتایج آن ، یعنی طلاق وجود دارد طلاق را می توان از مهم ترین پدیده های حیات انسانی تلقی کرد این پدیده دارای ابعادی به تعداد تمامی جوانب و ابعاد جامعه انسانی است و تاثیرات متفاوت روانی ، اقتصادی ، و اجتماعی دارد طلاق نخست یک پدیده روانی است ، زیرا بر تعادل روانی نه تنها دو انسان ، بلکه فرزندان ، بستگان ، دوستان و نزدیکان آنها اثر می نهد ، دوم اینکه طلاق پدیده ای است اقتصادی زیرا به گسست خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی می انجامد و با بر هم زدن تعادل روانی انسانها موجبات بروز اثرهای سهمیگین در حیات اقتصادی آنها را نیز فراهم می سازد سوم اینکه طلاق پدیده ای است موثر بر تمامی جوانب جمعیت در یک جامعه ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می نهد ، چون تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می پاشد و از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت اثر دارد چون موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند که به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در راه احراز مقام شهروندی یک جامعه اند پس می توان گفت جامعه ای که در آن طلاق از حدی متعارف تجاوز کند ، هرگز از سلامت برخوردار نخواهد بود .

در ازدواج سنتی افراد از جایگاه خود آگاه بودند ، شوهر اقتدار و حمایت اقتصادی را فراهم می کرد و زن مسئولیت منزل و تربیت کودکان را بر عهده داشت ولی اکنون مسئولیت ها یا تقسیم می شوند یا برمبنای اهداف فردی تعیین می گردند نتیجه ی این تغییر فرهنگی کاملا روشن است چنان چه نیازها و اهداف فرد برآورده نشود می پرسد : چرا باید این رابطه را حفظ کنم در حالی که بهای زیادی می پردازم و در عوض سود کمی به دست می آورم ؟! این احساس وقتی شدت می یابد که زن و شوهر علاوه بر این تغییرات سریع فرهنگی از ابتدا نیز پیوند شان با تفاوت های فرهنگی بسیار آغاز شده باشد این تفاوت های فرهنگی در تمام زمینه های رفتاری تاثیر گذار است از جمله رفتارهای غیر کلامی که برای افراد برخاسته از دو فرهنگ متفاوت معانی متفاوت و گاه متضاد دارد و می تواند منشا بروز اختلافات در زمینه ی درک متقابل باشد .

عوامل شخصی فراوانی وجود دارند که می توانند در نارضایتی زناشویی دخیل باشند و آن را تشدید کنند ، ادراک های غلط و انتظارهای غیر واقع بینانه ای که در درون زندگی زناشویی رسوخ می کنند نمونه های اصلی عوامل شخصی اند تا زمانی که جامعه به پروراندن آرمان های شاعرانه و انتظارهای خیالی ادامه می دهد و افراد نیز آن را می پذیرند سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت . تحقیقی که در رابطه با باوردهای غیر منطقی در میان زناشویی های ناخشنود انجام شده نشان داده است که این باورها در میان زوجهای ناخشنود بیشتر از زوجهای خشنود است ( سلیمانیان – 1374)

درهمین زمینه سهرابی ( 1377) دوازده باور و انتظار مخرب را نام می برد :

1- عشق ما (‌یعنی احساسات عاشقانه « هیجانی » با گذشت زمان کاهش نخواهد یافت .

2- همسرم باید بتواند افکار ، احساسات و نیازهای مرا پیش بینی کند .

3- همسرم هرگز مرا نخواهد رنجاند یا با خشم در مقابل من قرار نخواهد گرفت .

4- اگر همسرم و اقعا عاشق من باشد همیشه سعی کند مرا خوشحال کند ( یعنی هر نیاز و خواست مرا برآورده سازد ) .

5- عشق یعنی این که هرگز نسبت به همسرت خشمگین یا عصبانی نشوی .

6- همیشه با هم بودن را نشانه ی عشق پنداشتن .

7- علایق ، اهداف و ارزشهای شخصی ما همیشه مانند هم خواهد بود .

8- همسرم همیشه با من صادق و صریح خواهد بود .

9- چون ما عاشق هم هستیم پس همسرم همیشه به من احترام خواهد گذاشت ، مرا درک خواهد کرده و با من موافق خواهد بود بدون اینکه توجه کند من چه رفتاری دارم .

10- بسیار ناگوار خواهد بود که همسرم مرا شرمنده و تحقیر کند یا از من انتقاد کند .

11- سطح علاقمندی و وفاداری ما به هم هرگز نباید کاهش یابد .

12- ما باید همیشه در مورد مسائل مهم با یکدیگر توافق داشته باشیم .

هر کدام از موارد فوق امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه فقط زوج ها را به سمت یاس ، دلسردی ، ناکامی و خشم سوق می دهد . همان طور که افراد تغییر می کنند رابطه نیز تغییر می نماید هنگامی که همسران علاقه ها ، فعالیت ها و ارزشهای هم پوش یا مشترک را مشاهده نمی کنند فرآیند کناره گیری را آغاز خواهند کرد . (سهرابی 1377)

شوهرانی که از همسران خود راضی اند بیش تر می توانند حالتهای غیر کلامی همسرشان را درک کنند در حالی که شوهران ناراضی کم تر قادر به انجام این کارند . زوجهای درمانده و تحت فشار معمولا مشکلاتی را در حیطه ی ارتباط های خود تجربه می کنند آنها به ویژه شدیدا گرفتار الگوهای ارتباطی بی حاصل اند ، باید در ارتباط های خود بیش تر به نیت عمل به جای نتیجه آن توجه می کنند . وقتی افراد در فرد مقابل خود احساس فریبکاری می کنند رفتارهای کلامی و غیر کلامی شان تغییر می کند و ارتباطشان در ابهام بیش تری فرو می رود ، هم چنین وقتی افراد در موقعیت تهدید آمیز قرار می گیرند بیش تر به تغییر غیر مستقیم می پردازند و پاسخ های غیر مستقیم ارائه می دهند و بدین ترتیب ارتباط را در لایه ای از ابهام می پوشانند ،"س از پژوهشهای در دهه اخیر می توان به نتایج زیر اشاره کرد :

1- زوجهای درمانده و غیر درمانده در " نیت " ارتباط هایشان با یکدیگر تفاوت ندارند با وجود این همسران در مانده کم تر از همسران غیر درمانده گفته های همسرشان را به درستی ادارک می کنند

2- نسبت میزان توافق به میزان عدم توافق در زوجهای درمانده کمتر از زوجهای غیر درمانده است

3- رفتار غیر کلامی شاخص قوی برای تمایز زوجهای درمانده و غیر درمانده است زوجهای درمانده رفتارهای غیر کلامی منفی تری را نسبت به زوجهای غیر درمانده بروز می دهند . (‌به نقل از سهرابی 1377)

خانواده هایی که قادرند احساساتشان را بهتر تعریف و بیان کنند وقتی برای آنها برانگیختگی هیجانی ایجاد می شود سریع تر خودشان به وضعیت عادی بر می گردد در حالی که افراد ناتوان در بیان احساسات فشار خونشان مدت طولاتی تری متغیر باقی می ماند .

عوامل تنش زا در تعامل زناشویی یا ارزیابی و واکنش های نامناسب مربوط اند که تاثیری مستقیم بر خود سودمندی و تاثیر غیر مستقیم بر عزت نفس دارد و این دو تاثیری مستقیم بر افسردگی دارند پژوهشها هم چنین گویای آنند که دشواریهای ارتباطی منابع اصلی مشکل های میان فردی اند بدنه ی بیش تر مشکلات خانوادگی و زناشویی بد فهمی ناشی از ارتباط غیر موثر است که نتیجه اش محرومیت و خشم است در مانگران خانواده چنین ارزیابی می کنند که دلیل اصلی آشفتگی خانواده ها فقدان مهارت ها در بخشی از زندگی زناشویی زوج هاست مهارت ارتباط به طورمستقیم قابل مشاهده نیست بلکه باید از مشاهده ی رفتار درک شود رفتار ارتباطی به فعالیت های کلامی و غیر کلامی مشاهده پذیری که سخنگویان به طور واقعی بروز می دهند اشاره دارد .

نتایج این تحقیقات نشان می دهند که مهارت ها و رفتارهای ارتباطی به طور مثبت با زناشویی غیر آشفته مرتبط است به این معنا که زوجهای آشفته گرچه احتمالا مهارت کم تری نسبت به زوجهای غیر آشفته ندارند اما در رفتار تمایل منفی بیش تری به یکدگیر نشان می دهند ، چنین نتایجی این ضرورت را که آموزش می تواند نقش بسیار موثری در بهبود مهارتهای ارتباطی و خشنودی زناشویی داشته باشد به اثبات می رساند و برای هر یک از زوج ها لازم و ضروری است که قبل از پیوند زناشویی یا در سالهای اولیه زندگی با مهارت آموزی در این زمینه مانع بروز بسیاری از اختلالات و مشکلات رفتاری ناشی از بدفهمی یکدیگر یا ارضا نشدن نیازها و خواست های معمول زندگی مشترک شوند ( سهرابی 1377)

اگر در جامعه ای آمار طلاق ناچیز باشد الزاما به معنای ازدواجهای موفق و سازگاری زناشویی نیست بسیاری از زوجها در خانواده ای زندگی می کنند که طلاق روانی در آن حکمفرماست بدین معنا که هیچ گونه رابطه عاطفی و جسمانی بین زن و شوهر وجود ندارد و زندگی به صورت اجباری و با حداقل تعامل به پیش می رود به همین جهت ضروری است با دیدگاهی آسیب شناسانه به علل درون فردی ناسازگاری های زناشویی و عدم موفقیت در ازدواج ها پرداخته و نقش ویژگیهای شخصیتی در سازگاری و رضایت زناشویی مورد بررسی قرار گیرد چرا که عدم وجود جو سالم در خانواده ها از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم فرهنگ و ارزشهای مثبت جامعه به نسل های بعدی است .

محققی به نام سعید صادقی پژوهشی با عنوان « بررسی عوامل شخصیتی موثر در سازگاری زناشویی » انجام داد و در آن با استفاده از روش علمی مقایسه ای یاپس رویدادی 45 زوج سازگار و ناسازگار را به صورت نمونه در دسترس در جامعه آماری که از کلیه زوجهای شهر اصفهان تشکیل می شد انتخاب کند .

به اعتقاد پژوهشگر در کشورما طی دو دهه گذشته ساخت خانواده و روابط بین اعضای آن دچار تغییرات زیادی شده است و بیشتر تحقیقاتی که توسط متخصصان علوم اجتماعی در زمینه علل سست شدن پیوندهای زناشویی صورت گرفته بر متغیرهای کلان از جمله وضعیت اقتصادی ، کاهش در آمد خانوار ، بیکاری چالش های فرهنگی و اجتماعی تاکید نموده اند و آنها را از عوامل موثر بر ناسازگاری های زناشویی و طلاق در ایران دانسته اند هر چند که نقش این عوامل را می توان در افزایش طلاق در چند سال گذشته نادیده گرفت اما به نظر می رسد از یک سو تاکید بیش از حد بر این متغیرها به عدم شناسایی عوامل موثر گسسته شدن پیوند های زناشویی به ویژه در زوج های جوان منجر خواهد شد و از طرف دیگر صرف وجود آمار پائین طلاق در کشور ما نسبت به سایر کشورها نمی تواند توجیه منطقی در باب سلامت سیستم بهداشت روان خانواده ها و سازگاری زناشویی در بین زوج ها باشد چرا که در برخی از کشورها نظیر ایران به خاطر مسائل فرهنگی ، سنتی و حتی قانونی ، طلاق به سادگی امکان پذیرنیست ناسازگاری و عدم رضایت زناشویی پس از ازدواج نه تنها بر کنش های روانی – اجتماعی زن و شوهر بلکه بر رشد و تحول کودکان و نوجوانان آن خانواده نیز اثرات سوء به جای گذارد .

افزایش آمار فرار دختران از منزل ، کودکان خیابانی و بزهکاری کودکان و نوجوانان در کشور ما ارتباط مستقیمی با خانواده های آشفته و طلاق دارد و نکته مهمتر این که عدم جو سالم در خانواده یکی از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم ، فرهنگ و هنجارهای جامعه به نسل های بعدی است به عنوان مثال مولر و همکارانش نشان دادند که زوج های خرسند در مقایسه با زوج هایی که رابطه زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند احساس همدلی بیشتری نسبت به هم نشان می دهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج می دهند . (سعید صادقی )


مقایسه هوش هیجانی بین دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران

ویژگی های رفتاری هر فردی حاصل نوع شخصیّت فردی است و شخصیّت هم محصول استعدادها و توانایی ها و هوش و احساسات و هیجانات رفتاری افراد است در یک کلام از جمع بندی تعاریف هوش (عمومی، کلامی، فضایی، تخیّلی، حسابی، ) می توان به این نتیجه رسید که «هوش میزان توانایی سازگاری فرد با محیط است» بدیهی است، تفاوت رفتارها و منش و شخصیت افراد به نوع احساسات و نگرش ها
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 124 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 54
مقایسه هوش هیجانی بین دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

چکیده :

ویژگی های رفتاری هر فردی حاصل نوع شخصیّت فردی است. و شخصیّت هم محصول استعدادها و توانایی ها و هوش و احساسات و هیجانات رفتاری افراد است در یک کلام از جمع بندی تعاریف هوش (عمومی، کلامی، فضایی، تخیّلی، حسابی، ...) می توان به این نتیجه رسید که «هوش میزان توانایی سازگاری فرد با محیط است» بدیهی است، تفاوت رفتارها و منش و شخصیت افراد به نوع احساسات و نگرش ها و گرایش ها و انتظارات و امیال و علایق فرد وابسته است.

در تحقیق حاضر نیز با عنوان بررسی هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله شهر تهران به جستجو و بررسی نوع و میزان و مؤلفه های هوش هیجانی در دو گروه دختران 25 – 15 ساله عادی در خانواده ها و فراری پرداخته ایم.

و با فرض تفاوت در بین هوش هیجانی این دو گروه به بیان مسئله با ذکر تبیین هوش هیجانی و اهمیت و اهداف و متغیرها و تعاریف در فصل اول و نیز مبنی تئوریک و نظری آن بخصوص هوش در میان دوقلوها و بررسی هوشی روی حیوانات و پاسخ های آنها و بررسی ساعت های درونی و فیزیولوژیکی و تأثیر نور و کنترل های برون زاد و درون زاد و به بررسی انواع خواب و مراحل خواب که با سلسله اعصاب و روابط عصبی و هوشی مرتبط است اشاره شده و با پرداختن به تحقیقات انجام شده ملّی و استانی و منطقه ای فصل دوم را خاتمه داده ایم. در فصل سوم فقط به روش اجرای تحقیق (ابزارهای جامعه، حجم نمونه، روش جمع آوری اطلاعات و روش آماری) پرداخته ایم.

و در فصل چهارم با استفاده از داده ها و جمع بندی و دسته بندی آنها به تجزیه و تحلیل آنها اقدام کرده ایم و نتایج کمّی بدست آمده را با تحقیقات و مبانی نظری تحت عنوان تأیید فرضیه تطبیق داده ایم و در فصل پنجم با اشاره به نتیجه گیری کلی و بیان مشکلات و محدودیت ها و نیز ارائه پیشنهادات و توصیه ها و ذکر منابع و مآخذ و الحاق ضمائم و پیوست ها پژوهش را به سرانجام رسانده ایم.

« فهرست مطالب »

فهرست : صفحه :

فصل اول :

مقدمه

بیان مسأله

اهمیت و ضرورت مسئله

اهداف تحقیق

سوالات پژوهش

فرضیه های پژوهش

تعاریف عملیاتی واژه ها

فصل دوم :

ادبیات و پیشینه تحقیق

مبانی نظری و تئوریک

پژوهش در زمینه هیجان خواهی

بررسی های مربوطه به دوقلوها

مطاعات انجام شده بر روی حیوانات

نور عنوان و نشانه خارجی

کنترل برون زاد

بررسی خواب

مراحل خواب

تحقیقات استانی

فصل سوم :

روش اجرای تحقیق

ابزار جمع آوری اطلاعات

روش جمع آوری اطلاعات

جامعه

حجم نمونه

روش آماری

جدول داده های شماره 1 (جدول مادر)

نمودار مقایسه هوش عادی دختران فراری و عادی

نمودار هوش هیجانی دختران عادی و فراری

فصل چهارم :

تجزیه و تحلیل یافته ها

فصل پنجم :

نتیجه گیری

محدودیت ها و ملاحظات تحقیق

پیشنهادات

منابع و مآخذ

فصل اول

«مقدمه»

عناصر وجودی خانواده اعم از پدر و مادر، خواهر و برادر و احتمالاً پدر بزرگ و مادر بزرگ در کانون و هستۀ خانواده از ارزش و جایگاه متفاوتی برخوردارند. که اصطلاحاً در متون جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی این جایگاه ها و حوزه ها نقش نام دارد.

ایفای نقش در قالب انجام تکالیف و وظایف خود انتظارات و توقعاتی هم بدنبال دارد که از سایر نقش ها انتظار می رود. اگر پدر شب و روز در سرما و گرما در شرای سخت بدنبال تهیۀ امکانات و وسایل آسایش و آرامش اعضای خانواده است. و فی المقدور همه نیازهای اساسی اعضاء در تهیه و تأمین می کند. در جای خود انتظاردارد که اعضاء در مصرف امکانات صرفه جویی کرده و جانب اهمیت و ارزش آن را درک نمایند و به قول و عمل پدر احترام بگذارند. همچنین است این مهم در مورد مادر که همه تلاش و مساعی ما در تأمین آرامش و آسایش و تدارک خوشبختی و شرایط باب میل اعضاء و مخزن محبت و عاطفه و قدرشناسی است. و انتظارش این است که حتی پدر نقش مادر را درک نماید و بچه ها هر کدام به نوبه خود در حفظ و رعایت زحمات و ارزش های در کوشا باشند و از ناحیه درک زحمات و نه از زاویه دل رحمی قدر ایثار و از خودگذشتگی مادر را بدانند.

نهاد خانواده در عین حال که رکین ترین رکن و هسته اولیه تشکیل اجتماعات و گروه های بزرگ و کوچک اجتماعی است. و اولین گروه حضور انسانها در جمع و گروه های انسانی است.

علاوه بر صفات و ویژگی های سایر گروه ها دارای ابعاد مختلف دیگری است که تاحدی گروه یا تمام خانواده را از سایر گروه هاجدا می کند. این ویژگی ها عبارتند از:

1 ) عاطفی بودن ؛

2 ) نسبی بودن ؛

3 ) نزدیکی بودن در عین اختلاف ؛

4 ) حتمی بودن ؛

5 ) عمومی بودن .

1 ) همه اعضای خانواده به دلیل هم ژنی و هم خونی و هم رحمی بودن دارای روابطی عاطفی و مهربانانه و صمیمانه قلبی هستند؛

2 ) چون از یک پدر و مادر و یا از حداقل دو یا 3 پدر و مادر هستند از لحاظ نسبی به یکدیگر نزدیک هستند؛

3 ) به دلیل بالا هر چند ممکن است. کودک یا پدربزرگ70سال اختلاف داشته باشند ولی به هم نزدک هستند و حرف ها و روابط نزدیک و محرمانه و صمیمانه ای دارند؛

4 ) در همه اقوام و گروه ها این نهاد و خانواده حتمی است که باید ابتدا فرد در خانواده تولد بزرگ شود تا رسمیت خود را در گروه های دیگر اعلام کند ؛

5 ) عمومی بودن یعنی این ویژگی ها مخصوص ایران و شده بیت و یکم نیست و شامل همه اقوام وملت ها برای همه قرون و اعصار می باشد.این پنج ویژگی قطعی و قمی در نهاد خانواده این نهاد را از سایر نهاد ها متمایز می کند؛

دختران در خانواده از لیطیف ترین وحساس ترین و شکننده ترین اعضای آن بشمار می روند. شاید دلیل این حساسیت و شکنندگی جسم حساس و ضعیف خطری آنان و ویژگی شخصیت زود رنج و مادرانه آنها و تیپ خطریو طبیعی زیبا شناسانه و شاعرانه و هنری دختران در طول قرن ها و هسته جوامع و گروه های اجتماعی است.

شخصیت جذاب و حساس دختران و فرهنگ عمومی اجتماعات بشری بخصوص جوانان پسر در گرایش و میل خطری و جنبی به دختران در سنین بلوغ قصایی از رعب و سخت گیری خانواده ها در کنترل دختران و نظارت بر آمد و شد آنها وتحصیل و رفتارهای آنان را دامن می زند. و گاهی در اثر شدت عمل و عدم بر خورد عقلانی و منطقی و سخت گیری مستبدانه و نیزعدم پختگی و تجربه کافی و نیز و سیاسی و وعده و عیدهای بیرونی از ناحیه پسران واغفان و گمراه کردن آنها از سوی دوستان دختری دختران آنها را به اخذ تصمیمی خطرناک بنام ترک منزل و در بعد وسیع تر و شدیدتر فراز از خانه ترغیب می کند و خانواده و خانواده هایی را دچار مشکلات فراوان با توجه به فرهنگ متعصب مذهبی و یا شخصیت آبرومندانه ملی و محلی آنهامی نماید.

که گاه تبعات و اثر ات آن به ازدواج اجباری و کوچ خانوادگی و درگیری اعضای خانواده با هم و با عاملان منجر می شود.

فرار دختران چه مقوله ای است؛ و چه سابقه و تاریخچه ای دارد؟ و زمینه ها و شرایط تحقق این عمل چه چیزی است؟ و چه تبعات و اثراتی در جامعه بر جای می گذارد؟ و پیامدهای ناشی از این عمل چه بازخوردهایی در خانواده و جامعه و قوانین دارد؟

متأسفانه و یا خوشبختانه مقوله فرار دختران موضوع نسبتاً جدیدی است که اغلب در قرن حاضر بخصوص دهه های آخر قرن بیستم شاهد آن هستیم. و قبل از آن به دلیل نگرش به زن و به تبع آن دختران آنگونه بود زنان اغلب عناصر درون خانواده ای بودند و نقش آنان در تحصیل و اجتماع و شغل و فعالیت ها بسیار کم رنگ و اندک بوده است. و اغلب زنان خانه دار و مردان پش از استطاعت نسبی یا زنان ازدواج می کردند و این ازدواج آخرین آرمان و زیباترین اتفاق زندکی زنان بشمار می رفته است. که پس از آن به دنیا آوردن بچه ها و تربیت نسبی آنها و پیر شدن و مردن سیر زندگی آنان بوده است هر چند تعداد انگشت شماری هم بنا به شرایط و ضوابط خاصی و ملی تحصیلات درخور به شغل دبیری و یا مامایی پزشکی و غیره مفتخر می شوند. اما امروزه وضع قابل مقتیسه با گذشته نیست و حتی در برخی از موارد پیشتازی دختران کاملاً محسوس است.

در دهه های اخیر ایفای نقش زنان و شرایط و موقعیت های جدید بوجود آمده باعث حضور زنان به صورت گسترده در اجتماعات و کسب تحصیل و مهارت در دوره های مختلف شده است و گویی زنان عقده ها و محدودیت های قرن های گذشته را در دهه های اخیر جبان کرده اند. تا آنجا که در سال های گذشته به صورت متمادی کیفیت و کمیت حضور زنان در دانشگاه ها و تحصیل و حتی برخی از شغل ها بمراتب بیش از دختران می باشد و شرکت و قبولی 64 درصد در قابل 36 درصد در دانشگاه ها این ادّعا را کاملاً روشن می کند.

حتی این وضع در مورد دانش آموزان شدیدتر است. طبق تحقیقات بعمل آمده در سال های گذشته (80 - 79) و ثبت آن در خلاصه تحقیقات و مطالعات در کتاب پژوهشی استان ها از 12 درصد دانش آموزان ترک تحصیل شده و انصراف داده 9 درصد پسران و 3 درصد دختران هستند. اما از میان 16 درصد دانش آموزان ثبت نام شده مناطق محروم 12 درصد دختران و 4 درصد پسران را شامل می شود. همه این آمار و ارقام را به این دلیل آوردیم که حضور همه جانبه و پر رنگ دختران را با توجه به شخصیت عاطفی و لطیف و جذاب و پسر گرای آنان را طرح کنیم.

و اگر این میل و گرایش همرراه با سخت گیری و استبداد خانواده ها توأم باشد. سرخوردگی و قهر و یا ترک تحصیل و گاهی تصمیم به فرار اتفاق می افتد و ما در این گزارش قصد این را داریم که چه تفاوتی میان هوش هیجانی دختران عادی و فراری دجدو دارد؟

«بیان مسأله»

مشکلو اختلال و بزه فرار دختران از خانه که به دلیل اغفال و جلب شدن آنها توسط جوانان پسر و یا دوستان دختری دختران با وعده های جذاب و رویایی، دست یابی به ثروت و موقعیت و جمال و شهرت و معروفیت و رهایی از محدودیت انجام می گیرد، صفحه و موضوع تلخی است که هیچ کس مصون و اسثناد از آن نیست و هر لحظه دختران هر خانواده ای ممکن است در این جریان و دام طراحی شده گرفتار گردند.

البته عدهّ ای از روانشاسان صاحب نام و متبحّر علت و عوامل فرار دختران را در مبدأ و خانواده جستجو می کنند و معتقدند که خانواده زمینه ساز و مستند کننده این شرایط و تحقق این رویدادها هستند. و اگر خانواده ها نسبت به دختران خود شناخت کافی داشته باشند و از علایق و استعداد و خلاقیت ها و انگیزش ها و میل ها و نگرش های آنان مطلع باشند یا عناوین مختلف و متفاوت مثل سوق دادن به ورزش و هنر و نقاشی و هدایت آنها به آیین و مراسم مذهبی و انتخاب دوستان یا صلاحیت و صرف کردن انرژی انفجاری آنان و نیز نظارت و کنترل رفت و آمد آنها و پی گیری تحصیلات زمینه و شرایط وقوع این اعمال و ذهنیّت را از دختران خود سلب می کنند. در غیر اینصورت این وظیفه و مهم توسط گروه دیگیر و با نیّات و اهداف متفاوت تری و با هدف سوء استفاده و بهره برداری از آنها انجام می دهند. در این تحقیق، پژوهشگر به دنبال پاسخ دادن به این سئوال است که آیا بین هوش هیجانی دختران عادی و فراری تفاوت وجود دارد؟

اهمیت و ضرورت مسئله :

تمامیت و حفظ ساختار خانواده و ادامۀ حیات و شادابی و نشاط آن از مهمترین وضروری ترین و غیر قابل اجتناب ترین هدف های والدین و اعضای خانواده در همۀ اقوام و ملت ها بخصوص ما ایرانیان متعهد و مسلمان و متعصب است. حفظ قوام و چهارچوب خانواده با محوریّت پدر و ایفای مادران و خواهران و برادران از چند نظر حائز اهمیّت است.

الف ) خانواده یک گروه است و اعضای گروه دارای روابط منظم و پایدار و عاطفی بوده و خلاء و نقصان یک عنصر همۀ روابط درون خانواده را به هم می ریزد.

ب ) ایرانی متعهّد و مسلمان بوده و نسبت به غیبت و فرار دختران از منزل حساس و آن را نوعی بزه و بی آبرویی و آسیب دیدگی ناموسی و هتک حرمت و تخطّی از اصول و ارزش ها و دیگران شریک تین عمل را متجاوزان حریم ستر و حجاب و ناموس خانواده تلقّی می کنند.

ج ) مقبولیت و شرافت و محبوبیت خانواده تضعیف شده و گناه به خانواده با نوعی نگاه مجرمانه و گناهکارانه ادامه پیدا می کند.

و ) اگر دختران با این اقدام راه بازگشت را نداشته باشند. به دامی می افتد که عواقبی جز ننگ و بدبختی و سوء استفاده های شیطانی از آن ها چیز دیکر انتظار نمی رود و اکر برگردد مقبولیت و اعتبار خود را تا حد یک زن زنا کرده و پست پایین می آورد.

هـ ) ارزش ها تغییر پیدا کرده و اعصاب و ذهنیت خانواده نسبت به جامعه متحوّل می شود و بدبینی و خشم و تندخویی جای خود را به اطمینان و آرامش و اعتماد می دهد.

و ) دولت و مأموران و مسئولان نظامی و ارشادی در برخورد با این افراد جنبه های بزهکارانه را مد نظر قرار می دهند و معمولاً به دختران فراری با چشم بزهکار و آماده انحراف و خلاف و مستعد و آماده جرم و گناه نگاه می کنند و تکرار و کثرت این اعمال نا امنی و بدبینی عمومی را در جامعه ترویج می دهد.

ز ) این قبیل دختران معمولاً تحصیلات ناتمام دارند. و مادران موفقی نیستند و هر لحظه در انتظار شنیدن گذشته ننگین خود از زبان باصطلاح شوهر و حتی بچه های خود هستند و جرأت بازگشت به موطن را ندارند. و این افکار و اندیشه ها خو به خود ناامنی روانی و روان نژادی فردی فرد را دامن می زند، و امید و امیدواری به آینده و آرزوهای دور و دارز خوشبختی فرزندان را در هاله ای از نگرانی و ترس و تشویش گم می کند و هر کسی را که می بیند احساس می کند که از گذشته او با خبر است و در مجالس و محافل شرکت نمی کند.

هـ ) اگر هم راهش را ادام.ه داد و شوهری مثل خودش انتخاب و اختیار کرد هیچ ضمانت و اطمینانی از خوشبختی آتی برای آنان نمی توان پیش بینی کرد اگر هم ظاهراً خوشبخت باشند در باطن و وجدان خود گناه سنگینی و ثقیلی را حس می کنند که تا آخر عمر گریبان و ذهن او را راحت نمی گذارد.

و اینکه بالاخره، عنصری از عناصر و جوان نابوده شده است. آیا این دلایل و اهمیت کافی برای انتخاب و اختیار موضوع کافی نیست؟

اهداف تحقیق

هدف های عمده تحقیق حاضر عبارتند از :

- تعیین هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله در تهران

- مقایسه هوش هیجانی دختران عادی و فراری 25 – 15 ساله تهران

- عوانل و زمینه های و فرار دختران از منزل در تهران

اهداف فرعی

- تعیین و انتخاب مهم نمونه حراقل به تعداد 100 نفر

- برآورد هوش هیجانی همه حجم نمونه بوسیله تست و کسلر

- شناسایی عوامل فرار دختران از زمان خودشان

- مقایسه یافته ها با یافته های قبلی و تاریخی و مطالعاتی

- نتیجه گیری کلبی و نهایی

سؤالات پژوهش

- آیا بین هوش هیجانی دختران فراری و دختران عادی تفاوت وجود دارد؟

فرضیه پژوهش :

- بین هوش هیجانی دختران فراری و عادی تفاوت وجود دارد.

تعاریف عملیاتی :

فرار دختران : غیبت حداقل یک شبانه روز دختر 25 – 15 از خانه مشروط بر اینکه از شهر و حوزه خود خارج شده باشد.

عادی : دخترانی که با شرایط مختلف در خانه نزد پدر و مادر در زندگی می کنند.

هوش : ساخت و توانایی ذهنی و توانشی مقر انسان در برخورد با مسئله و ارائه راه حل متناسب با خود (1)

هوش هیجانی : هوش هیجانی شامل بخشی از ذهن و توانایی که فرد را با احساسات و تعلّقات عاطفی و احساسی مواجه می نماید.

شهر تهران : تهران مرکزی شامل حدود جغرافیایی میدان آزادی تا شهدا و از جماران و تجریش و ولنجک تا راه آهن و مرقد امام خمینی (ره)

انگیزش : میزان سیاق و شوق احساسی دریافت و برخورد و پاسخ احساسی و شوقی بدون ادراک و تفکر و تمرکز و توجه در مسئله و محرک.


هوش هیجانی به عنوان روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است

هوش هیجانی به عنوان مجموعه ای از عوامل که می تواند فرد را به طرف روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است (مک مولن 2003)
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 91 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 119
هوش هیجانی به عنوان  روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اوّل

مقدمه :

هوش هیجانی به عنوان مجموعه ای از عوامل که می تواند فرد را به طرف روابط سالم و توانایی برای پاسخ به کوشش های زندگی شخصی و حرفه ای در جهت مثبت هدایت کند ، تعریف شده است (مک مولن 2003) .

نظریه پردازان هوش معتقدند که IQ به ما می گوید که چه کار می توانیم انجام دهیم. در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چه کاری باید انجام دهیم . IQ شامل توانائی ما برای یادگیری تفکر منطقی ، انتزاعی می شود . در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم . هوش هیجانی شامل توانایی ما در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی ما می شود و مهارت های لازم در این حوزه ها را اندازه می گیرد. همچنین شامل مهارت های ما در شناخت احساسات خود و دیگران و مهارت های کافی بر ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیت پذیری در مقابل وظایف می باشد . (منصوری 1380) .

گلمن نیز معتقد است ، هوش هیجانی شامل توانایی ما برای حل مشکلات هیجانی انعطاف پذیری و قبول واقعیت می شود . بر اساس مطالعات دانیل گلمن در بهترین شرایط همبستگی اندکی (7%) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش هیجانی وجود دارد . به طوریکه می توان ادعا کرد و آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند . وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا در زندگی تقلا می کنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند ، شاید بتوان آن را هوش هیجانی بالای آنان دانست (گلمن 1998) .

مطالعات ریچارد (1995) نشان داد که نمره کل هوش عمومی همبستگی اندکی (12%) با هوش هیجانی دارد و مطالعات بار . آن نشان داد که عناصر هوش هیجانی از هوش عمومی مستقل است (دهشیری 1380) .

بیان مسئله :

در خانه مغز ما چیزی زندگی می کند به نام IQ ، که سالها فکر می کردیم او فرمانروای همه دستوراتی است که از مغز صادر می شود ورفتار ما بر اساس خیر و صلاحـی که او تشخیـص می دهد ، بدون چون و چرا تحت رهبری اوستو هر کجا رفتار خردمندانه ای از کسی سر می زند یا بر عکس عمل غیر عاقلانه ای انجام می داد سریع به او نسبت IQ بالا یا IQ پائین می زدیم .

اما آیا یه راستی رفتار ما نشان دهنده هوش عمومی یا کلی ماست ، اگر این چنین است چرا با وجود هوش بالا یا همان IQ بالا در بعضی افراد بازهم رفتارهای عجیب و غریب و احمقانه ای بروز می کند ؟

شاید به خاطر همین پیچیدگی بود که الکسین کارل انسان را موجودی ناشناخته معرفی کرد . اما در سال 1990 یکی از این ناشناخته ها توسط دانیل گلمن کشف شد که نام هوش هیجانی یا EQ لقب گرفت . هوش هیجانی چیست ؟ و چه فرقی با هوش عمومی یا همان IQ دارد؟ ( سعید سالارکیا 1385) .

نظریه پردازان هوش هیجانی به ما می گویند که IQ به ما می گوید که چه کار می توانیم انجام دهیم . در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید که چه کاری باید انجام دهیم ، IQ شامل توانایی ما برای یادگیری تفکر منطقی او انتزاعی می شود ، در حالیکه هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم . (همان منبع) .

در پژوهش حاضر می خواهیم بدانیم ، EQ یا هوش هیجانی در بین دانشجویان رشته های مشاوره و مهندسی چه مقدار است ؟

اگر کمی دقت کنیم علت خیلی از موفقیت ها یا ناکامی ها ، استرس ها یا آرامش های درونی را می توانیم از طریق EQ ردیابی کنیم و از او انتظار داشته باشیم . لذا امیدواریم در پژوهش حاضر با شناخت ویژگی های هوش هیجانی و مقایسه آن در بین دانشجویان گامی در جهت رشد موفقیت ها و آرامش آنان برداریم .

اهمیت و ضرورت پژوهش :

بعضی هوش عاطفی را به عنوان یک قایق نجات یا دستاویز بسیاز محکمی می پندارند که به کمک آن می توان از رنج ها و ناراحتی های زندگی عادی خلاص شد . عده ای هم به انکار اهمیتی آن پرداخته و معتقدند که به مفهوم کهنه و قدیمی لباسی نو و تـازه و پر زرق و بـرق پوشانده اند . اما واقعیت هوش هیجانی چیزی فراتر از این ادعاها و گزافه گویی هاست .

صاحب نظران و پژوهشگرانی که به بررسی و مطالعه علمی هوش عاطفی می پردازند معتقدند که هوش عاطفی می تواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیت های گوناگون آدمی چون رهبری و هدایت دیگران ، توسعه ی حرفه ای یا شغلی ، زندگی شغلی ، زندگی خانوادگی و زناشویی، تعلیم و تربیت ، سلامت و بهزیستی روانی و ... داشته باشد . از هوش عاطفی نباید به عنوان یک رقیب یا جانشین برای « توانایی» ، « دانش و آگاهی» « مهارت های شغلی» نام برد . فرض می شود که هوش عاطفی می تواند سبـب بهبـود و اصـلاح فعالیـت های حرفـه ای ، موقعیت های شغلی و کسب مهارتهای لازم و مطلوب گردد . لذا ضروری به نظر می رسد که در پژوهش حاضر به بررسی هوش هیجانی در افراد پرداخته شود تا بدین وسیله رابطه میان هوش هیجانی و رشته تحصیلی دانشجویان محاسبه گردد .

هدفهای پژوهش :

تحقیق و مطالعه راجع به هوش عاطفی و هیجانی تازه آغاز گردیده است . هوش عاطفی نمی تواند برای داشتن یک زندگی ساده و مرفه هم شرط لازم باشد ، هم شرط کافی . شرط لازم هست ، اما شرط کافی نیست .

برای بسیاری از مردم ، هوش عاطفی نقش لکه هـای جوهـر در آزمـون رُرشـاخ را بـازی می کند که هر کسی از آن برداشت خاصی دارد و آن را به گونه ای متفاوت از دیگـران استنبـاط می نماید . برای عده ای هوش عاطفی همه چیز است به جز هوش شناختی .

رویکردها و مدلهای نظری گوناگونی برای مطالعه هوش عاطفی وجود دارند .نکتۀ مهم به نظر ما این است که دانشجویان بتوانند بهترین و مناسب ترین رویکرد برای مطالعه ی آن انتخاب کنند . هدف ما از این پژوهش همانا این است که بتوانیم درک عمیقی از این حوزه بدست آورده و بتوانیم به صورت هوشمندانه ای ، روش اهداف و وسایل ارزیابی مناسب را انتخاب نمائیم .

پرسشهای پژوهش :

1) آیا میزان هوش عاطفی و هیجانی در دانشجویان رشته مشاوره و رشته مهندسی برق و معماری متفاوت است ؟

2) آیا هوش هیجانی در زنانو مردان دانشجو متفاوت است ؟

فرضیه های پژوهش :

1) میزان هوش عاطفی در دانشجویان مشاوره و مهندسی متفاوت است .

2) میزان هوش عاطفی و یا هیجانی در زنان و مردان دانشجو متفاوت است .

تعاریف نظری مفاهیم :

هوش هیجانی : هوش هیجانی عبارت است از یکسری مهارت ها و قابلیت ها که می تواند هم آموزش داده و هم یادگرفته شود به طوری که شخـص بتوانـد از نظـر هیجانی بهتر تربیت شود ( ادیب زاده 1383 ).

تعریف عملیاتی :

هوش هیجانی : در پژوهش حاضر منظور از هوش هیجانی ، نمره ای است که آزمودنی ها در آزمون هوش هیجانی بار- آن بدست می آورند .

متغیر مستقل : رشته های تحصیلی مشاوره و مهندسی برق و معماری

متغیر وابسته : نمره هوش هیجانی

فصل دوم :

مروری بر تئوریهای موجود

جایگاه هیجانات :

در انسـان بادامه مغز ( amygdala ) ، خوشه ای بادامی شکل از ساختارهای به هم پیوسته ای است که در بالای ساقۀ مغز ، نزدیک انتهای حلقه لیمبیک قرار گرفته است . در هریک از دو نیمکره مغز ، یک بادامه قرار دارد که در طرفین سر جای گرفته اند . بادامۀ مغز انسان در مقایسه با نزدیک ترین بستگان تکاملی آن ، یعنی نخستین ما تا حدودی بزرگتر است ( گلمن 1383 ) .

هیپوکامپ و بادامه مغز دو قسمت مهم (( مغز بویایی )) اولیه بودند که در جریان تکامل موجب پیدایش قشر مخ و سپس قشر تازه مخ گردیدند . هنوز هم این ساختارهای لیمبیک اکثر کارهای مربوط به یادگیری و به خاطرسپاری را انجام می دهند . تخصص بادامۀ مغز در مسایل هیجانی است. هرگاه بادامۀ مغز از سایر قسمت های مغز جدا شود ، بدین می انجامد که فرد به ناتوانی چشمگیری در سنجش معنای هیجانی وقایع دچار شود که گاهی اوقات به این وضعیت ، (( کوری عاطفی )) می گویند ( گلمن 1383 ) .

افرادی که به ایـن حالت دچار می شوند . ارزیابی هیجانی و تسلط بر خویش را از دست می دهند .

بادامۀ مغز به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل می کند و از همین رو اهمیت دارد . زندگی بدون بادامۀ مغز ، زندگی ای عاری از معنای شخصی است .

فقط عاطفه نیست که به بادامۀ مغز وابسته است . تمام هیجان های انسان به آن بستگی دارد . حیوان هایی که بادامه مغزشان برداشته شده یا پیوند هایش قطع شده است فاقد ترس و خشم هستند ، میلی به رقابت یا همکاری ندارند و دیگر جایگاهشان را در سلسله مراتب اجتماعی گونۀ خود را درک نمی کنند . در این حیوان ها ، هیجان کم اثر می شود و یا از بین می رود . ترشح اشک که نشانه ای هیجانی و مختص نوع بشر است ، به وسیله بادامه مغز و ساختاری نزدیک آن به نام شکنج کمربندی تحریک می شود .

در آغوش گرفتن ، نوازش کردن یا آرام کردن شخص گریان به هر نحو موجب تسکین این بخش های مغز می شود و هق هق گریۀ فرد را متوقف می سازد . بدون بادامۀ مغز ، هیچ اشکی بر اثر غم ریخته نمی شود تا به تسکین نیاز داشته باشد .

ژوزف لودو عصب شناس مرکز علوم عصبی دانشگاه نیویورک ، اولین کسی بود که نقش محوری بادامۀ مغز را در مغز هیجانی کشف کرد . لودو از زمره عصب شناسان جدیدی است که روش ها و تکنولوژی نوآورانه ای را به کار گرفتند تا در نقشه برداری از مغز به هنگام فعالیت ، به موارد جزئی و دقیقی دست یابند که قبلاً ناشناخته بوده اند . و به همین خاطر توانستند در زمینۀ مغز به رمـزگشایی اسـراری بپـردازند که نسـل های پــیشین دانشمندان آنها را غیر قابل دستیابی می دانستند . یافته های او دربارۀ مدار بندهای مغز هیجانی ، تصور دیرینه ای را که دربارۀ سیستم لیمبیک وجود داشت به دور انداخت . برای بادامۀ مغز نقشی محوری در فعالیت ها قایل شد و سایر ساختار های لیمبیک را در نقش های بسیار متفاوتی دخیل دانست ( گلمن 1383 ) .

تحقیقات لودو نشان می دهد که حتی زمانی که مغز متفکر ، یعنی قشر تازه مخ ، به مرحلۀ تصمیم گیری رسیده است بادامۀ مغز می تواند اعمال ما را کنترل کند . چنانچه خواهیم دید ، عملکرد بادامه مغز و ارتباط متقابل آن با قشر تازه مخ ، اساس هوش هیجانی است ( گلمن 1383 ).

سیستم ارتباط عصبی

لحظاتـی که به اعمـال هیجانی دست می زنیم ، اما بعداً که آرام تر شدیم ، از کرده مان پشیمان می شویم ، نیروی هیجان ها در حیات ذهنی به بهترین صورت به ما نمایانده می شود .

سؤال اینجاست که چگونه به این آسانی و تا به این حد غیر منطقی می شویم . برای مثال ، زن جوانی دو ساعت به سمت بوستون رانندگی کرد تا در آنجا با نافرد خود ناهار بخورد و روزش را با او بگذراند . در هنگام ناهار هدیه ای ناهار هدیه ای از نافروش دریافت کرد که ماه ها در انتظار آن بود . نقاشی منحصر به فردی که از اسپانیا آورده شده بود ، اما هنگامی که پیشنهاد کرد که پس از صرف ناهار به دیدن فیلمی بروند که بسیار به تماشای آن مایل بود و نافروش گفت که به دلیل تمرین بیس بال نمی تواند روز را با او بگذراند ، شادی او زایل شد . او آزرده و با حالت ناباوری ، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ، رستوران را ترک کرد و در اوج هیجان به حالتی تکانشی ، نقاشی را در سطل زباله انداخت . ماه ها بعد پس از مرور آن اتفاق ، از اینکه رستوران را ترک کرده بود پشیمان نبود ، بلکه پشیمانی اش به خاطر از دست دادن نقاشی بود .

در دقایقی نظیر آنچه ذکر شد – یعنی زمانی که احساسات تکانشی بر عقل غلبه می کنند – اساسی بودن نقـش تازه کـشف شـدۀ بادامه مغز جـلوه گر می شود . علایـمی که از حواس به بادامۀ مغز می رسند ، او را وامی دارد تا هر تجربه ای را به دقت موشکافت کند و شخص سازد که آیا این تجربه ناراحت کننده است یا خیر . این امر ، بادامۀ مغز را در حیات روانی در موقعیت قدرتمندی قرار می دهد ، چیزی شبیه به یک نگهبان روانی ، که هر موقعیت و هر ادراکی را با این پرسش بسیار ابتدایی بررسی می کند که (( آیا من از این موقعیت نفرت دارم ؟ به من آسیب می رساند ؟ از آن می ترسم ؟ ))

در صورتی که چنین باشد – یعنی در شرایط موجود ، پاسخ این سؤال به هر نحو مثبت باشد باشد . بادامۀ مغز بلافاصله مانند یک سیم ارتباطی عصبی واکنش نشان می دهد و پیامی حاکی از بحرانی بودن شرایط را به تمام قسمت های مغز ارسال می کند .

در ساختمان مغز ، جایگاه بادامه شبیه به سازمان اعلام خطر است که هرگاه سیستم ایمنی خانه علایمی حاکی از وجود مشکل را مخابره کند ، اپراتورهای آن برای ارسال پیام های اضطراری به آتش نشانی ، پلیس و همسایه ، در حال آماده باش هستند ( گلمن 1383 ) .

زمانی که زنگ خطر ، مثلاً ترس ، به صدا درمی آید ، بادامه پیام های اضطراری را به تمام قسمت های اصلی مغز مخابره می کند و موجب ترشح هورمون های (( جنگ یا گریز )) می شود ، مراکز مخصوص حرکت کردن را بسیج می کند و سیستم قلبی – عروقی ، عضلات و احشاء را فعال می سازد . سایر مدارهای بادامۀ مغز علایمی مخابره می کنند که باعث ترشح اضطراری هورمون نوراپی نفرین می شود که نتیجۀ آن ، میزان آمادگی واکنش در مناطق کلیدی مغز افزایش می یابد، از جـمله مناطـقی که حواس را گـوش به زنگ تر می کنند ، و در واقـع مـغز را بـرانگیخته نـگاه می دارند. علایمی دیگر از بادامۀ مغز به ساقۀ مغز پیغام می دهند تا حالت ترس را در چهره ایجاد کند ، حرکات نامربوط دیگری را که عضلات در حال انجام آنند متوقف سازد ، ضربان قلب و فشار خون را افزایش دهد و تنفس را کند کند . مدارهایی دیگر ، توجه موجود را بر منبع ترس متمرکز می کنند و عضـلات را بـرای نـشان دادن واکنش مناسب آماده می سازند . در همین زمان ، سیستم های حافظۀ قشر مخ زیر و رو می شوند تا هر اطلاعاتی را که با وضعیت اضطراری جاری مربوط باشند ، استخراج کنند و این کار مقدم بر هر فکر دیگری انجام می شود ( همان منبع ) .

اینها فقط بخشی از مجموعۀ تغییرات کاملاً هماهنگی هستند که بادامۀ مغز هنگام در دست گرفتن کنترل مناطق مختلف مغز سازمان دهی می کند . شبکۀ ارتباط های عصبی گسترده ای که بادامۀ مغز دارد به آن امکان می دهد تا در هنگام بروز حالت های اضطراری هیجانی ، سایر قسمت های مغز – از جمله مغز خردگرا – را تسخیر و هدایت می کند ( گلمن 1383 ) .

قراول هیجانی

دوستی تعریف می کرد که در هنگام گذراندن تعطیلاتش در انگلستان ، پس از آنکه در رستورانی کنار کانال صبحانه خورد ، به قدم زدن بر پله های سنگی که به کانال منتهی می شدند پرداخت که ناگهان دختری را دید که به آب زل زده و صورتش از ترس منجمد شده بود .

قبل از آنکه دقیقاً بداند چه شده ، با لباس به داخل آب پرید . فقط زمانی که در آب شناور شد ، دریافت که دختر در حالت شوک عصبی ، به کودکی که در آب افتاده بود خیره شده بود و او توانست کودک را نجات دهد . چه چیز او را واداشت تا قبل از آنکه علت را بداند به داخل آب بپرد ؟ پاسخ این سؤال به احتمال زیاد ، بادامۀ مغز اوست ( گلمن 1383 ) .

(( لودو )) در یکی از مؤثرترین کشف های علمی دربارۀ هیجان ها در دهۀ گذشته نشان داد که ساختمان مغز به بادامۀ آن موقعیتی ممتاز همچون یک قراول هیجان داده است . که می تواند مغز را تحت کنترل خود در آورد . تحقیقات او نشان داد که علایم حسی که از چشـم یا گوش صـادر می شوند ، ابتدا به تالاموس در مغز می روند و سپس – از طریق یک سیناپس منفرد – به بادامۀ مغز می روند ، و سپس از آن ، علامت دوم که از تالاموس ارسال می شود به قشر تازه مخ یعنی مغز متفکر می رود . این گونه انشعاب به بادامۀ مغز اجازه می دهد تا قبل از قشر تازه مخ شروع به پاسخدهی کند ، یعنی اطلاعات را قبل از ادراک کامل و عرضۀ بهترین پاسخ ممکن ، از چندین سطح از مدارهای مغز جمع آوری کند ( گلمن 1383 ) .

تحقیقات (( لودو )) انقلابی در فهم زندگی هیجانی به شمار می رود ، چرا که برای اولین بار مسیرهای عصبی احساسات را که قشر تازه مخ را دور می زنند کشف کرده است ، احساساتی که مستقیماً به سوی بادامۀ مغز جریان می یابند ، از جمله ابتدایی ترین و نیرومندترین احساسات هستند ، این مدار در تشریح نیروی هیجان در غلبه بر خرد نقش مهمی ایفا می کند (همان منبع) .

دیدگاه رایج در علم عصب شناسی این بوده است که چشم و گوش و دیگر اندام های حسی علایمی را به تالاموس و از آنجا به مناطق پردازش حسی در قشر تازه مخ ارسال می دارند و در آنجا این علایم به همین شکلی که اشیاء را ادراک می کنیم ، کنار هم قرار داده می شوند . علایم آنجا بر حسب معنای آنها دسته بندی می شوند تا مغز بتواند شیء را شناسایی کند و بفهمد حضورش به چه معناست . نظریه قدیمی برآن است که علایم از قشر تازه مخ به مغز لیمبیک فرستاده می شوند و از آنجا پاسخ مناسب از مغز صادر می شود به سایر قسمت های مغز و بدن می رسد . روش کار در غالب اوقات همین است ، اما لودو علاوه بر آن دسته از رشته های عصبی که از مسیر طولانی تری به قشر مخ می رسند ، دستۀ کوچک تری از رشته های عصبی را کشف کرد که مستقیماًٌ از تالاموس به بادامۀ مغز می روند . این گذرگاه کوچک تر و کوتاهتر که چیزی شبیه یک کوچۀ میان بر عصبی است به بادامۀ مغز اجازه می دهد که برخی داده ها را مستقیماً از حواس دریافت کند و قبل از آنکه آن اطلاعات کاملاً در قشر تازه مخ به ثبت برسند واکنش نشان دهد . (گلمن 1383).

این کشف ، این نظریه را که بادامۀ مغز برای تنظیم واکنش های هیجانی خود باید صرفاً به علایم ارسالی قشر تازه مخ اتکا کند . منسوخ کرده است . بادامۀ مغز می تواند از طریق این مسیر اضطراری به محض اینکه یک مدار انعکاسی موازی میان بادامه مغز و قشر تازه مخ به وجود آید . پاسخی هیجانی را به راه اندازد . بادامۀ مغز می تواند ما را وادار کند برای دست زدن به کاری از جا بجهیم ، در حالی که قشر تازۀ مخ قدری آرام تر – اما کاملاً آگاهانه تر – برنامۀ سنجیده تر خود را برای واکنش نشان دادن ، آشکار می کند (گلمن 1383) .

قشر بینایی

پاسخ جنگ یا گریز ضربان قلب و فشار خون افزایش پیدا می کند . عضلات بزرگ برای دست زدن به عمل سریع ، آماده می شوند . هر پیام بینایی ابتدا از شبکیه به تالاموس می رود که در آنجا به زبان مغز برگردانده می شود . آن گاه سنجش اعظم این پیام بهرقشر بینایی مغز می رود . در آنجا معنای آن و پاسخ مناسب به آن ، مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد و در صورتی که آن پیام ، مفهومی هیجانی را به فعالیت وا دارد . اما بخش کوچکی از پیام اولیه با سرعت بیشتری مستقیماً از تالاموس به بادامه می رود که امکان می دهد فرد ، پاسخی سریع تر (اما دارای دقت کمتر) را ابزار کند ، به این ترتیب ، پیش از آنکه مراکز قشری مغز کاملاً دریابند که چه در حال روی دادن است ، بادامه پاسخی هیجانی را مهیا می سازد .

لودو با تحقیق در مورد حالت ترس در حیوانات مسیری را که هیجان ها می پیمایند کشف کرد و تصورات رایج را واژگون نمود . او در یک آزمایش مهم ، قشر شنوایی چند موش را تخریب کرد ، سپس آنها را در معرض صوتی همراه با شوک الکتریکی قرارداد . موش ها به سرعت یادگرفتند که از آن صوت بترسند ، یا اینکه صدای آن صوت در قشر تازۀ مخ آنها ثبت نمی شد . صدا مسیر مستقیم از گوش به تالاموس و سپس به بادامۀ مغز را طی می کرد و تمام مسیرهای بالاتر را جامی گذاشت . خلاصه اینکه موش ها بدون شرکت قشرهای بالاتر مغز ، واکنش هیجانی را یادگرفته بودند . بادامۀ مغز آنها مستقیماً ترس را درک کرد ، به خاطر سپرد و هدایت کرد .

لودو به من گفت : « نظام هیجانی ، از نظر کالبد شناختی ، می تواند مستقل از قشر تازه مخ عمل کند . برخی واکنش های هیجانی و خاطره های هیجانی می توانند بدون وجود خودآگاهی و شناخت شکل بگیرند » . بادامۀ مغز می تواند خاطرات ، مجموعۀ پاسخ هایی را در خود جای دهد که ما بدون درک کامل علت ، آنها را انجام می دهیم و این به خاطر وجود راه میان بُر میان تالاموس و بادامۀ مغز است که کاملاً قشر تازه مخ را دور می زند (گلمن 1383) .

به نظر می رسد که هیپوکامپ ، که مدت هـا ساختـار اصلـی دستگـاه لیمبیک محسوب می شد ، وظیفه اش بیشتر ثبت و فهم الگوهای ادراکی است تا عرضۀ واکنش های هیجانی ، سهم اصلی هیپوکامپ آن است که حافظه ای دقیق و روشن از بافت اشیاء پدید می آورد که برای معنای هیجانی حیاتی است . هیپوکامپ است که برای مثال تفاوت معنای وجود خرس در باغ وحش را با حضور آن در حیاط خانه مشخص می کند .

در حالی که هیپوکامپ حقایق صرف را به خاطر می سپارد ، بادامۀ مغز چاشنی هیجانی آن حقایق را در خود نگاه می دارد . اگر هنگام سبقت گرفتن از ماشین در جاده ، با اندک فاصله ای از برخورد با ماشینی که از روبه رو می آمده جان به در برده باشیم ، هیپوکامپ جزئیات حادثه، همچون عرض جاده ای که روی آن بوده ایم ، همراهانمان و شکل ماشین مقابل در در خود حفظ می کند . اما بادامۀ مغز است که هر زمان می خواهیم از کنار ماشینی در موقعیت مشابه عبور کنیم، احساس اضطراب و هیجان را در سراسر وجود ما منتشر می کند (گلمن 1383) .

لودو این مطلب را چنین برای من تشریح کرد : « برای شناخت چهرۀ دختر خاله تان، فعالیت هیپوکامپ ضروری است اما بادامۀ مغز است که به شما یادآوری می کند که اصلاً به او علاقه ندارید » . این میان بر به بادامۀ مغز اجازه می دهد تا برای تأثیرات هیجانی و خاطراتی که در هشیاری کامل از وجود آنها به هیچ وجه آگاه نیستم ، همانند مخزن عمل کند . در آزمایش بسیار جالبی اشکال هندسی عجیب و غریبی برای یک لحظـۀ بسیـار کوتـاه به آزمودنی ها نشـان داده می شد . چنان سریع که آنان اصلاً از دین این اشکال آگاه نمی شدند ، اما نوعی ترجیج اکتسابی نسبت به برخی از اشکال در آنها ایجاد شد . لودو مدعی است که این امر به دلیل نقش پنهانی بادامۀ مغز در حافظه است .

تحقیقات دیگر نشان داده که در چند میلیونیم ثانیه پس از ادراک چیزی نه فقط به طور ناخودآگاه آن را درک می کنیم ، بلکه مشخص می کنیم که آن را دوست داریم یا نه ،« ناخودآگاه شناختی » نه فقط هویت آنچه را می بینیم بلکه عقیده مان درباره آن را نیز به هشیاری ما عرضه می کند . هیجان های ما ذهنی متعلق به خود دارند ، ذهنی که دیدگاه هایش می تواند از فکر خردگرا کاملاً مستقل باشد (گلمن 1383) .

ناحیه تخصصی حافظه هیجانی

آن عقاید ناهشیاری که گفتیم ، خاطرات هیجانی ما هستند ومخزن آنها بادامۀ مغز است . اکنون به نظر می رسد که تحقیقات لودو و دیگر عصب شناسان به این نتیجه رسیده است که مغز برای ثبت خاطرات هیجانی که از قوت ویژه برخوردار باشند ، از روشی ساده اما زیرکانـه استفـاده می کند ، همان نظام های هشدار دهندۀ عصبی – شیمیائی که بدن را آماده می کنند تا در مقابل حالت اضطراری تهدید کنندۀ زندگی واکنش جنگ یا گریز نشان دهد ، آن لحظه را نیز به روشنی در حافظه ثبت می کنند . تحت شرایط استرس زا (یا اضطراب یا شاید حتی در شرایط هیجان شدید ناشی از شادمانی) ، عصبی که از مغز به غدد فوق کلیوی کشیده شـده موجب ترشـح هورمون های اپی نفرین و نوراپی نفرین می گردد ، که در تمام بدن انتشار می یابند و آن را برای مقابله با شرایط اضطراری آماه می سازند . این هورمون ها گیرنده های موجود بر روی عصب واگ (عصب ریوی – معدی) را به کار می اندازد ، عصب واگ علاوه براینکه حامل پیام های مغز برای تنظیم فعالیت قلب است ، علایمی را که اپی نفرین و نوراپی نفرین به راه انداخته اند نیز به مغز بازمی گرداند . بادامۀ مغز عمده ترین پایگاهی است که این علایم به آنجا می روند ، این علایم نورون های بادامۀ مغز را فعال می کنند تا علایمی به سایر مناطق مغز ارسال کنند تا حافظه را برای ثبت آنچه در حال وقوع است تقویت نمایند (گلمن 1383) .

به نظر می رسد که تحریک بادامۀ مغز اکثر لحظـات برانگیختگـی هیجانـی را با قـوت افزون تری در حافظه ثبت می کند به همین دلیل است که مثلاً به یاد داریم که در اولین قرار ملاقات با همسرمان به کجا رفتیم یا اینکه در لحظۀ شنیدن خبر انفجار سفینۀ فضایی چلنجر در حال انجام چه کاری بودیم . هر چه تحریک بادامۀ مغز شدیدتر باشد ، ثبت خاطره قوی تر است ، رویدادهایی که بیش از دیگر رویدادها در زندگی موجب ترس یا هیجان شدید شده باشد در زمرۀ خاطرات فراموش ناشدنی ما قرار دارند . این بدان معناست که در عمل ، مغز ما دو نظام حافظه دارد، یکی برای رویدادهای معمولی و دیگری برای رویدادهای سرشار از هیجان . مسلماً وجود نظامی ویژه برای ثبت خاطرات هیجانی در روند تکامل منطقی عالی داشته ، باعث می گردیده است حیوانات ، بخصوص از آنچه آنها را تهدید یا ارضا می کرده است ، خاطرۀ روشنی به ذهن بسپارند . اما امروزه این خاطرات هیجانی ممکن است ما را به راه خطا بکشانند (گلمن 1383)


دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق منشاء هوش هیجانی

دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق منشاء هوش هیجانی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل 76 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 36
دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق منشاء هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558

مبانی نظری

در این قسمت، ابتدا به ریشه‌های هوش هیجانی و سپس به نظریه‌های هوش هیجانی مبتنی بر مدل توانایی مایر و سالووی (1990) و مدل های شخصیت گلمن (1995) و بار-آن (2004) پرداخته می‌شود.

2-1-1- منشأ هوش هیجانی

واژه‌ای که تحت عنوان هیجان به کار برده می‌شود، شامل حالات ذهنی مختلفی از قبیل شادی، خشم، نفرت، اندوه، عشق و نظایر این است. هم چنین هیجان، تجارب آگاهانه از احساسات شخصی، برانگیختگی فیزیولوژیکی و فعالیت‌های قابل مشاهده مربوط به آن تجربه است. از لحاظ لغوی، هیجان، «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، و هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده» تعریف شده است (فرهنگ لغات آکسفورد،1994، ص 109).

سال‌هاست که هوش به عنوان یک ویژگی اساسی، در زندگی افراد مورد توجه بوده است. اما در آغاز مطالعه‌ی هوش، بیشتر بر جنبه‌های شناختی آن همچون تفکر، استدلال و حافظه تأکید شده است. از آنجا ‌که امروزه موفقیت افراد مستلزم توانایی‌های عاطفی، هیجانی و اجتماعی است، مطالعه‌ی جنبه‌های غیرشناختی هوش نیز اخیراً مورد توجه قرار گرفته است (ونگ و لاو[1]، 2003). اگرچه سابقه‌ی بررسی رابطه‌ی بین تفکر و هیجان به 2000 سال قبل باز می‌گردد، اما طی نیمه‌ی دوم قرن بیستم مطالعه‌ی علمی در این زمینه آغاز شد و مبادی لازم را برای گسترش مفهوم هوش هیجانی فراهم ساخت (مایر،2001).

سیاروچی، فورگاس و مایر (1383)، مطالعات روانشناختی در رابطه با هوش را از سال 1900 تاکنون به پنج دوره تقسیم نموده‌اند، که در ادامه خواهد آمد:

دوره‌ی اول (1969- 1900): در این سال‌ها، پژوهش‌ها درباره‌ی هوش و هیجان در حوزه‌های جداگانه صورت می‌گرفت (سیاروچی و همکاران،1383). از دیدگاه سنتی، هوش به معنای توانایی تفکر انتزاعی و توانایی‌های شناختی تعریف شده و هیجان‌ها به عنوان پاسخ‌های غیر قابل پیش‌بینی به محرک‌های محیطی در نظر گرفته می‌شدند (رمضانی و عبداللهی،1385). البته در این دوره، ثورندایک[2] در سال 1920، برای اولین بار هوش هیجانی را که ریشه در مفهوم هوش اجتماعی داشت، مطرح کرد (مایر و سالووی، 1997). هم چنین وکسلر[3] در سال 1952، بر این عقیده تأکید نمود که عواملی غیر از هوشبهر وجود دارند که در افزایش بهره‌وری و کارکرد افراد دخالت دارند (بار-آن،2004).

دوره‌ی دوم (1970 تا 1989): در این دوره، پیشرفت‌های بسیاری در زمینه‌ی هوش هیجانی صورت گرفت (سیاروچی و همکاران، 1383). این تحولات بر ارتباط نزدیک هوش و هیجان تأکید نمودند (رمضانی و عبداللهی، 1385). در این دوره‌ی جدید، محققان به دنبال یافتن این موضوع بودند که هیجان به چه چیزی اشاره دارد و چه زمانی بروز پیدا می‌کنند. بنابر نظر داروین، هیجان در بین افراد یک گونه، یکسان است و تظاهرات بیرونی، احساسات درونی افراد می‌باشد. در این زمان، اصطلاح هوش هیجانی به دلیل این‌که تعریف یا توصیف دقیقی از آن ارائه نشده بود، کم‌تر مورد استفاده قرار می‌گرفت. در واقع تعاریفی که از هوش هیجانی در دسترس بود، اشاره‌ای اجمالی به آن داشتند و مفهوم آن را به طور واضح بیان نکرده بودند (سیاروچی و همکاران، 1383).

گاردنر به عنوان یکی از صاحب نظران هوش نقش بسزایی در شکل‌گیری مفهوم هوش هیجانی ایفا کرده است. وی اگرچه که تعریف واضحی از هوش هیجانی ارائه نکرد، اما معتقد بود که دو نوع هوش ‌فردی یعنی هوش ارتباطی و هوش تفکری وجود دارد. در دیدگاه گاردنر، هوش هیجانی از ترکیب هیجان در این دو هوش فردی به‌دست می‌آید (گاردنر، 1983). به عبارتی، توان دستیابی به زندگی احساسی، هوش هیجانی را تشکیل می‌دهد که بیشتر بخشی از شناخت کلی خویش و شناخت اجتماعی است که با یکدیگر ترکیب شده‌اند. از جمله حوزه‌های دیگر در این دوره که به گسترش مفهوم هوش هیجانی کمک کرد، مفهوم نبوغ عاطفی است. از سال1980و قبل از این‌که مفهوم هوش هیجانی به طور کامل تشکیل شود، چند فعالیت دیگر باید صورت می‌گرفت. یکی از این‌ها، تعیین نظامی واحد برای جهت دادن به کارهای پژوهشی متفاوت بود که قبلا انجام شده و لازم بود این پژوهش‌ها در مسیر تازه‌ای به کشف ظرفیت ناشناخته‌ی انسان کمک نماید. دیگر این که اصطلاح هوش هیجانی به نحوی واضح تعریف شود که دستیابی به شواهد تجربی دیگری برای حمایت از این مفهوم ضرورت داشت (سیاروچی و همکاران، 1383).

دوره‌ی سوم (1990 تا 1993): در این دوره، مایر و سالووی از جمله کسانی بودند که بعد از گاردنر، سازه‌ی هوش هیجانی را مطرح کردند. چارچوب اصلی هوش هیجانی، تعریف رسمی آن و پیشنهاد برای اندازه‌گیری آن، برای اولین بار در دو مقاله‌ی مایر و سالووی طرح شد که در سال 1990 به چاپ رسید (مایر و سالووی، 1997). از دیدگاه آن‌ها هوش هیجانی به توانایی فرد در شناخت هیجان خود و دیگران، توانایی تمایز قائل شدن میان هیجان‌ها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مسأله و تسهیل تفکر تعریف می‌شود (سالووی و مایر، 1990). هم چنین، آن‌ها در سال 1993، در سر مقاله‌ی مجله‌ی هوش، این موضوع را عنوان کردند که هوش هیجانی یک هوش اساسی است که تاکنون نادیده انگاشته شده است. این گفته، محققان را بر آن داشت تا به مطالعاتی جدی‌تر در این دوره بپردازند (مایر و سالووی، 1993).

دوره‌ی چهارم (1994 تا 1997): در این دوره، رویدادهای غیرمنتظره‌ای رخ داد که منجر به گسترش بیش از پیش حوزه‌ی هوش هیجانی شد. یکی از دلایل گسترش این مفهوم، نظر گلمن راجع به این مسأله است که وی، هوش هیجانی را در برابر مفهوم سنتی هوش‌بهر، به عنوان پیش‌بینی کننده‌ی قوی‌تری برای موفقیت افراد به شمار آورد (گلمن،1995). در این زمان، اصطلاح هوش هیجانی با انتشار کتاب پرفروش گلمن رواج زیادی یافت و در اصلاحیه‌ای که از طرف گلمن (1995) بر تعریف مایر صورت گرفت، هوش هیجانی به پنج حوزه‌ی آگاهی هیجانی، مدیریت هیجان، برانگیختگی هیجانی، شناسایی هیجان دیگران و تنظیم روابط با دیگران اختصاص یافت. گلمن، هوش هیجانی را نوعی توانایی اکتسابی می‌داند که می‌تواند عملکرد افراد را بهبود بخشد. هم چنین کوپر و ساواف درسال 1997، در این زمینه بهره‌ی هیجانی اجرایی را مطرح کرده و معتقدند که هوش هیجانی ریشه در مفهوم سواد هیجانی به معنای دانش فرد در رابطه با ماهیت و علت هیجان‌های خود دارد و مؤلفه‌های آن را تناسب هیجانی، عمق هیجانی و کیمیاگری هیجانی می‌دانند (شات، مالوف، هال، هاگرتی، کوپر، گلدن و دورن هیم[4]، 1998). بار- آن (1997) نیز هوش هیجانی را مجموعه‌ای از توانمندی‌های تأثیرگذار در مقابله با شرایط محیطی استرس‌زا، قلمداد می‌کند. بنابر نظر بار-آن (1997) هوش هیجانی از مؤلفه‌های هوش درون‌فردی، هوش بین‌فردی، انطباق‌پذیری، کنترل استرس و خُلق عمومی تشکیل شده است.

دوره‌ی پنجم (سال‌های 1998 تاکنون): در این دوره، ابعاد نظری و پژوهشی حوزه‌ی هوش هیجانی بارها مورد اصلاح قرار گرفته است. هم چنین مقیاس‌های جدیدی برای اندازه‌گیری هوش هیجانی تهیه و پژوهش‌های بنیادی‌تری در این حوزه انجام گردیده است ( سیاروچی و همکاران، 1383). واژه‌ی هوش هیجانی به دلیل این که از دو اصطلاح ناسازگار و مغایر با یکدیگر یعنی هوش و هیجان به‌وجود آمده است، در ابتدا مفهومی غیر متعارف و ناهمخوان به نظر می‌رسد. برای بررسی این شبهه باید گفته شود که شناخت به فعالیت‌هایی نظیر حافظه، استدلال، داوری، قضاوت و تفکر انتزاعی اشاره دارد. هیجان‌ها حیطه‌ی دوم ذهن را تشکیل می‌دهد که در بر گیرنده‌ی خود عواطف، احساسات، خلق و روحیه و سایر حالات احساسی مانند خستگی یا انرژی داشتن است که از نظر پژوهشگران زیادی این دو حیطه در تعامل با یکدیگر قرار دارند (یوسفی، 1382). طی دهه‌های اخیر، پژوهشگران مدل‌های مختلفی از هوش هیجانی ارائه کردند که مدل مایر و سالووی (1997)، مدل گلمن (1995)، مدل بار-آن (2004) از مشهورترین آنها است. با این‌که در این نظریه‌ها شباهت‌های زیادی وجود دارد، می‌توان از دو رویکرد در تعریف هوش هیجانی که عبارتند از رویکرد مبتنی بر توانایی[5] و رویکرد مبتنی بر شخصیت[6] نام برد.

در رویکرد مبتنی بر توانایی یا رویکرد غیرترکیبی، هوش هیجانی، به توانایی فرد در تشخیص، پردازش، بازشناسی و کاربرد اطلاعات هیجانی اشاره دارد. در این رویکرد، هوش هیجانی به عنوان سازه‌ای عملکردی نامیده می‌شود که با آزمون‌های عملکردی قابل ارزیابی است (قائدی، ثابتی، رستمی و شمس،1386). مدل ارائه شده از مایر و سالووی بر اساس این رویکرد است.

در رویکرد مبتنی بر شخصیت یا رویکرد ترکیبی، هوش هیجانی بر ترکیبی از مهارت‌ها و ویژگی‌های دیگری نظیر بهزیستی روانی، انگیزش و مهارت برقراری رابطه با دیگران تأکید دارد (سیاروچی و همکاران،1383). در این مدل، هوش هیجانی را نوعی صفت می‌دانند و آن را استعداد یا آمادگی رفتاری توصیف می‌کنند (قائدی و همکاران،1386). همچنین هوش هیجانی در این رویکرد شامل خودآگاهی در حیطه‌ی عواطف و هیجانات است و ویژگی‌هایی را در بر می‌گیرد که از در سطوح پایین‌تر شخصیت قرار دارد (پترایدز و فارنهام؛ به نقل از یوسفی و صفری، 1388). مدل بار- آن و مدل گلمن، هوش هیجانی را بر اساس این رویکرد تعریف می‌کنند


[1] . Wong & Law

[2]. Thorndik

[3]. Wechsler

[4]. Schutte, Malouff, Hall, Haggerty, Cooper, Golden & Dornheim

[5]. ability-based approaches

[6]. trait-based approaches


دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و سلامت روانی

دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و سلامت روانی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل 54 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 38
دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و سلامت روانی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558

مقدمه

اصطلاح هوش هیجانی در سال (1995) توسط دانیل گلمن 1 مطرح شد و بحث های بسیاری را بر انگیخت هوش هیجانی 2 با توانایی درک خود و دیگران یعنی شناخت هرچه بیشتر احساسات ،‌عواطف خویش و ارتباط و سازگاری فرد با مردم و محیط که پیوند دارد .

پژوهشگران با ارزیابی مفاهیمی چون مهارتهای اجتماعی . توانایی های بین فردی ، رشد روانی و وقوف فرد بر هیجانهای خویش و توان کنترل آن هیجان ها توصیف و تبین هوش هیجانی غیر شناختی پرداخته اند .

بار – آن هوش هیجان ( هوش غیر شناختی ، را عامل مهمی در شکوفایی توانایی های افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می کند آن را با سلامت عاطفی و در مجموع با سلامت روانی مرتبط می داند

باز آن را برای اولین بار در سال 1980 هوش بهر هیجانی را مطرح کرد و در همان سالبه تدوین پرسشنامه هوش هیجانی پرداخت به اعتقاد بار آن هوش شناختی تنها شاخص عمده برای پیش بینی موفقیت افراد نسیت ، زیرا بیشاری از افراد با هوش شناختی بالایی دارند ولی آن طور که باید در زندگی موفق نیستند .

با وجود این سنجش بهر اجتماعی 1 به نحوی روز افزون در تعیین و تشخیص حدود و توانایی های ذهنی و رفتاری افراد اعم از هنجار و ناهنجار مورد استفاده قرر می‌گیرد. بدیهی است با توجه به اشارة مختصری که به کاستی های این مقیاس شده توقع پافشاری بر نتایج مرتمت مرتب بر آن از احتیاط علمی به دور است .شایان به ذکر است که با همة تلاشهایی که از سال 1995 تا کنون برای تبیین و تعریف هوش به عمل آمده ، بعد عاطفی یا هیجانی آن بدان گونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است .

از این تاریخ به بعد گزارش کسانی که از دیر باز در اندیشة تدوین ابزاری برای سنجش این حیطه ذهنی غیر شناختی بودند و می خواستند آن را با معیار مناسب دیگری محک بزنند و جلوه های آن را با عدد و رقم مجسم کنند منتشر شد و در اختیار اندیشمندان . روان شناسان قرار گرفت .

این که تلاش جدید تا چه اندازه روشنگر بخش دیگری از واقعیت های پیچیده ذهن آدمی است موضوعی است که آینده به آن پاسخ خواهد گرفت .


تعریف و پیشینه هوش هیجانی :

تعریف هوش هیجانی نیز مانند هوش غیر شناختی دشوار است این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گلمن (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحثهای بسیاری را بر انگیخت گلمن مصاحبه ای با جان اینل (1996) هوش هیجانی را چنین توصیف می کند : « هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاه از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است توانایی اداره مطلوب خلق و خوی با وضعروانی ، کنترل و تکانش ها است عاملی که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند . هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست مهارت اجتماعی یعنی خوب کنار آمدن با مردم و کنترل هیجانهای خویش در رابطه با دیگری و توانایی تشویق و هداست آنان است »

گلمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی می گوید هوش بهر ( ) در بهترن حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است ، 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گروه مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهد .

« هوش غیر شناختی ابعاد شخصی هیجانی اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیش از جنبه های شناختی آن در عملکرد های روزانه مؤثرند مخاطب قرار می دهد .

هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران ( خود شناسی و دیگر شناسی ) ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش و پیوند دارد . به عبارت دیگر هوش غیر شناختی پیش بین موفقیت های پیرامون خویش و پیوند دارد یه عبارت دیگر ههوش غیر شناختی پیش بین موفقیت های فرد رادر میسر می کند و سنحش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش و توانایی های شخص براس سازگاری با شرایط زندگی و ادامة حیات در جهان است . ( بار – آن ، 1997 ص 28)

پیتر سالوی (1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی به پنج حیطه در این مورد اشاره می کند .

شناخت حالات هیجانی خویش :‌ یعنی خود آگاهی

اداره کردنهیجان ها : یعنی مدیریت هیجانها ، به روش مناسب

خود انگیزی یعنی کنترل تکانش ها تا تأهیر در ارضای خواسته ها و توان رار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب

تشخیص دادن وضع هیجان دیگران ،‌همدلی

برقراری رابطه با دیگران

پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی

پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های و کسلر بههنگام تبین جنبه های غیر شناختی هوش و عمومی جست و جو کرد و کسلر در صفحه 103 گزارش 1942 خود دربارة هشومی نویسد « کوشیده ایم نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی ، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد که می توان رفتار هوشمندان را مشخص کند نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم کتفکر اینکه آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوش در بر داشته باشد » و کلسر در صدد آن بود که جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر ، درک و فهم که دو بخش عمدة آزمونوی را تشکیل می دهد دریافت . در خرده آزمون درک و فهم که دو بخش عمدة آزمون وی را تشکیل می دهد دریافت . در خرده آزمون درک و فهم «سازگاری اجتماعی» و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز « موفقیت های اجتماعی ، مورد بررسی قرار می کیرد ،‌پژوهش های انجام شده توسط سیپس و همکارانش (1987) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسشنامه شخصیت کالیفرنیا هم بستگی معناداری وجود دارد . (شریفی ، 1375 )

علاوه بر این موارد ، و کلسر در کارهای خود به تلاشهای «دال»1 مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره کرده است و نتیجه کوشش های دال همان گونه که پیش از این عنوان گردید ، در مقیاس رشد اجتماعی وایلند منعکس است .

پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارتهای اجتماعی توانمندیهای بین فردی را رشد روانشناختی ؤ آگاهی های هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند بر روی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند و دانشوران علوم اجتماعی نیز به کشف روابط بین هوشی هیجانی سبک های مختلف مدیریت و رهبری و عملکردهای فردی و تغییرات درونی فردی . اجتماعی و انجام ارزش یابی از عملکرد های فردی و گروهی همت گماشته اند .



1- Golemar , Diniel

2- e motional in teliqence

1- اندازه گیری هوش اجتماعی

1-Dalle


ادبیات و پیشینه تحقیق هوش عاطفی

مروری بر ادبیات پیشین و پیشینه تحقیق با موضوع هوش عاطفی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل 56 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 20
ادبیات و پیشینه تحقیق هوش عاطفی

فروشنده فایل

کد کاربری 7243

ادبیات و پیشینه تحقیق درباره هوش عاصفی

بخشی از متن :

تعریف هوش عاطفی

تعریف هوش عاطفی نیز مانند هوش شناختی دشوار است. این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گلمن (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحث های زیادی را برانگیخت. گلمن طی مصاحبه ای با جان اینل (1996) هوش عاطفی را چنین توصیف می کند: هوش عاطفی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است.

گلمن در جایی دیگر (1998) هوش عاطفی را ..............................

.

.

.

رویکردهای عمده در حوزه هوش عاطفی:

1. رویکرد توانایی (غیر ترکیبی): این رویکرد بر اساس توانایی پردازش اطلاعات عاطفی است و توسط مایر و سالووی (1990) مطرح شده است (به نقل از یوسفی، 1382).

2. رویکرد ترکیبی: که تلاش می کند تا دیدگاه های ...........................................

.

.

.

مدل گلمن از هوش عاطفی

در مدل گُلمن به طور خلاصه پنج حوزه اساسی هوش هیجانی مورد بررسی قرار گرفته است:

شناخت هیجان‌ها و احساسات خود، خودآگاهی

مدیریت هیجان‌ها و احساسات خود، خودمدیریتی

خود انگیزشی...........................

.

.

.

تحقیقات انجام شده در داخل کشور

پژوهشی توسط زارع (1380) تحت عنوان (( مطالعه سهم هوش عاطفی در موفقیت تحصیلی )) صورت گرفته است. در این پژوهش به منظور بررسی توان پیش بینی کنندگی هوش عاطفی در موفقیت تحصیلی از پرسشنامه هوش عاطفی بار – آن استفاده شده که نتایج آن چنین است : ...................

.

.

.

تحقیقات انجام شده در خارج از کشور

در تحقیقی که توسط روزنهال و همکارانش در ( 1977 ) در هاروارد دو دهه پیش انجام گرفت؛ نشان داده شد که افرادی که در تشخیص هیجان های دیگران بهترین بودند , هم در کار و هم در زندگی اجتماعی شان موفق تر بودند (کری ، 2000 )................................

بسیار کامل و جامع

کاملترین در نوع خود

پیشینه تحقیق بیش از 20 سال

موضوع مطالب

تعریف هوش عاطفی

رویکردهای عمده در حوزه هوش عاطفی

رویکرد ترکیبی

مدل گلمن از هوش عاطفی

رویکرد توانایی

هوش عاطفی و کیفیت زندگی

هوش عاطفی و سلامت روان

هوش عاطفی و سلامت جسمانی

تحقیقات انجام شده در داخل کشور

تحقیقات انجام شده در خارج از کشور


دانلود پکیج پروتکل آموزش هوش هیجانی

دانلود پروتکل آموزش هوش هیجانی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 136 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 81
دانلود پکیج پروتکل آموزش هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558
مشخصات « پروتکل آموزش هوش هیجانی »
تعداد جلسات آموزشی: 12 جلسه
تعداد صفحه (B lotus 14): 81 صفحه
نوع فایل: word کد Ptk27
عناوین هر جلسه: محتوای جلسات کارگاه ها: جلسه اول : موضوع:معارفه و توجیه آزمودنی/
جلسه دوم : موضوع: آشنایی با هوش هیجانی و تفاوت آن با بهره هوشی/
جلسه سوم : موضوع :خود آگاهی و کشف هیجانات خودمان و دیگران، آشنایی با انواع هیجانات ساده و پیچیده و تفاوت آنها،درک هیجانات در خود و دیگران/
جلسه چهارم : موضوع :درک هیجان ها و همدلی،آموزش مهارت های اجتماعی ،ایجاد ارتباط موثر/
جلسه پنجم : موضوع :تنظیم و مدیریت هیجان ها/
جلسه ششم : موضوع : معرفی استرس و منابع آن /
جلسه هفتم: موضوع :معرفی استرس والدگری/
جلسه هشتم: موضوع :عوامل موثر بر میزان استرس والدگری/
جلسه نهم: موضوع : مدیریت استرس والدگری خود/
جلسه یازدهم : موضوع: استفاده از هیجان ها /
جلسه دوازدهم : موضوع:اختتامیه
بخشی از پروتکل:
توضیحات: جلسه دوم : موضوع: آشنایی با هوش هیجانی و تفاوت آن با بهره هوشی فعالیت ها : ابتدا تنفس شکمی با هدایت رهبر گروه صورت گرفت .سپس به معرفی هوش هیجانی و تفاوت آن با بهره هوشی در قالب داستان حادثه فینیس گیج پرداخته شد :
روش کار : رهبر گروه :قصه هوش هیجانی از یکی از روز های تابستان 1848 در یک شرکت راه آهن سازی در یکی از ایالت های آمریکا شروع شد. شاید ذهن قرن بیست و یکمی شما فکر کند که چند روانشناس در یک گروه تحقیقاتی مثلا روی کارگرهای آن کارخانه کار کرده اند و فهمیده اند که هوشی به نام هوش هیجانی هم وجود دارد.اما وسط قرن نوزدهم حتی هنوز علمی به نام علم روانشناسی وجود نداشت.اما اتفاقی که در آن شرکت راه آهن سازی افتاد آن قدر مهم بود که بعد ها نظریه پرداز های هوش هیجانی به آن استناد کردند. فینیس گیج ،سرکارگر کار درست شرکت راه آهن سازی برلینگتون ،ساعت 4.30 بعد از ظهر 13 سپتامبر دچار یک حاثه وحشتناک شد .میله ای که فینیس با آن کار می کرد بر اثر انفجار پرتاب شد ،از زیر چشم چپش رد شد ،صورتش را سرخ کرد ،از بالای سرش بیرون آمد و چند متر آن طرف روی علف ها افتاد .با اینکه فینس نه بیهوش می شود،نه قدرت حرف زدن و فکر کردنش تغییر می کند و نه حتی یادش می رود که ساعت خروجش را بزند(!)اما از آن بعد از ظهر لعنتی به بعد همه کسانی که او را می شناسند حس می کنند که فینیس عوض شده است :آقای گیج به شدت تندخو و زود رنج شده بود ،فحش های چارواداری می داد و بر اساس حس و حالش دستور می داد .او دیگر نمی توانست هیجان هایش را کنترل کند .انگار میله ای که از سرش گذشته بود بخشی از مغز را که مسئول راست و ریست کردن احساسات است را با خودش برده بود .نوعی توانایی که روانشناس ها نزدیک به 150سال بعد نام آن را "هوش هیجانی "گداشتند. همان طور که گفته شد وقتی فینیس گیج دچار آن حادثه عجیب و غریب شد هنوز نه روانشناسی به وجود آمده بود و نه عصب شناسی آن قدر پیشرفت کرده بود که نام "هوش هیجانی " را روی توانایی از دست رفته سرکارگر بگذارند .حتی چند دهه بعد وقتی که تازه مفهوم "هوش "داشت مطرح می شد روانشناس ها بیشتر دنبال توانایی های عقلانی آدم ها بودند و نه توانایی هیجانی شان. تا همین 20سال پیش اگر کسی نام هوش را می آورد همه ناخود آگاه یاد نام "آی کیو" می افتادند .آی کیو عددی است که به شما می گوید توانایی های شناختی و عقلانی شما (مثل حافظه ،اطلاعات عمومی درک مطلب ،توانایی های ریاضی و.........)چه قدر است .آی کیو یعنی بهره هوشی .اگر شما به یک روانشناس مراجعه کنید و بخواهید هوش شما را بسنجد در بهترین حالتیک تست هوش وکسلر روی شما اجرا می کند که تنها توانایی های عقلانی را می سنجد .اما آیا هوش فقط محدود به همین توانایی های عقلی می شود ؟پیاژه روانشناس مشهور قرن بیست هوش را توانایی انطباق با محیط های جدید تعریف می کند .اما آیا آی کیو می توانست پیش بینی کند که ما چقدر می توانیم با محیط اطرافمان منطبق شویم ؟تحقیق ها می گویند آی کیو در بهترین حالت فقط می تواند موفقیت تحصیلی ما را پیش بینی کند .اما دور و بر ما چه قدر معدل الفی وجود دارد که آدم های موفقی در محیط کار یا در زندگی خانوادگی نیستند .اولین بار یک روانشناس مشهور به نام ثراندایک از یک هوش متفاوت به نام هوش اجتماعی یاد کرد که می خواست این نقص را جبران کند .او می گفت هوش اجتماعی یعنی کنار آمدن با مردم .بعد از او گاردنر از هوش های چند گانه یاد می کند .به نظر گاردنر هوش فقط محدود به تونایی های عقلانی نیست .هوش زبان شناختی ،هوش موسیقایی،هوش بدنی ،هوش بصری ،هوش ریاضی ،هوش درون فردی ،هوش بین فردی و هوش طبیعت شناختی هشت نوع هوشی بود که گاردنر از آن ها نام برد.

بررسی رابطه بین هوش هیجانی و هوش معنوی با شخصیت دانشجویان پیام نور شیراز

بررسی رابطه بین هوش هیجانی و هوش معنوی با شخصیت دانشجویان پیام نور شیراز
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل 358 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 73
بررسی رابطه بین هوش هیجانی و هوش معنوی با شخصیت دانشجویان پیام نور شیراز

فروشنده فایل

کد کاربری 7243

چکیده:

مقدمه : امروزه در بین متخصصان علوم رفتاری ما شاهد علاقه فزاینده ای نسبت به موضوعات معنوی و ارتباط آن با سایر مولفه های روان شناختی می باشیم. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی و هوش معنوی با شخصیت دانشجویان بوده است.

روش کار: جامعه آماری شامل 100 نفر از دانشجویان دانشگاه پیام نور شیراز می باشد که به صورت خوشه ای تصادفی برگزیده شده اند و ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه پنج عاملی شخصیت، پرسشنامه هوش معنوی و پرسشنامه هوش هیجانی بار-آن (EQ-i) بود و برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS 19 استفاده شد.

نتایج : نتایج حاصل نشان داد که میان مهارت های درون فردی (از متغیرهای هوش هیجانی) با برون گردی (از متغیرهای شخصیت)، خلق عمومی (از متغیرهای هوش هیجانی) با پایداری هیجانی (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.05 رابطه مثبت و معناداری وجود دارد همچنین بین تفکر انتقادی (از متغیرهای هوش معنوی) با برون گردی(از متغیرهای شخصیت) و آگاهی (از متغیرهای هوش معنوی) با گشودگی به تجربه (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.05 رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد.

نتیجه گیری : میان برخی از مولفه های هوش هیجانی و هوش معنوی و برخی از ویژگی های شخصیت رابطه چندگانه مثبت و معناداری وجود دارد.

کلید واژه ها : هوش هیجانی، هوش معنوی، شخصیت دانشجویان.

چکیده:

مقدمه : امروزه در بین متخصصان علوم رفتاری ما شاهد علاقه فزاینده ای نسبت به موضوعات معنوی و ارتباط آن با سایر مولفه های روان شناختی می باشیم. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی و هوش معنوی با شخصیت دانشجویان بوده است.

روش کار: جامعه آماری شامل 100 نفر از دانشجویان دانشگاه پیام نور شیراز می باشد که به صورت خوشه ای تصادفی برگزیده شده اند و ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه پنج عاملی شخصیت، پرسشنامه هوش معنوی و پرسشنامه هوش هیجانی بار-آن (EQ-i) بود و برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS 199 استفاده شد.

نتایج : نتایج حاصل نشان داد که میان مهارت های درون فردی (از متغیرهای هوش هیجانی) با برون گردی (از متغیرهای شخصیت)، خلق عمومی (از متغیرهای هوش هیجانی) با پایداری هیجانی (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.055 رابطه مثبت و معناداری وجود دارد همچنین بین تفکر انتقادی (از متغیرهای هوش معنوی) با برون گردی(از متغیرهای شخصیت) و آگاهی (از متغیرهای هوش معنوی) با گشودگی به تجربه (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.05 رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد.

نتیجه گیری : میان برخی از مولفه های هوش هیجانی و هوش معنوی و برخی از ویژگی های شخصیت رابطه چندگانه مثبت و معناداری وجود دارد.

کلید واژه ها : هوش هیجانی، هوش معنوی، شخصیت دانشجویان.

فهرست مطالب

عنوان صفحه

چکیده ............................................................................................................................................................1

فصل اول: کلیات تحقیق ............................................................................................................................2

1-1 مقدمه : .................................................................................................................................................3

2-1 بیان مسئله : ........................................................................................................................................4

3-1 اهمیت و ضرورت تحقیق : ...............................................................................................................7

4- 1 اهداف تحقیق : .................................................................................................................................8

4-1-1 هدف کلی : ....................................................................................................................................8

4-2-1 اهداف فرعی : ...............................................................................................................................8

5-1 سؤالات تحقیق : ...............................................................................................................................8

6-1 فرضیه‌ها : ...........................................................................................................................................8

6-1-1 فرضیه اصلی : ...............................................................................................................................9

6-2-1 فرضیه فرعی : ...............................................................................................................................9

7-1 متغیرهای تحقیق : ...........................................................................................................................9

8-1 تعاریف نظری : ...................................................................................................................................9

9-1 تعاریف عملیاتی : ..............................................................................................................................10

فصل دوم: پیشینه و ادبیات تحقیق .......................................................................................................11

1-2 تعریف هوش : ..................................................................................................................................12

2-2 مفهوم معنویت : ..............................................................................................................................13

1-2-2 هوش معنوی و مؤلفه های آن : .............................................................................................13

1-3-2 تاریخچة هوش هیجانی : .........................................................................................................15

2-3-2 تعریف و پیشینه هوش هیجانی : ..........................................................................................15

3-3-2 تعریف هوش و انواع آن از نظر گاردنر: .................................................................................17

4-3-2 هوش هیجان و مؤلفه های آن :..........................................................................................18

فصل سوم: روش تحقیق : ............................................................................................................24

1-3 روش تحقیق : .....................................................................................................................25

2-3 گردآوری اطلاعات : ...............................................................................................................25

1-2-3 پرسشنامه هوش هیجانی بار- آن (EQ-i) : ........................................................................25

1-1-2-3 پایایی آزمون از طریق محاسبه آلفای کرونباخ : ...........................................................25

2-1-2-3 روایی : ..........................................................................................................25

3-1-2-3 روش اجراء نمره گذاری (EQ-i) : ...................................................................................26

2-2-3 پرسشنامه پنچ عاملی شخصی (BFI): ................................................................................30

3-2-3 ابزار دیگر پژوهش شامل پرسشنامه هوش معنوی است: ...............................................31

1-3-2-3 روایی و پایایی ابزار گردآوری داده ها : .........................................................................31

3-3 جامعه و نمونه آماری پژوهش : ..............................................................................................32

فصل چهارم: نتایج ...................................................................................................................33

1-4 نتایج تحقیق : ..................................................................................................................34

فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری .................................................................................................44

1-5 بحث و نتیجه گیری : .........................................................................................................45

2-5 پیشنهادات : ...................................................................................................................49

منابع : ................................................................................................................................50


مقاله رابطه بین هوش هیجانی و کارآفرینی

مقاله رابطه بین هوش هیجانی و کارآفرینی در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 143 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 43
مقاله رابطه بین هوش هیجانی و کارآفرینی

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله رابطه بین هوش هیجانی و کارآفرینی در 43 صفحه ورد قابل ویرایش


هوش هیجانی

با توجه به پیشرفت روز افزون دانش و فن آوری، و همچنین اهمیت فراوان یادگیری و توانایی حل مسائل و مشکلات پیچیده عصر فن آوری، شناخت همه جانبه توانمندی های روان شناختی، اهمیت ویژه ای یافته است. دراین میان عواملی که درموفقیت فردی در ابعاد تحصیلی، شغلی، زناشوئی دخیل هستند بیش از پیش مورد توجه ومطالعه قرار گرفتند. نکته شایان ذکر است که هوش بهریا IQ به تنهایی درموفقیت افراد درابعاد ذکر شده نقش چندانی ایفا نمی کند.

درکشورهای پیشرفته بحث بهره هیجانی و هوش هیجان مطرح شده است. این مفهوم در مؤسسات، سازمانها و مراکز صنعتی و به خصوص درمصاحبه های استخدامی کابرد فراوان دارد. زیرا هوش هیجانی بالا درموفقیت افراد تأثیر فراوان دارد. البته مشروط بر آن که فرد از یک بهره هوشی نرمال برخوردار باشد.

تعریف هوش هیجانی (EQ)

اصطلاح هوش هیجانی درسال 1995 توسط دانیل گلمن مطرح شد. گلمن هوش هیجانی را چنین تعریف می کند: هوش هیجانی یعنی توانایی مهارتمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوصی ترین احساسات دیگران، رفتار آرام سنجیده درروابط انسانی، به عبارت دیگر، فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، به خوبی می تواند احساسات خود را مهار کند و آنها را به شکل مناسب بیان کند.




مفهوم هوش هیجانی از دیدگاه بار- آن

بار- هوش هیجانی را عامل مهمی درشکوفایی توانایی افراد برای کسب موفقیت درزندگی تلقی می کند و آنرا با سلامت عاطفی و درمجموع، سلامت روانی مرتبط می‌داند.

گلمن بامطرح ساختن پژوهش های خارق العاده ای که درزمینه مغز و رفتار انجام شده است. نشان می دهد که عوامل دیگری دست اندرکارند که موجب می شوند افرادی که هوشبهر بالایی دارند درزندگی موفقیت های چندانی به دست نیاورند، اما کسانی که هوش متوسطی دارند، درمسیر موفقیت قرار بگیرند این عامل جنبه دیگری از هوشمندی را شامل می شوند که گلمن آن را هوش هیجانی می خواند.

این ویژگی ها، مشخصه افرادی است که درزندگی واقعی، موفق و کارآمدند. و درمحیط کارخود، نظر همه را به خود جلب می کنند.

هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است: یعنی اینکه چه چیزی موجب برانگیختن آنان می شود. چگونه کار می کنند و چگونه می توان با آنان کاری مشترک انجام داد.

بازاریاب های موفق، ساستمداران، معلمان، پزشکان و رهبران مذهبی احتمالاً درزمره افرادی هستند که از درجات بالایی از هوش میان فردی برخوردارند.

تعریف قابلیت هیجانی از دیدگاه « کارولین سازی»[1]

صلاحیت یا قابلیت هیجان عبارت است از تجلی کفایت خود، درمبادلات اجتماعی که هیجانها را برمی انگیزد. کفایت خود یعنی فرد عقیده دارد وی دارای ظرفیت و مهارت برای رسیدن به نتیجه مطلوب می باشد. هوش هیجانی شامل کنترل احساسات و هیجانهای خود شخص و دیگران می گردد.

تنظیم آنها و استفاده از اطلاعات برمبنای هیجانها، برای راهنمائی تفکر و عمل قابلیتهائی که درهوش هیجانی وجود دارند شامل الف، ارزیابی و بیان هیجانها درخود و دیگران (ب) جذب و درونسازی هیجانها و افکار (ج) ادراک و تجزیه و تحلیل هیجانها ورد، تنظیم هیجانها برای پیشبرد رشد هیجانی وعقلانی می باشد.

سالوی درسالهای اخیر تعاریف قبلی از هوش هیجانی راتاحدی تصفیه نموده و به مدل توانایی هوش هیجانی اشاره دارد که شامل چهار جزء اصلی می باشد 1- ملاحظه و دریافتن، ارزیابی و بیان هیجان 2- تسهیل تفکر به وسیله هیجان 3- ادراک و تجزیه و تحلیل هیجانها با بکار بردن معلومات هیجانی 4- تنظیم سازگارانه هیجان به معنی دیگر هوش هیجانی از دیدگاه مایروسالوی اشاره دارد به یکدسته توانائی ها که در پردازش اطلاعات هیجانی به کار می روند.

بنابراین هوش هیجانی را میتوان این گونه تعریف کرد: توانائی درک، ارزیابی و بیان صحیح هیجانها توانایی درک مفاهیم مربوط به هیجانها کاربرد زبان مربوط به هیجانها، توانایی دستیابی و تولید احساسات برای تسهیل فعالیتهای شناختی، توانایی کنترل و تنظیم هیجانهای خود و دیگران برای رسیدن به رشد، حال خوب و ارتباطات اجتماعی مؤثر پنج عامل مرکب و مقیاسهای 15 گانه هوش هیجانی بار آن عبارتند از عامل اول) هوشی درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوه ای غیر مخرب و رها بودن از وابستگی اطلاق می شود.

عامل دوم) هوش بیان فرد: به معنی توانایی هم دلی یعنی آگاهی، درک و ارزیابی احساسات دیگران است.

عامل سوم) قابلیت انطباق : سازگاری شامل توانمدینهای حل مساله، ارزیابی واقعیت، انعطاف و پذیرش است.

عامل چهارم) کنترل استرس : توان تحمل وقایع ناخوشایند و شرایط استرس زا و همچنین مقاومت یا به تأخیر انداختن یک تکانه، سائق یا وسوسه، برای عمل کردن می باشد.

عامل پنجم) خلق عمومی: توانایی رضایت از زندگی و شاد بودن وداشتن نگرش مثبت یا ثابت حتی درزمان بد اقبالی

خرده مقیاس ها عبارتند از:

1-خود آگاهی هیجانی:

خود آگاهی هیجانی، توانایی شناخت احساسات خود، تفکیک آنها، آگاهی از احساس خودو چرایی آن.

2- قاطعیت:

قاطعیت، توانایی بیان احساسات، عقاید و افکار خود و دفاع از حقوق خود به شیوه ای منطقی، غیر مخرب.

مهارت درارتباط بین فردی: توانایی برقراری و حفظ ارتباطات متقابل است که صمیمیت و تبادل محبت ازویژگی های آن می باشد.

3-حرمت نفس

حرمت نفس توانایی احترام به خود و پذیرش خود به و پذیرش خود به عنوان شخصی ارزشمند، احترام به خود آن گونه که هستیم، بدین معنی که توانایی پذیرش جنبه های مثبت و مفنی قابلیت ها و محدودیت خود را داریم.

4-خودشکوفایی

خودشکوفایی، مستلزم شناخت توانمندی های بالقوه در خود، سپس رشد و شکوفایی آنهاست.

5-استقلال:

استقلال عبارت است از توانایی خود هدایت گری و خود کنترلی درتفکر و عمل و عدم وابستگی عاطفی، افراد مستقل افرادی متکی به خود دربرنامه ریزی و تصمیم گیری های مهم می باشند و پیش از تصمیم گیری ، درجستجوی نقطه نظرات دیگران برمی آیند و به آنها توجه می کنند. اما تصمیم نهایی از آن خود آنهاست.

6-همدلی :

همدلی توانایی فهم و درک احساسات دیگران و حساس بودن به چگونگی و چرایی این احساسات است.

7-روابط بین فردی:

مهارت درارتباط بین فردی: توانایی برقراری و حفظ ارتباطات متقابل است که صمیمیت و تبادل محبت از ویژگی های آن می باشد.

8-مسئولیت پذیری اجتماعی:

مسئولیت پذیری اجتماعی، توانایی ابراز خود به عنوان فردی همکار، کمک رسان و سازنده درگروه های اجتماعی است. این توانایی مستلزم مسئول بودن شخص است.

چنین افرادی دارای وجدان اجتماعی بوده و رفتار آنها با پذیرش مسئولیت های اجتماعی جلوه گر میشوند.

این بعد ازتوانایی، با انجام کار با دیگران، پذیرش دیگران، اخلاقی بودن و رعایت قوانین رابطه دارد.

9-حل مساله :

حل مساله توانایی شناسایی و تعریف مشکلات، ایجاد و انجام راه حل های مؤثر است.

10-واقعیت سنجی:

واقعیت سنجی یعنی توانایی ارزیابی بین آنچه تجربه می شود با آنچه عیناً وجود دارد.

11-انعطاف پذیری:

انعطاف پذیری، توانایی منطبق ساختن عواطف، افکار و رفتار با موقعیت ها و شرایط متغیر است. این بعد از هوش هیجانی به توانایی کلی فرد و سازگاری با شرایط ناآشنا، غیر قابل پیش بینی و پویا تکیه دارد.

12-تحمل فشار روانی:

تحمل فشار روانی عبارت ست از: توانایی مقاومت دربرابر رویدادها و موقعیتهای فشار زا، بدون توقف، این توانایی به معنی پشت سرگذاشتن موقعیت های مشکل ساز، بدون ازپا درآمدن است.

13-کنترل تکانه:

کنترل تکانه، توانایی مقاومت یا به تأخیر انداختن تکانه، سائق یا وسوسه انجام عملی است. این توانایی شامل قابلیت پذیرش تکانه های پرخاشگرانه، خودار بودن و کنترل خشم، خصومت یا رفتار غیر مسوولانه است.


14-خرسندی:

خرسندی توانایی رضایت از زندگی، لذت بردن از خود و دیگران و شاد بودن است افراد خرسند اغلب احساس خوب وراحت را درمحیط کار، خانه و هنگام فراغت تجربه می کنند.

هوش هیجانی (EQ) به عنوان یک پیش بینی کننده قاطع برای موفقیت محل کار شناسایی شده است. کارآفرینان آنهایی هستند که می درخشند و در محل کار خویش در ماورا هنجار کار خود را عالی انجام می دهند. مطالعه فعلی با هدف تامین یک بینش مقدماتی به درون این حوزه تحقیق کارآفرینی است.

در زوایای استفاده از شیوه‌های کیفی چند نفر از کارآفرینان استرالیایی در رابطه با هوش هیجانی خود مورد امتحان قرار گرفتند. EQ‌از مصاحبه‌های به طور عمیق ساختدار مورد امتحان قرار گرفت وپیش بینی می‌شد که کارآفرینان به طور عمده این نسبت‌ها را و از این رو، یک تراز EQ‌ را نمایش دهند نه تنها مطالعه چنین نتیجه‌ای را تامین نکرد بلکه نشان داد که کارآفرینان ترازهای بالایی را از همه ترازهای تابعه را در هر مدل نمایش دادند، کارکرد برجسته هر کارآفرین در توانایی هوش هیجانی، و نیز در مورد همه مقیاس‌های تابعه، قویا از آن مفهوم حمایت می کند که EQ‌ ممکن است عامل گمشده‌ای باشد که محققان در مطالعه کار‌‍آفرینی در جستجو بوده‌اند.

چه چیز یک کارآفرین را می‌سازد؟ چه چیز آنها را تعریف می‌کند و از بقیه رهبران جامعه و صاحبان حرفه‌ها، سخت‌کارها و پولسازان دقیق و پرتقلا جدا می‌سازد. اقدام ها برای یافتن پاسخ دست نیافتنی به این پرسش در تحقیق به توسط مدیریت، امور دارایی، نظریه‌پردازان، رفتار سازمانی، و امثال آن، مورد خطاب قرار گرفته است، اوقات اخیر محققانی را دیده است که از قلمروی اقتصادی و مالی کار‌آفرینی دور شده‌اند.

و ترقی در کوششی را ایجاد می کنند که کیفیت‌های شخصی را در پشت سر آن کار‌‍آفرین تعریف می‌کند که پیشه‌های برجسته را گسترش می دهد. تشویق شده، همچون ریچارد برانسون، به واسطه چنین برنامه‌ها، کاوش برای راز در پشت سر چنین افراد درخشان همراه با چشم انداز روانشناسانه شده است، هوش هیجانی (EQ‌) به عنوان یک پیش بینی کننده قطعی برای موفقیت در محل کار شناسایی شده است.

این مقاله تحقیقی با هدف تامین یک بینش مقدماتی به درون زنجیره‌ای بین هوش هیجانی و کار‌‍آفرینان موفق است. در زوایای استفاده از شیوه‌های کیفی، چندین کارآفرین استرالیایی در رابطه با توانایی هوش هیجانی خود مورد امتحان قرار گرفتند. هوش هیجانی از طریق مصاحبه های عمیقا ساخت دار، با پرسش‌هایی هم بر مبنای یک مدل اصلی EQ‌ به توسط مایر، کازوسر،و سالووی (1990)، .هم بر مبنای 7 مدل در محل کار EQ‌ از گلمن (1998) که اخیرا مشهور شده مورد امتحان قرار گرفت.

کارآفرینی

تقابل بین مدیران، کارآفرینان، و رهبران و کار‍آفرینان، تحقیق رو به رشد را در حوزه کارکرد افراد درخشان در ساختار و ابقای یک شرکت از موفقیت عظیم ابقا کرده است (لیتوتن، 2000، استیورات و رث، 2001).




کارآفرین کیست ؟کارآفرینی چیست؟

کارآفرین فردی است دارای ایده و فکر جدید که از طریق فرایند ایجاد کسب و کار (کسب و کار خانگی، کسب و کارمجازی، کسب و کار درمغازه یا شرکت یاسازمان، توام با بسیج منابع و مخاطره مالی واجتماعی، محصول یاخدمت جدیدی به بازار عرضه می کند.

اصولاً کارآفرینان باکسب و کارهای تازه و نوشناخته می شوند. این تازگی، ممکن است در زمینه های زیر باشد: عرضه محصول تازه یا محصولی با کیفیت جدید ب-ارائه روشی جدید برای تولید یک محصول – گشایش بازار تازه – تهیه منابع و روشی جدید برای تأمین مواد اولیه یا اجزای تشکیل دهنده یک محصول – سازماندهی مجدد یک صنعت سپس می توان گفت که کارآفرینی به فرآیند شناسایی فرصتهای جدید و ایجاد کسب و کار و سازمانهای جدید و رشد یابنده برای بهره برداری از فرصتهای شناسایی شده اطلاق می شود که درنتیجه آن کالاها و خدمات جدیدی به جامعه عرضه می شود. کارآفرینی عبارت است از فرآیند کشف وبرنامه ریزی عنصر وجودی (خودواقعی) خویشتن درعرصه فعالیت حرفه ای جهت دست یابی به خود شکوفایی

کارآفرینی عبارت است از فرآیند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعه منحصر به فردی ازمنابع به منظور بهره گیری از فرصتها (احمد پور 1380)

کارآفرینی ویژگی فردی است که با عزمی راسخ و با وجود موانع بسیار دررساندن یک محصول یا ارایه خدمت جدیدی به بازار، فرآیند نوآوری را با موفقیت هدایت می‌کند. خلاصه مطلب این که کارآفرینی چیزی بیش از ایجاد کار است گر چه این امر به طور قطع یکی از وجوه مهم آن است ولی تصویر کاملی از کارآفرینی ارایه نمی دهد. خصوصیاتی همچون جستجو به دنبال فرصتها به جان خریدن خطرات و اصرار درتحقق پیوستن ایده ها درمجموع دیدگاه خاصی را تشکیل می دهند که کارآفرینان را به تصویر می کشند (دانلداف، ریچارد ام؛ ترجمه عامل محرابی، 1383ص 22)

رفتار فرد حاصل تعامل ویژگی های شخصیتی با شرایط و عوامل محیطی است. بدون شکل رفتار همه انسانها ازشرایط اجتماعی و ویژگی های شخصیتی آنها ناشی می شود. آنچه مهم است این است که جنبه فاعلیت به کدام بخش مربوط می شود؟ درپس رفتارهای جدید معمولاً فاعلیت به ویژگی های شخصیتی و برداشت فرد از آن بر میگیردد. درکار آفرینی نیز چنین شرایطی حاکم است . به مواردی که دانلداف[1] دراین زمینه چنین بیان می کند بازاریابی مهم است، امور مالی حائز اهمیت است حتی کمک به نهادهای عمومی نیز اهمیت دارد ولی هیچ یک از آنها به تنهایی باعث ایجاد کارهای جدید نمی شوند از همین رو به شخصی نیاز داریم که درذهن او کلیه حالات ممکن گردهم آورده شوند، از همین رو به شخصی نیاز داریم که درذهن او کلیه حالات ممکن گرد هم آورده شوند، باور داشته باشد.

با پررنگ شدن نقش کارآفرینان درتوسعه اقتصادی، روان شناسان باهدف ارایه نظریه های مبتنی بر ویژگی های شخصیتی و هم چنین باتفاوت قائل شدن بین کارآفرینان بامدیران و غیر کارآفرینان به بررسی ویژگی های روانشناختی کارآفرینان پرداختند (فرن ها م 1994 به نقل از احمد پور 1380)


اهمیت کارآفرینی

کارآفرینی نوش داروی لحظات دشواری :

کارآفرین می تواند درحالت اضطراری پاسخگو باشد. او درصورت نیاز می تواند فوراً تصمیم گیری کند. برای این کار، او باید حوادثی را که ممکن است درآینده اتفاق بیفتد پیش بینی کندو از عواقب آن آگاه باشد. ماهیت شغلی کارآفرینی، سرمایه گذاری طولانی مدت، پیش بینی جایگزین ها و عواقب آن ها قبل و بعد از اتفاق پیش بینی تغییرات و آمادگی تطبیق با این شرایط را ایجاب می کند (سالازارو و همکاران، ترجمه نطاق،1380،ص 45)

کارآفرینی مسیر خودشکوفایی:

کارآفرینی یک فرآیند اجتماعی است که درآن کارآفرین با اشتیاق و پشتکار درکار خویشتن خویش را پیدا می کند و از بند عادات و سنت های مرسوم رها می شود (احمد پور، نقل از سعیدی کیا، 1382، ص35)

کارآفرینی عامل رشد و شکوفایی استعداد ها و سوق دهنده به سوی خود شکوفایی است.


مقاله هوش هیجانی معلمان و رابطه آن با رضایت از زندگی و رضایت شغلی

این مقاله از یک طرف به دنبال کشف رابطه هوش هیجانی و رضایت از زندگی و از طرف دیگر،رابطه بین هوش کاری و رضایت کلی از زندگی معلمان رومانی میباشد هدف مقاله ،کشف همبستگی بین هوش هیجانی با نگرش مثبت نسبت به کار و با رضایت کلی از زندگی معلمان است نتایج حاکی از آن است که برخی تمایزات بین هوش کاری معلمان ،رضایت از زندگی،و رضایت کلی شغل بر حسب سطوح هوش هی
دسته بندی پاورپوینت
فرمت فایل pptx
حجم فایل 138 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 23
مقاله هوش هیجانی معلمان و رابطه آن با رضایت از زندگی و رضایت شغلی

فروشنده فایل

کد کاربری 7152

اصلاحات آموزشی و همینطور محیط اجتماعی،تدریس حرفه ای در رومانی را به چالش کشیده است.معلمان باید در ارتباط با نقششان در اجتماع آگاه تر یاشند و همچنین باید با تقاضای زیاد جامعه نامشخص مقابله کنند.این فشار اجتماعی ،سبب بروز چالش های هیجانی و ریسک ها میشود.

معلم میتواند از طریق توسعه قابلیت های های حرفه ای و همینطور توسعه قابلیت های هیجانی خودش و دانش آموزانش ،بر این چالش ها فائق آید.

ََهوش هیجانی به عنوان هسته قابلیت هیجانی ،به عنوان ابزاری برای بهبود کیفیت زندگی و عملکرد افراد در کار شناخته میشود.معلمان،به عنوان حرفه ای هایی که در محیط توسعه انسانی فعالیت میکنند و مسئول آینده نسل کودکان زیادی هستند،بایدکیفیت هیجانی که آنها را برای عملکرد بهتر آماه میکند،را از خود نشان دهند.


پرسشنامه هوش هیجانی گریوز و برادبری

پرسشنامه هوش هیجانی گریوز و برادبری
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل 12 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 3
پرسشنامه هوش هیجانی گریوز و برادبری

فروشنده فایل

کد کاربری 4674

پرسشنامه هوش هیجانی گریوز و برادبری

آزمون هوش هیجانی مورد استفاده در این تحقیق توسط برادبری و گریوز (2004) ساخته شده است و توسط گنجی (1384) ترجمه و اعتباریابی شده است. این آزمون شامل 28 ماده است که بر اساس مقیاس 6 درجه ای لیکرت نمره گذاری می شود، و چهار مولفه خود آگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه را می سنجد و یک نمره کلی هوش هیجانی نیز به دست می دهد. نمره بالاتر از 80 نشان دهنده هوش هیجانی بالا و نمره پایین تر از 60 نشان دهنده هوش هیجانی پایین است.


تست هوش هیجانی باران همراه با تفسیر و راهنمای کامل bar on

تست هوش هیجانی بار آن همراه با تفسیر و راهنمای کامل
دسته بندی پرسشنامه
فرمت فایل docx
حجم فایل 72 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 10
تست هوش هیجانی باران همراه با تفسیر و راهنمای کامل bar on

فروشنده فایل

کد کاربری 7173

تست هوش هیجانی بار آن همراه با تفسیر و راهنمای کامل


دانلود چارچوب نظری و پیشینه تحقیق درباره هوش هیجانی

دانلود چارچوب نظری و پیشینه تحقیق درباره هوش هیجانی
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل doc
حجم فایل 62 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 50
دانلود چارچوب نظری و پیشینه تحقیق درباره هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوش هیجانی

تعاریف هوش هیجانی

تعاریف زیادی از هوش هیجانی از طرف اندیشمندان روان شناس مطرح شده است دانیل گلمن در سال 1998 در کتاب خود تحت عنوان کارکرد هوش هیجانی آن را اینگونه تعریف می کند: (هوش هیجانی توانایی درک و فهم هیجان ها و عواطف است به منظور تعمیم آن به عنوان حامی اندیشه ، شناخت هیجان ها و دانش هیجانی تا بتوانیم آنها را نظم داده تا موجبات رشد عقلی، عاطفی و هیجانی فراهم گردد (رضوانی، 1386).

هوش هیجانی یعنی توانایی­هایی مانند این که فرد بتواند انگیزه­های خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند، تکامنش­های خود را کنترل کند و کامیابی را به تعویق بیندازد. همچنین به این معنی است که فرد حالات روانی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر قدرت تفکر او را خدشه دار سازد، با دیگران همدلی کرده و امیدوار باشد (گلمن، 1380).

هوش هیجانی به منزله توانایی تشخیص، پردازش و مدیریت هیجانهای خود و دیگران تعریف شده است (مایر و همکاران، 2001).

هوش هیجانی مفهومی چند عاملی از تواناییهای شخصی و اجتماعی است که به ما در برابر مطالبات روزمره کمک می کند (سیاروچی و همکاران، 2001، به نقل از نوری، 1383). تواناییهای هیجانی شخص و اجتماعی کلیدی که ساختار عاملی هوش هیجانی را تشکیل می دهند به شرح زیر بیان می‌دارند:

* خود توجهی: توانایی ادراک و ارزیابی دقیق خود

* جرات مندی: توانایی بیان سازنده‌ی هیجانات

* تحمل استرس: توانایی مدیریت موثر هیجانات

* کنترل تکانه: توانایی کنترل هیجانات

* واقعیت آزمایی: توانایی رواسازی عینی احساسات و افکار

* انعطاف پذیری: توانایی سازش یافتگی با افکار و احساسات در موقعیت های جدید

* حل مسأله: توانایی حل مشکلات شخصی و بین شخصی

* همدلی: توانایی آگاهی و فهم هیجانات دیگران

* روابط بین فردی: توانایی برقرار کردن روابط بهینه با دیگران

به اعتقاد آنها، علاوه بر این مولفه‌ی کلیه‌ی هوش هیجانی، مدل بار – ان پنج عامل دیگر را به عنوان تسهیل کنندگان رفتار هوشمندانه اجتماعی و هیجانی در بر می گیرد که عبارت اند از:

* خوش بینی: توانایی مثبت اندیشی و نگاه به نیمه‌ی روشن زندگی

* خودشکوفایی: تواناییی و مدیریت رسیدن به اهداف و تواناییهای بالقوه

* شادکامی: توانایی احساس سرخوشی با خود، دیگران و به طور کلی زندگی

* استقلال: توانایی رهاشدگی از وابستگی هیجانی به دیگران و اتکا به خود

* مسئولیت پذیری اجتماعی: توانایی شناسایی خود به منزله‌ی قسمتی از گروه اجتماعی خود و مسئولیت در قبال آن (ساعتچی، 1376).

هوش هیجانی شامل چهار مولفه و بیست قابلیت است که عبارتند از :

1- خود آگاهی : از طریق شناخت عمیق عواطف ،‌هیجان ها و حالات روانی دیگران ، نقاط قوت و ضعف و توانایی ارزیابی صحیح از خود به دست می آید و به عبارتی در خود آگاهی شما هیجانات و احساسات خود را بخوانید و از آنها آگاه باشید . خود آگاهی به افراد اجازه می دهد تا نقاط قوت و محدودیت های خود را بشناسند.

2- خود مدیریتی : توانایی کنترل و اداره کردن عواطف و هیجان ها ، توانایی حفظ آرامش در شرایط بحرانی و استرس زا ، توانایی خود انگیزشی و ابراز منویات درونی است. به عبارتی خود مدیریتی توانایی کنترل عواطف و هیجانات و رفتارهای صادقانه و درست است. افراد با مهارت خود مدیریتی اجازه نمی دهند بدخلقی ها در طول روز از آنها سر بزند و می دانند منشاء بد خلقی ها کجاست و ممکن است چقدر طول بکشد.

3- آگاهی اجتماعی: افراد دارای این مهارت دقیقاً ‌می دانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تاثیر می گذارد و می دانند اگر تاثیر رفتارشان منفی باشد آن را تغییر دهند. یک نمونه از مهارت آگاهی اجتماعی همدلی است. همدلی یعنی توانایی ورود به احساسات دیگران یا توانایی درک احساسات کارکنان در فرآیند تصمیم گیری هوشمند فردی یا گروهی است.

4- مدیریت روابط: شامل برقراری ارتباطات، تاثیرگذاری، تشریک مساعی و کار گروهی است. از این مهارت می توان در جهت گسترش شور و اشتیاق و حل تعارضات استفاده کرد. مهارت های خود آگاهی و خود مدیریتی مربوط به حوزه فردی است اما مهارت های آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط به چگونگی برقراری رابطه با افراد و اجتماع بر می گردد و بیشتر به توانایی افراد در حفظ صحیح روابط خود با دیگران می پردازند (سپهریان­آذر، 1385).

دانیل گلمن نشان می دهد تقریباً ‌90 درصد علت تفاوت میان عملکرد مدیران برجسته و معمولی سازمان به هوش هیجانی آنها بستگی دارد. او در سال 1998 طی مقاله ای اظهار داشت تصور نکنید بهره هوشی یا هوشبهر (IQ) و مهارت های فنی خیلی مهم نیستند. بر عکس نقش آنها به عنوان استعدادها و ظرفیت های بنیادین از اهمیت بالایی برخوردارند. یعنی برای مشاغل اجرایی ضروری هستند اما برای اینکه رهبر برجسته سازمانی باشیم حتماً‌ نیاز به هوش هیجانی بالا هستیم.

مطالعات مستمر ثابت می کند افراد باهوش هیجانی بالا در کارشان و روابط فردی موفق ترند که دلایل آن می تواند مربوط به عوامل زیر باشد :

1-رهبران سازمانی برجسته بودند.

2-به دیگران روحیه می دهند.

3-در کار گروهی هماهنگی بیشتری از خود نشان می دهند.

4-تضاد و اختلافات را می تواند تحمل و مدیریت کنند.

5-برای رسیدن به اهداف ، همکاری اثر بخش تری با دیگران دارد.

6-در مواجهه با تنوع ها ( نژاد ، فرهنگ ، ملیت ، جنسیت ) دیدگاه مثبت دارد.

7-میان هیجان و منطق تعادل برقرار می کند.

8-نسبت به احساست خود و دیگران آگاه و مطلع است.

9-در موقع لزوم با دیگران ابراز همدلی و همدردی می کند.

10-در مواجهه با فشار روانی انعطاف نشان می دهد.

11-خود برانگیختگی بالایی دارد.

12-در مشاغل فروشندگی موفق تر هستند.

13-می توانند رفتار دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.

هیجانات منفی مانند خشم ،‌ترس و ناکامی را کنترل و جهت مثبت به آن می دهد.

تفاوت های فردی دیگران را به خوبی تحمل می کند (دادستان، 1378).


مبانی نظری و پیشینه پژوهش هوش هیجانی

مبانی نظری و پیشینه پژوهش هوش هیجانی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 145 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 52
مبانی نظری و پیشینه پژوهش هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوش هیجانی

2-2-2-1. مفهوم هوش

پس از گذشت سال ها از سلطه بهره هوشی(IQ) بر جوانب مختلف زندگی، اکنون از اهمیت آن به عنوان تنها عامل موفقیت کاسته شده است. هر چند که مفهوم هوش ممکن است در نزد افراد مختلف معانی متفاوتی داشته باشد، با این حال وقتی صحبت از هوش به میان می آید، بلافاصله نوعی توانایی ذهنی درباره انسان تداعی می شود. اگر چه در میان تعدادی از دانش آموزان، تفاوت های فراوانی یافت می شود، اما وقتی صحبت از موفقیت تبعضی از آنان و عدم پیشرفت تعدادی دیگر به میان می آید، مهمترین چیزی که به ذهن می رسد تفاوت هوشی آنان است حال آن که در گذشته این تفاوت تماماً به بهره هوشی نسبت داده می شد و فردی موفّق قلمداد می گردید که دارای بهره هوشی بالایی می بود. اکنون بهره هوشی بالا به تنهایی ارزش قلمداد نمی شود؛ چرا که تنها 20 % از موفقیت را در بر می گیرد حال آن که 80 % از موفقیت به هوش هیجانی و هوش معنوی نسبت داده شده است. بنابراین، امروزه روانشناسان توجه ویژه ای به این قابلیت و نقش آن در زندگی نموده اند و هر روز بر اهمیت و نقش آن به عنوان عاملی تأثیر گذار بر موفقیت در جوانب مختلف زندگی افزوده می شود(گلمن[1]، 1995).

امروزه همگی ما بر این باوریم که میزان توانایی ذهنی فرد یعنی آن چه که ما به عنوان هوش می شناسیم و مقدار آن را توسط تست های هوش می سنجیم. البته باید توجه داشت که هیچ تضمینی برای موفقیت و خوشبختی فرد وجود ندارد. تا چند سال اخیر روانشناسان پاسخ روشنی برای این سؤال که چه عاملی می تواند تا حد زیادی موفقیت و خوشبختی فرد را پیش بینی کند، نداشتند. پس از تحقیقات زیاد معلوم شد که توانایی احساسی فرد، نه تنها مهمتر از توانایی ذهنی او است، بلکه نقش بسزایی نیز در موفقیت، کار، روابط با دیگران و حتی سلامت جسمی فرد دارد )گلمن، 1998 ؛ کاپلان،1993).

2-2-2-2. تعریف هوش

در روان شناسی تعریف واحدی از هوش وجود ندارد. هوش مجموعه ای از توانمندی ها و توانایی هاست. در بهره هوشی، استدلال ها، تجزیه و تحلیل و نیز استفاده از مهارت های کلامی متجلی می شود.از سوی دیگر کسانی که توانایی طراحی دارند، انسان هایی هوشمند هستند.در این میان وقتی از واژه توجه صحبت می شود، این واژه با هوش و انسان های هوشمند ارتباط پیدا می کند که از توجه بالایی برخوردارند.

عامل دیگر حافظه است که از مصادیق توانمندی هاست.بحث بهره هوشی نخستین بار در ایالات متحده و فرانسه مطرح شد. دیری نپایید که مشکلات بهره هوشی، خود را نشان داد که یکی از آن ها مربوط به حوزه های فرهنگی بود.نقدی که به تست های بهره هوشی شد این بود که از لحاظ فرهنگی نمی تواند پاسخگو باشد.عامل دیگر این که تست ها در مورد قدرت استنتاج، کاربرد داشتند ولی در مورد خلاقیت، نوآوری و ابتکار کاملاًعاجز بودند(نوشین، 1388).

"بینه" هوش را توانایی فرد در قضاوت، ادراک و استدلال تعریف می کنند.از نظر "دیوید وکسلر"، هوش عبارت است از توانایی کلی و جامع در فرد که باعث تفکر منطقی، فعالیت هدفمند و سازگاری با محیط می شود. به نظر پیاژه، هوش نتیجه تأثیر متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به صورت متعادل صورت گیرد، موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی می شود. با توجه به نظرات مختلف می توان هوش را استعداد آموختن و مورد استفاده قرار دادن این آموخته ها در سازگاری با وضعیت های تازه و حل مسایل جدید دانست. به عبارت دیگر هوش قابلیت تغییر یا انعطاف در سازگاری است( راست منش،1389).

ترمن، هوش را ظرفیت فرد در تفکر انتزاعی می داند و پیرامون تعریف خود می نویسد فرد به همان نسبتی که قادر به تفکر انتزاعی است، هوشمند نیز است) شامرادلو،1383، مه یر و سالووی،1997).

به طور کلی در تعریف واژه هوش اتفاق نظر میان روانشناسان وجود ندارد. تعریف دقیق هوش بسیار دشوار و اغلب مورد نزاع متخصصان است. امروزه، روانشناسان معتقدند که هوش، مجموعه توانایی های یک فرد محسوب می شود که توسط آن، فرد چیزی را می فهمد و به طور منطقی می اندیشد و رفتار می کند. با این حال عناصری از هوش وجود دارد که مورد توافق غالب پژوهشگران است. گیج و برلاینر ( 1992 )[2] ، این عناصر را به سه دسته زیر تقسیم نموده اند:

1- توانایی پرداختن به امور انتزاعی: افراد با هوش با امور انتزاعی (اندیشه ها، نمادها و مفاهیم) سر و کار

دارند تا عینی (ابزارهای مکانیکی، فعالیتهای حسی)

2- توانایی حل کردن مسایل: توانایی پرداختن به موقعیت های جدید، نه فقط دادن پاسخ های از قبل آموخته شده به موقعیت های آشنا.

3- توانایی یادگیری: به ویژه توانایی یادگیری انتزاعیات از جمله انتزاعیات موجود در کلمات و سایر نمادها و نیز توانایی استفاده از آن ها (سیف،1386).

به عبارتی هوش را می توان توانایی شخص برای تفکر و عملکرد منطقی و معقول تعریف کرد. در اکثر آزمون های هوش، پس از پانزده سالگی پیشرفتی در میزان هوش مشاهده نمی شود، اما سنی که رشد هوش متوقف می گردد بستگی به نوع آزمون مورد استفاده دارد. در اوایل دوران بزرگسالی هوش ثابت به نظرمی رسد، اما نزول حقیقی دارد که نخستین بار در حدود سی و پنج سالگی کشف می گردد و پس از آن کاهش می یابد ولی به طور مستمر مشاهده می شود (پورافکاری، 1386).

برای تعریف هوش کوشش های زیادی به عمل آمده است. یکی از قدیمی ترین تعریف ها توسط بینه و سیمون (1916 ) ، به این صورت مطرح شده است: قضاوت و به عبارت دیگر، عقل سلیم، شعور عملی، ابتکار، استعداد انطباق خود با موقعیت های مختلف، به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن، به خوبی استدلال کردن؛ این ها فعالیت های اساسی هوش به شمار می روند.

در زندگی روزمره اغلب با افرادی برخورد می کنیم که با وجود یکسان بودن در هوش شناختی، در موفقیت، کار، تحصیل، محیط خانواده و قدرت رهبری با یکدیگر تفاوت دارند. محققان نشان داده اند که بهره هوشی به تنهایی نمی تواند تضمین کافی برای کسب سلامتی، تحصیل، و رضایت فرد باشد بلکه عامل مؤثر دیگری تحت عنوان هوش هیجانی [3]می بایست مورد توجه و بررسی قرار گیرد.

2-2-2-3. انواع هوش

در حوزه روانشناسی و علوم رفتاری معمولاً باور بر این است که هوش موجودیتی منفرد است که به ارث می رسد و انسان ها مانند لوح سفیدی هستند که هر چیزی را در صورتی که به شیوه ای مناسب ارایه شود، می توان به آن ها آموزش داد. تحقیقات اخیر نشان می دهد که عکس این مسأله صادق است و هوش های چندگانه وجود دارد که کاملاً از یکدیگر مستقل هستند. در میان تحقیقاتی که انواع مختلف هوش را کشف کرده اند، هوارد گاردنر (1975)، پیشقدم کار بر روی هوش های چندگانه بود .



[1] - Golman

[2] - Gij & Berlayner

[3] Emotional Intelligence-


پیشینه تحقیق و مبانی نظری هوش هیجانی

پیشینه تحقیق و مبانی نظری هوش هیجانی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 62 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 36
پیشینه تحقیق و مبانی نظری هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هیجان

ملاحظات فلسفی درباره هیجان وشناخت درفرهنگ غرب،سابقه ای دوهزارساله دارد (مایر[1]،2001). ازلحاظ تاریخی،هیجان همیشه از جایگاهی درپس شناخت برخوداربوده است. بسیاری از فلاسفه و روان شناسان،هیجان وشناخت را دارای اهداف متضادی تلقی می کردند (برای مثال،شافر[2]،گیل مر[3]،شوئن [4]،1940؛ به نقل از سالووی [5]و همکاران،2000) و به اعتقادآنها هیجان ذهن ما را با اطلاعات غلط تیره می سازد، در صورتی که شناخت اطلاعات صحیح را برای ما به ارمغان می اورد، در نتیجه آنها به شناخت مباهات می کردند و به هیجان به عنوان یک عنصر مخرب طبیعت انسان می نگریستند.این دیدگاه سنتی که احساس دشمن خرد است علت بی توجهی به هیجان ها در روان شناسی بود. برای مثال به اعتقاد افلاطون، عاطفه ساختار ابتدایی و جنبه حیوانی طبیعت انسان است و با استدلال درتعارض قرار می گیرد (سیاروچی[6]،فورگاس[7] و مایر،2001). درعصر رواقیون نیز این اعتقاد وجود داشت که هیجان بیماری روح است. روان شناسی معاصر ازاین دیدگاه که استدلال بر هیجان برتری دارد دوری جست و بر نقش کارکردی هیجان ها تاکید ورزید. این تعییر دیدگاه از فلسفه هیوم [8] (1739) و مشاهدات کردار شناسی[9] داروین[10] نشات گرفت. هیوم معتقد بود که تکانهای هیجانی کلیه اعمال انسان را برمی انگیزاند. فروید[11] (1923) نیز بر تقدم نهاد[12]، جایگاه هیجانی خود و انرژی روانی تاکید واعتقاد داشت که سایرجنبه های خود از مشقات آن هستند. فروید، استدلال رادر خدمت هیجان می دانست. داروین نسبت به ماهیت انطباقی هیجان وتظاهر هیجانی چشم انداز تازه ای گشود و اهداف کارکردی هیجان را مورد توجه قرار دارد (سالووی و همکاران،2000). از سال های 1980 به بعد که محققان به کارکردهای هیجان و پیوند بین هوش وهیجان پرداختند (جردن[13] و همکاران ،2002). اخیرا بر کارکردهای انطباقی هیجان ها تاکید بسیار شده است. در واقع هیجان ها نوعی سازگاری با مسایل محیط کنونی انسان هستند (کلتنر وگراس[14]،1999 ). هیجان ها، فرد را برای ایجاد پاسخ های سریع حرکتی آماده می سازند و به وی کمک میکنند تا با یک رویکرد شناختی مناسب، سازگاری سودمندی را از خود بروز دهد و نیز به طور انعطاف پذیر، رفتارهای اجتماعی پیچیده را نمایان سازد. اگر چه هیجان ها ممکن است در رفتار انطباقی دخیل باشند ولی پاسخ دهی هیجانی بهینه، وقتی حاصل می شود که افراد بدانند هیجاناتشانن را چگونه تنظیم، تجربه و ابراز نمایند ، ونیز یاد بگیرد چگونه و چه وقت برای شکل دهی هیجان مورد نیاز اقدام کنند(سالووی،2002). آدولفر و داماسیو[15] (2001) بر این اعتقادند که پردازش عاطفی ، شکل پیچیده تر و عالی ترپردازش اطلاعات شناختی می باشد و کسب شناختهای عالی تر، مستلزم راهنمایی فراهم شده از طریق پردازش عاطفی می باشد(امام زاده ،1384).

به طور خلاصه می توان تاریخچه مطالعات روان شناختی در حوزه رابط هوش و هیجان را از سال 1900به بعد به 5 دوره زمانی تقسیم کرد:

1) از 1900 تا1969،در این زمان مطالعه روان شناختی هوش و هیجان نسبتا مجزا صورت گرفت

2) از 1970تا1989،دوره تاکید روان شناسان بر نحوه تاثیر هیجان وتفکر بر یکدیگر

3)از 1990تا1993، ظهور مفهوم هوش هیجانی

4) از1994تا1997،دوره عمومیت یافتن مفهوم هوش هیجانی

5) از1998تاکنون،که تحقیقات همچنان ادامه دارد(مایر،2001).

به طور کلی، امروزه با ظهورو رشد دیدگاههای جدید در حوزه هیجان و شناخت و به خصوص ظهور مفهوم هوش هیجانی، اکثرمحققان پذیرفته اند که هیجان ها نه تنها تداخلی با سایر ظرفیت های شناختی ندارد، بلکه حتی آنها را افزایش هم می دهند. در هوش عاطفی مغز و قلب یا هوش و عاطفه به صورتی یگانه و منحصر به فرد با یکدیگر ترکیب گردیده اند (سیاروچی ، فورگاس و مایر، ترجمه ی امام زاده،2005).بنا به گفته ی تامکینز(1962) : استدلال بدون عاطفه، ناتوان؛ وعاطفه بدون استدلال، نابینا خواهد بود (سالووی و همکاران،2000).

2-2-1) تاریخچه ی هوش هیجانی

مفهوم هوش، تارخچی طولانی دارد، شاید به اندازه ی خود انسان قدمت داشته باشد. حتی قدیمی ترین داستان های مکتوب در تاریخ بشری، مثل حماسی ی گیلگمس[16]، بعضی قهرمانان داستان را "عاقل" و بعضی دیگر را برای اینکه مودب باشیم، کمتر عاقل توصیف کرده اند (گنجی ،1387).

هوشبهر[17]، نمره ای است که از یکی از چندین تست متفاوت که برای اندازه گیری هوش وجود دارد حاصل می شود-زمانی که روان شناسان فکرکردن در مورد هوش را آغاز کردند، توجه آنها روی جنبه های شناختی هوش مثل حافظه وحل مسئله متمرکز بود- در حالیکه مفهوم هوش شناختی بسیار محدوداست، چرا که بعضی از مردم ازنظر تحصیلات دانشگاهی با استعداد هستند اما درعین حال ازنظر اجتماعی و روابط بین فردی فاقد مهارت های لازم هستند (سرات[18]،2009). آلفرد بینه روان شناس فرانسوی، پیشروی جنبش اندازه گیری هوش بود. قبل از 1920، رابرت ثرندایک[19]، اصطلاح "هوش اجتماعی " را برای توصیف توانایی درک و مدیریت دیگران به کار برد. ریشه های هوش هیجانی در همین مفهوم هوش اجتماعی ثرندایک قرار می گیرد. در سال1940، دیدوید وکسلر[20]، هوش را به عنوان ظرفیت کلی فرد برای عمل هدفمندانه ، تفکر منطقی و برخورد موثر با محیط خود تعریف کرد (سرات،2009 ). و کسلر مبتکر تست هوش بزرگسالان وکسلر( WAIS) به دو نوع هوش کلامی و غیر کلامی اشاره کرده است، عناصر غیر کلامی شامل عوامل اجتماعی، شخصی و انفعالی می شود، او بعد ها این فرضیه را مطرح کرد که آن برای پیش بینی توانایی شخص برای موفقیت در زندگی شرط اساسی است (وکسلر[21]،1940،به نقل از استیز وبراون،2004).

بعداز آن، در1983، هوارد گاردنر[22]،هوش های چند گانه را بیان کرد(سرات،2009). آغازپژوهش ها در زمینه هوش هیجانی ریشه در دیدگاه وکسلر در باره "جنبه های غیر عقلانی هوش عمومی" دارد که در سال 1940 بیان گردید (بار-ان،1997). مفهوم هوش هیجانی برای اولین بار توسط وین لئون پین[23] (1985) در پایان نامه دکتری وی،تدوین شد. به اعتقاد او هوش هیجانی توانایی است که رابط ی خلاق با ترس، درد تمایل دارد. انطباق شخص با محیط پیرامونش هم از عناصر شناختی و هم از عناصرغیر شناختی تشکیل می شود، عناصرغیر شناختی هوش شامل هیجان، و عوامل شخصی واجتماعی است، که برای موفقعیت فرد در زندگی ضروری هستند (دانکیو[24]،2010).



[1] Mayer

[2]Schaffer,D.R

[3]Gilmer,N

[4]Schocn,M

[5] Salovey

[6]Ciarrochi.j

[7]Forgas.j.p

[8]Hume.D

[9]Ethological

[10]Darwin,C

[11]Freud,Z

[12]Id

[13] Jordan

[14]Gross

[15]Adolphs&Damasi

[16]Gilgamesh

[17]Intellingcnce quotient

[18]Serrat

[19]Thorndikc

[20]Wechsler

[21]Wechsler

[22]Howard Gardner

[23]Paync,W.L

[24]Danciu,E


مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش هیجانی

مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش هیجانی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل 117 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 37
مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش هیجانی

فروشنده فایل

کد کاربری 4674

مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش هیجانی

در 37صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه


بررسی رابطه بین هوش عاطفی و سبک های مدیریت مدیران

در این پژوهش به بررسی رابطه هوش عاطفی و سبک های مدیریت مدیران پرداخته می شوددر این پژوهش حجم نمونه ، تعداد 331 نفر از بین جامعه آماری انتخاب شده است
دسته بندی مدیریت
فرمت فایل docx
حجم فایل 640 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 122
بررسی رابطه بین هوش عاطفی و سبک های مدیریت مدیران

فروشنده فایل

کد کاربری 15

در این پژوهش به بررسی رابطه هوش عاطفی و سبک های مدیریت مدیران پرداخته می شود.در این پژوهش حجم نمونه ، تعداد 331 نفر از بین جامعه آماری انتخاب شده است.

دراین تحقیق ازروش نمونه گیری تصادفی طبقه ای استفاده شده است دراین پژوهش،ترکیبی از دو روش کتابخانه ای و روش میدانی استفاده شده است،بدین صورت که دربررسی ادبیات وپیشینه تحقیق ازروش کتابخانه ای وبرای تجزیه وتحلیل اطلاعات ازروش میدانی استفاده شده است.

در این پژوهش تجزیه و تحلیل یافته ها در دو قالب آمار توصیفی و آمار استنباطی به تجزیه و تحلیل داده ها و فرضیه های پژوهش می پردازیم.

هرچه سطح هوش عاطفی مدیران بالاتر باشد در سبک مدیریت مشارکتی موفق تر خواهند بود و از تعهد فردی و توانایی بالاتری برخوردار هستند.

بحث هوش عاطفی در ابتدا در رشته روانشناسی مطرح شد و طی دو دهه گذشته و در پی پژوهش های بسیار زیاد امروزه به یکی از مهمترین مباحث علوم اجتماعی تبدیل شده است. اما قابل تأمل ترین حوزه ای که هوش عاطفی در آن وارد شده است، حوزه مدیریت و مباحث سازمانی است.

بررسی و تحقیقات نشان می دهد هوش عاطفی در حیطه سازمان و به ویژه در حوزه کاری می­تواند الگویی موفق برای سازمان و ادارات باشد.

فهرست مطالب:

فصل اول: کلیات پژوهش

1-1- مقدمه. 2

1-2- بیان مسئله. 3

1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش.... 4

1-4- اهداف پژوهش.... 5

1-4-1- اهداف عام. 5

1-4-2- اهداف خاص.... 5

1-5- فرضیات پژوهش.... 5

1-6- سوالات پژوهش.... 5

1-7- قلمرو پژوهش.... 6

1-7-1- قلمرو موضوعی.. 6

1-7-2- قلمرو مکانی.. 6

1-8- تعاریف نظری.. 6

فصل دوم: ادبیات پژوهش

2-1- هوش عاطفی چیست؟. 9

2-2- اندازه گیری هوش عاطفی.. 11

2-3- آموزش و تقویت هوش عاطفی.. 13

2-4- ابعاد هوش عاطفی در مدیریت و رهبری.. 14

2-5- اهمیت هوش عاطفی در چیست؟. 16

2-6- هوش عاطفی در سازمان چگونه عمل می کند؟. 16

2-7- هوش عاطفی و عملکرد اثربخش.... 17

2-8- نمودهای هوش عاطفی در محیط کاری.. 17

2-9- آموزش و یادگیری هوش عاطفی در سازمان.. 19

2-10- هوش عاطفی ابزاری نوین در مدیریت بازار21

2-11- چارچوب قابلیت هوش عاطفی.. 22

2-11-1- قابلیت فردی.. 22

2-11-2- قابلیتهای اجتماعی.. 26

2-12- هوش هیجانی، رهبری فضا و عملکرد سازمانی.. 31

2-13- خوشه مدیریت بر خود ـ کنترل حالت درونی ـ تکانه ها و منابع.. 33

2-13-1- خوشه آگاهی اجتماعی.. 34

2-13-2- خوشه مدیریت روابط... 35

2-14- هوش عاطفی و پیشرفت شغلی.. 36

2-15- چگونگی استفاده از هوش عاطفی در انتخاب شغل و ارتقای شغلی.. 40

2-15-1- مرحله اول : توصیف شغل.. 40

2-15-2- مرحله دوم: انتخاب ابزار مناسب برای ارزیابی.. 40

2-15-3- مرحله سوم: ارزشیابی و معرفی افراد شایسته. 41

2-16- هوش عاطفی و آموزش.... 41

2-16-1- روش هاپی صحیح اجرای برنامه آموزش هوش عاطفی.. 43

2-17- هوش عاطفی و اصلاح مدیریت... 43

2-18- تعلیم و آموزش هوش عاطفی.. 43

2-19- روش صحیح آموزش هوش عاطفی.. 46

2-19-1- جلب توجه مدیران.. 46

2-19-2- آماده نمودن و جمع بندی اهداف برنامه. 48

2-20- رشد و توسعه هوش عاطفی.. 49

2-21- آیا هوش عاطفی در انجام وظیفه شغلی تاثیر دارد؟. 50

2-22- پیشینه پژوهش.... 51

2-23- رابطه هوش هیجانی با سبک های مدیریت تعارض.... 56

2-24- هوش هیجانی عاملی موثر در رهبری موفق.. 57

2-26- رهبری عاطفی.. 58

2-27- ویژگی های رهبری با شعور عاطفی بالا. 59

2-28- هوش هیجانی در سازمان چگونه عمل می کند. 61

2-29- هوش هیجانی وعملکرد اثر بخش.... 62

2-30- نمودهای هوش عاطفی در محیط کاری.. 63

2-31- سبک رهبری ویژگی خصوصیات مرتبط با هوش عاطفی.. 64

2-32- آموزش و یادگیری هوش هیجانی در سازمان.. 65

2-33- هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار67

2-34- بررسی دلالت‌ سبک‌های مدیریت و رابطه آن با هوش عاطفی.. 68

2-35- مدیریت و سبک های رهبری.. 70

2-36- مروری بر پژوهش‌ها71

2-37- سبک های رهبری و مدیریت مدیران.. 80

2-37- سبک های رهبری و مدیریت مدیران.. 81

2-38- سبک های مدیریتی.. 81

2-39- رهبران و مدیران انتخابی و انتصابی.. 85

2-40- رهبران آزاد منش و رهبران مستبد. 85

2-41- شبکه مدریت... 85

2-42- مدیریت مشارکتی.. 87

2-43- مدیریت مشارکتی از دیدگاه اسلام. 88

2-44- آثار و نتایج مدیریت مشارکتی.. 89

2-45- مدیریت کیفیت جامع.. 90

2-46- مدیریت در سیره پیامبر(ص)91

2-47- مدیریت... 93

2-47-1- اقدامات مدیریتی مهم.. 93

2-47-2- فنون رهبری.. 93

2-47-3- رهبری در مدیریت... 94

2-47-4- ویژگیهای یک رهبر سازمانی برجسته. 94

2-47-5- سرپرستی کارکنان.. 94

2-47-6- رهبری فرایند طراحی.. 95

2-47-7- ایجاد فضای روانی مناسب... 96

2-47-8 فنون مدیریتی برای تقویت انگیزش.... 96

2-48- تحقیقات انجام شده97

2-48-1- تحقیقات داخلی.. 97

2-48-2- تحقیقات خارجی.. 97

2-49- رابطه بین هوش عاطفی و سبک های مدیریت مدیران.. 98

2-50-جمع‌بندی.. 99

2-51-سخن پایانی.. 102

فصل سوم: روش تحقیق

3-1- مقدمه. 104

3-2- روش تحقیق.. 104

3-3- جامعه آماری مورد مطالعه. 104

3-4- حجم نمونه. 104

3-5- روش های گرد آوری اطلاعات... 105

3-5-1- روش کتابخانه ای.. 105

3-5-2- روش میدانی.. 105

3-6- پرسشنامه. 105

3-7- تعیین روایی پرسشنامه. 105

3-8- تعیین اعتبار(پایایی)پرسشنامه. 106

3-9- جامعه آماری :107

3-10- توصیف نمونه و تعیین حجم نمونه :107

3-11- روش گرد آوری اطلاعات :107

3-12- ابزار گرد آوری اطلاعات :108

3-13-متغیرهای تحقیق:108

3-13-1- متغیر مستقل :108

3-13-2- متغیر وابسته. 108

فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها

4-1 مقدمه. 110

4-2 توصیف داده ها111

4-3- فرضیه های پژوهش و تحلیل داده ها114

4-4 نتایج توصیفی:115

4-5- نتایج استنباطی:123

4-6 نتایج آزمون فرضیه ها:125

فصل پنجم: ارائه نتایج ، پیشنهادات و محدودیت های پژوهش

5-1-نتایج پژوهش.... 127

5-2-نتایج آزمون فرضیه ها:128

5-3- محدودیتهای پژوهش.... 128

5-4- پیشنهادهایی برای پژوهشهای آینده128

5-5- پیشنهاد به محققان آتی.. 129

فهرست منابع و مآخذ. 130

پیوست ها

پیوست الف-1 : پرسشنامه. 134

پیوست الف-2: جداول اصلی.. 136


بررسی رابطه هوش هیجانی و عزت نفس با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان

در این پژوهش به بررسی رابطه «هوش هیجانی و عزت نفس با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پرداخته شده است
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 2117 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 100
بررسی رابطه هوش هیجانی و عزت نفس با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان

فروشنده فایل

کد کاربری 1024

چکیده:

در این پژوهش به بررسی رابطه «هوش هیجانی و عزت نفس با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پرداخته شده است. هدف های جزئی شامل بررسی رابطه بین هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، بررسی رابطه بین عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، بررسی رابطه بین مهارت های میان فردی و هوش هیجانی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، بررسی رابطه بین درون فردی و هوش هیجانی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می باشد. روش پژوهش بکار برده شده در این پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ نحوه گردآوری اطلاعات پیمایشی است که از لحاظ روش اجرا به دلیل بررسی متغیر های پژوهش در یک محیط پژوهشی – توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری ما در این پژوهش برای سنجیدن میزان تأثیرات به وجودآمده در متغیرهای یاد شده جامعه آماری بکار گرفته شده 100 نفر مورد نظر ما است. همانند بسیاری از روش های ارزیابی آمادگی، در این پژوهش از ابزار پرسشنامه استفاده شده است و در این زمینه دو پرسشنامه طراحی شده است بر طبق آن در صفحه اول همراه شاخص های آن برای مصاحبه شونده توضیح داده شده است.

کلیدواژه ها: هوش هیجانی، عزت نفس، پیشرفت تحصیلی، مهارت های میان فردی.

فصل اول: کلیات پژوهش

1-1مقدمه............................................ 2
2-1 بیان مسأله.......................................3
3-1 اهمیت و ضرورت پژوهش...................7
4-1 اهداف پژوهش..............................9
5-1 فرضیه های پژوهش........................10
6-1 تعاریف نظری واژه ها....................11
فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش
بخش اول: پیشرفت تحصیلی
1-2 پیشرفت تحصیلی چیست؟...........................................14
2-2 پیشرفت تحصیلی ...................................................17
3-2 عوامل مؤثر در پیشرفت تحصیلی.................................. 18
4-2 روش های اندازه‌گیری و ارزشیابی از پیشرفت تحصیلی .......20
بخش دوم: هوش هیجانی
5-2 هوش هیجانی چیست؟ ....................................28
بخش سوم: عزت نفس
6-2 عزت نفس چیست ؟ ....................................34
7-2 عزت نفس؛ رمز موفقیت و سلامت...................35
8-2 مولفه های عزت نفس.................................37
9-2 رویکرد اسلام نسبت به عزت نفس ..................39
10-2 ده کلید طلایی عزت نفس..........................41
11-2 وجوه تمایز عزت نفس و اعتماد به نفس..........42
12-2 عزت نفس: واکسن اجتماعی.......................44
13-2 سه گام جهت رسیدن به عزت نفس بهتر..........45
14- 2 مدل پژوهش.........................................56
15-2 پیشینه پژوهش......................................59
1-15-2 پژوهش داخلی....................................59
2-15-2 پژوهش خارجی.................................60
فصل سوم: روش شناسی پژوهش
1-3 مقدمه.......................63
2 – 3 روش تحقیق.............................63
3 – 3 جامعه آماری .......................................63
4 – 3 روش جمع آوری اطلاعات ..........................64
5 – 3 ابزار اندازه گیری ...................64
6-3 روایی و پایایی.........................................65
1-6-3 روائی ( اعتبار) .........................65
2-6-3 پایائی.......................65
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها
1-4 مقدمه......................................68
2-4 توصیف ویژگی های فردی ..............69
3-4 آزمون فرضیه ها.............................71
فصل پنجم: نتایج و پیشنهادها
1-5 نتیجه گیری فرضیه ها............80
2-5 محدودیت ها ................84
3-5 پیشنهادها..............85
منابع فارسی.............86
منابع انگلیسی...............87
پیوست ها ...........88

پرسشنامه پیشرفت تحصیلی

پرسشنامه هوش هیجانی

پرسشنامه عزت نفس