دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 136 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 218 |
مقدمه
معاد از دیدگاه امام خمینی (ره)
«و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما لاعبین»[1]
مکتب پیامبران الهی بر اساس ایمان به مبدا و معاد استوار است مهمترین امری که در تمام اعصار مورد توجه فرستادگان خدا بوده و حداکثر مجاهده را در راه تحقق بخشیدن به آن مبذول میداشتند آن بوده که انسانها را آفریدگار جهان مومن ساخته و بر ایمان به روز معادشان تأکید و تقویت نمایند.
ایمان به خدا پایه اصل سعادت بشر و شرط اول انسان شدن و انسان زیستن است. ایمان به خدا قیود بردگیها را میگسلد ، آدمی ر اآزاد میسازد، او را به ارزش انسانی خود متوجه مینماید و راه تعالی و تکامل را به رویش میگشاید. ایمان به روز قیامت حس مسئولیت را در نهاد بشر بیدار میکند مردم را براه وظیفه شناسی سوق میدهد، و آنان ر ابه رعایت حدود انسانی خود و احترام به حقوق دیگران وادار مینماید. بیم از کیفر اخروی، به مسلمانان راستین آگاهی میبخشد و از گناه و نا پاکی بر حذر شان میدارد. امید به پاداش الهی، مؤمنین واقعی را فرمانبردار دین خدامیسازد و آنها را درستکار بار میآورد. خلاصه اینکه ایمان به معاد، ضامن اجراء اوامر و نواحی خداوند و موجب تخلق انسان به سجایای پسندیده و اخلاق است.
ایمان به روز جزا در جهان بینی مکتب اسلام یکی از ارکان ضروری دین و از جمله اصول قطعی اعتقادی است.
آنچه باید مورد توجه قرارگیرد این است که در مقابل مکتب الهی اسلام ، مکتب مادی – قرار دارد.
با توضیح مختصر از مقایسه میان جهان بینی مکتب مادی با جهان بینی مکتب الهی اسلام موضوع روشن میشود . عدم ایمان به معاد چه تأثیری میتواند در زندگی فردی، اجتماعی و در نهایت مسیر تکاملی انسان بگذارد.
پیرو مکتب مادی معتقد است که جهان و انسان پدیدهایی هستند صد در صد مادی و بر اثر علل و عوامل گوناگون طبیعی ، انفعال های مختلف مواد به طور تصادف و اتفاق به وجود آمدهاند.
در حالیکه پیرو مکتب اسلام عقیده دارند که هستی، منحصر به ماده و موجودات مادی نیست بلکه آنها قسمتی از عوالم وجودند و قسمت دیگر هستی، فوق ماده و ماوراء پدیدههای مادی است ، هستی تمام موجودات مادی از خداوندی است که خود منزه از ماده ومبّری از نقائص مادی است.
پیرو مکتب مادی اعتقاد داردکه جهان و انسان دو پدیده بی هدفند و در پیدایش آنها برنامه عالمانهای بکار نرفته ونقشه حکیمانهای طرح نشده است بلکه هر دو در دامن طبیعت ، بدون محاسبه و مصلحت موجود شدهاند. در حالیکه پیرو مکتب اسلام عقیده دارد که در خلقت خداوند بزرگ لغو و بیهوده وجود ندارد در تمام جهان هستی ، هیچ مخلوقی عبث و بی هدف آفریده نشده است.
مکتب مادی، انسان را پدیده یک بعدی میداند و عقیده دارد که آدمی چیزی جز ماده و خواص و آثار ماده نیست.
اعضاء و اجزایش ، قوای ظاهری و باطنیش ، عقل و هوش و تمام فعالیتهای برونی ودرونی هم همه مادی هستند حتی اندیشه ها و افکار انسان نیز ناشی از عوامل مادی است که در مغز جای گرفتهاند در حالیکه مکتب الهی اسلام، انسان را دو بعدی میداند، یکی بعد مادی و دیگر بعد معنوی، قرآن کریم هم به بعد مادی «ولقد خلقنا الانسان من سلله من طین»[2] و هم به بعد معنوی انسان اشاره میکند که همان نفس یا روح آدمی است «ثم انشأناه خلق آخر»[3]
پیرو مکتب مادی خود را مخلوق ماده نادان و معلول عوامل اتفاقی میداند پیرو مکتب الهی اسلام خود را مخلوق خدا میداند و عقیده دارد که خالق دانا او را بر مبنای حکمت و بر اساس مصلحت آفریده است به او عقل و هوش و فطرت توحیدی داده و با هدایت تشریعی مسیر حق را به او ارائه کرده است پیرو مکتب مادی تصور میکند که حیات انسان همانند سایر جانوران فقط در همین دنیای مادی است و با رسیدن مرگ به کلی پایان میپذیرد. در حالیکه پیرو مکتب الهی اسلام عقیده دارد آنچه زوال میپذیرد جسم مادی انسان است و روح انسان همچنان باقی است و پس از مرگ با شرایط تازهای به حیات خود ادامه میدهد.
امام خمینی (ره) یکی از شخصیتهای بزرگ دینی و سیاسی معاصر ماست که در نوع خود بی نظیر یا کم نظیر بود . امام در عرفان هم در حوزه نظر یک استاد مسلم بودنند، هم در حوزه عمل عارف و اهل طریقت بودنند.
آنچه قابل توجه است اینکه شخصیت سیاسی و عرفانی و فقهی امام (ره) بر اکثریت روشن است. البته با شدت و ضعف ، لکن اعتقاد دارم کمتر کسی از شخصیت فلسفی امام آگاهی دارد، و این درحالی است که ایشان حدود سه دهه فلسفه تدریس کردند. ایشان استادی همچون آیت الله رفیعی قزوینی درفلسفه داشته و شاگردی چون استاد مطهری تحویل جامعه دادهاند.
مسأله معاد یکی از مهمترین مسائل در حوزه دین بوده و فیلسوفان در تبیین و اثبات آن بحث های مفصلی داشتهاند در این تحقیق میخواهیم:
معاد از دیدگاه حضرت امام خمینی (ره) مورد بررسی قرار دهیم که قطعاً این امر ما را با اندیشههای فلسفی امام آشنا خواهد کرد. از خداوند بزرگ استمداد میطلبم این حقیر را در این تحقیق موفق گرداند.
ان شاالله
نگارنده
فصل اول
ضرورت وجود معاد
ضرورت وجود معاد :
مقدمه: هر انسانی فطرتاً میل به کمال و جاودانگی دارد، شاید بسیاری از انسانها تصویری منطقی از کمال و جاودانگی در ذهن خود نداشته باشند وهر انسانی کمال را چیزی بداند که حقیقت کمال غیر از آن باشد، اما آنچه مسلم است اینکه بشر در جستجوی کمال است فقدان انسانها سبب شده است که همواره به سوی وجدان در حرکت باشند.
میل به بقاء که مهمترین عامل آن حب ذات میتواند باشد از دلایل مهم گرایش انسان به مسأله جاودانگی است. قوانینی که در طبیعت حاکم است عقلاً نشانگر آن است که تحقق کمال و جاودانگی در این عالم برای انسان ممکن نخواهد بود و عالم دیگری باید وجود داشته باشد تا تحقق کمال میسر شود. مسأله معاد از این جهت اهمیت فراوان دارد چرا که کمال و جاودانگی با وجود آن معنای واقعی پیدا میکند، تبیین عقلائی و اثبات آن ، میتواند میل به جاودانگی را در انسانها به صورت منطقی و هدفمند تقویت نماید و این امر در سیر زندگی بشر به لحاظ کیفی تأثیر بسزائی خواهد داشت. تأکید ادیان الهی ، خصوصاً دین مبین اسلام و فیلسوفان حاکی از اهمیت این موضوع است.
«ایمان به زندگی پس از مرگ از جمله الهامات فطری است. شواهد تاریخی نشان میدهد که بشر در طول تاریخ زندگی پس از مرگ ایمان راسخ داشته است، این اعتقاد را میتوان از چگونگی ساختمان قبرها و اشیائی که همراه مردگان به خاک میسپردند مشاهده کرد»[4]
بنابراین بشر با حب ذاتی که دارد میل به بقاء و دوام همیشه در او جریان دارد و همواره در مقابل فناء مبارزه میکند. هر عاملی تحت هر شرایطی بخواهد به هستی او آسیبی برساند با تمام قوا ایستادگی میکند، البته با کمی دقت این میل به بقا و جاودانگی درغیر انسان مثلاً حیوانات میتوان مشاهده نمود،چرا که حیوانات هم با عواملی که بخواهد هستی انها را به خطر بیاندازد مقابله میکنند.قدر مسلم کیفیت میل به جاودانگی در حیوانات نسبت به انسانها یکسان نیست، میل به حیات ابدی درفطرت انسان سبب شده است که همواره برای حفظ آن تلاش کند واین درحالی است که میداند روزی میمیرد. با این وجود همچنان به جاودانگی میاندیشد.
«انسان یک طور خلق شده است که علاوه بر حیات طبیعی، حیات ماوراءالطبیعه هم دارد وآن حیات مابعد الطبیعه حیات صحیح است . تمام تعلمیات انبیاء برای نشان دادن راه و مقصد که همان عالم مابعد الطبیعه است میباشد»[5]
میتوان گفت وجود حیات مابعدالطبیعه و ارتباط آن با فطرت انسان سبب شده است انسان علیرغم آن که میداند روزی خواهد مرد لکن آنرا فناء نداند و همواره به بقاء و جاودانگی بیاندیشد.
اهمیت اعتقاد به معاد:
بی شک اعتقاد به معاد زندگی را برای انسان هدفدار میکند، آگاهی از کیفیت معاد و علت وجودی آن انسان را مسئولیت پذیر کرده و سبب میشود تا او خود را یک موجود رها شده و بی هدف نبیند وجود معاد یعنی رابطه انسان با کمال، به عبارتی دیگر انتقال از یک نقص به سوی کمال ، و دین همان چیزی است که انسان در جستجوی آن است.
« اگر انسان باورش آمد که یک مبدئی برای این عالم هست و یک باز خواستی برای انسان هست، مردن فنا نیست بلکه انتقال از یک نقص به کمال است، انسان را از لغزشها محفوظ نگه داشته و به کیفیت و میل به زندگی او افزوده میکند.»[6]
اگر روزی انسان به این نتیجه برسد که هیچ غایتی برای زندگی او نیست و دسترسی به کمال نیز ممکن نخواهد بود ویا اساساً کمال با توجه به مرگ انسان معنایی ندارد دلیلی نمیبیند تا در جستجوی حقیقت و کمال باشد اما همین که انسان همواره در تلاش برای تحصیل کمال است نشانگر آن است که کمال و حقیقت وجود خارجی دارد و دست یافتنی است. و اگر گروهی نسبت به اهمیت معاد بی اعتنا هستند عدم شناخت و معرفت آنها نسبت معاد و حقیقت انسان است.
«گروهی از دهریون و عدهای از علمای طبیعی و دستهای از اطباء که اعتقاد عامیانه نسبت به معاد دارند در فلسفه اعتنایی به آنان نبوده و اینها بهرهای از شریعت اسلام و شرایع آسمانی ندارند.»[7]
بنابراین چنانچه معاد به خوبی برای انسان تبیین شود معلوم میشود که تحقق کمال انسان منوط به تحقق معاد است.
حرکت جوهریه و استمرار حیات:
از حرکت جوهری ملاصدرا به راحتی میتوان معنای حیات ابدی و تحقق منطقی جاودانگی را فهمید وقتی انسان که حقیقت آن نفس اوست در ابتدا جسمانی الحدوث بوده و به تدریج در اثر حرکت جوهریه به تجرد رسیده و بعد هم به عقل فعال متصل میشود و در این مرحله نفس بدون جسم بقاء پیدا میکند و روحانی البقاء میشود این امر نشانگر جاودانگی نفس است چرا که هیچ نیازی به بدن جسمانی جهت تداوم حیات و بقاء ندارد و این به معنای همان پیوستگی حیات دنیوی انسان با حیات اخروی و به معنای دیگر جاودانگی حیات است.
«برهان حرکت برای ضرورت معاد از این نظر کافی است که حرکت مجموع نظام طبیعت یقیناً مقصد دارد .چون هیچ حرکتی بدون هدف نخواهد بود .همچنین حتماً به آن مقصد می رسد چون هیچ مانعی در بین نیست که مزاحم نیل به هدف باشد زیرا مجموع نظام با همه اجزایش یک واحد خقیق سیال است که به سمت مقصد معین در حرکت است .بنابراین چون اصل هدف داشتن حرکت ضروری است وهم نیل به آن برای مجموع نظام حتمی خواهد بود جریان قیامت به عنوان یک اصل قطعی خلل ناپذیر می باشد»[8]
این از جمله دلایل ضرورت وجود معاد است .
«بدان که برای هر یک از موجودات عوالم غیب و شهادت، دنیا و آخرت ، مبداء و معادی است گرچه مبدا و مرجع کل، هویت الهیه است، لکن چون ذات مقدس حق، را من حیث هو، بی حجاب اسماء تجلی بر موجودات عالیه یا سافله نیست، و به حسب این مقام بی اسم و رسم ومتصف به اسمای ذاتیه و صفاتیه و افعالیه نیست واحدی از موجودات را با او تناسبی نیست، پس مبدئیت و مصدریت ذات مقدسش در حجب َاسمائیه است و اسم در عین حال که عین مسمی است حجاب او نیز هست. پس تجلی در عوالم غیب و شهادت به حسب اسماء و در حجاب آنهاست و هر اسمی را به تعیین علمی در نشه خارجیه، مظهری است که مبدا و مرجع آن مظهر همان اسمی است که مناسب با آن است.[9]
امام (ره ) در این بیان خود به همان حیات ابدی اشاره و تأکید دارند، هر چیزی که قابلیت وجود پیدا کرد در واقع در دایره وجود پا نهاده است و هیچگاه از این دایره خارج نمیشود. استمرار حیات به این معناست که برای هر موجودی مبدا و مقصدی است که هم مبدا و هم مقصد خداوند است و لذا هیچ موجودی حیاتش پایان نمیپذیرد زیرا اولا هر چیزی که قابلیت وجود پیدا کرده است دیگر برای آن موجود عدم وارد نمیشودو چون میان هر موجودی رابطه علی ومعلولی با واجب الوجود بر قراراست چرا که خداوند مبدا و مقصد هر موجودی است بنابراین هیچ موجودی فانی نمیشود و همه موجودات تجلی واجب الوجود هستند. وقتی علت اصلی و حقیقی همه موجودات از حیات ابدی برخوردار باشد لزوماً و ضرورتاً موجودات که معلول آن علت هستند از حیات ابدی برخوردار خواهند بود از این جهت حیات انسان استمرار داشته و جاودان خواهد بود.
« انسان میخواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود، اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسان ، نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.»[10]
روشن است که وقتی انسان میخواهد به کمال دست پیدا کند به این معناست که از نقص بر خوردار است و این نقص متوجه حقیقت وجودش هست انسان این فقر وجودی را درک میکند و میداند که از وجود کاملی بر خوردار نیست. بنابراین اگر انسان خود، عامل وجودش بود سعی میکرد خود را کامل خلق کند و هیچ نقصی در وجودش نباشد لکن چنین نیست و معلوم است که انسان وجودش را از واجب الوجود گرفته است. چون خالق انسان از حیات ابدی برخوردار است و از طرفی رابطه علی ومعلولی با معلول خود یعنی انسان دارد لذا میل به حیات ابدی درانسان همواره جریان دارد.
از مسائلی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که اساساً تحقق کمال و سعادت در عالم مادی میسر و ممکن نیست چرا که طبیعت عالم مادی ایجاب میکند موانع برای تحصیل کمال وجود داشته باشد زمان و مکان میتواند از موانع مهم تحقق کمال محسوب شود. گاهی مکان شرایط لازم را برای کسب کمال وسعادت ندارد و گاهی زمان این فرصت را در اختیار انسان قرار نمیدهد.
« هیچ چیز به اندازه زمان و مکان مانع معرفت نفس به خدا نیست، چرا که زمان و مکان دارای ابعاض است حال آنکه خدا واحد است لذا اگر روح بخواهد خدا را بشناسد باید بیرون از حیطه زمان و مکان او را بشناسد.»[11]
امر مسلم آن است که به هر صورت شخصیت حقیقی انسان در همین دنیا شکل میگیرد، نفس در عالم طبیعت استعداد و قوای خود را میتواند به فعلیت برساند و پس از مقام تجرد به عقل فعال متصل شود اما همه اینها فراهم شدن بستر لازم برای دستیابی به کمال نهایی است، آنچه در این عالم تحقق پیدا میکند مراتبی از کمال و سعادت است و آن سعادت حقیقی در ورای این عالم و روز معاد برای انسان بدست میآید. برای روشن شدن این موضوع که دنیا محل سعادت و کمال نمیتواند باشد نکاتی را یاد آور میشویم:
«یکی از فطرتهای الهیه که مفطور شدهاند جمیع عائله بشر وسلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحتی است که اگر از تمام افراد، عالم و جاهل سوال شود که این تعلقات مختلفه برای چیست و این همه تحمل و زحمات در دوره زندگی برای چه مقصودی است همه متفق الکلمه با یک زبان صریح فطری جواب دهند که ما همه هر چه میخواهیم برای راحتی خود است و غایت مقصد راحتی مطلق است. آن راحتی مطلق معشوق همه است لکن این معشوق گمشده را هر کس در چیزی گمان میکند و امکان رسیدن به آن در این عالم میسر نخواهد بود.[12]
همه زحمات و تلاشها و تحمل همه مشتقات انسان غایتی دارد، و آن اینکه میخواهد به مرتبهای برسد که دیگر این همه سختیها نباشد و آن راحتی مطلق است. عشق به راحتی، چیزی است که معشوق همه انسانهاست، لکن با توجه به شرایط عالم طبیعت این معشوق دست یافتنی نیست و رسیدن به هر مرحلهای از راحتی خود نوعی مشقت به همراه دارد و انسان با تحمل همه زحمات وقتی به یک راحتی میرسد فکر میکند به مرادش رسیده است لکن به این نتیجه میرسد که چنین نیست و آن راحتی که در ذهن خود به تصویر کشیده بود تحقق پیدا نکرده است. بنابراین راحتی مطلق که خواسته همه است در عالم دیگر قابل تحقق خواهد بود.
عشق به حریت وآزادی :
عشق به حریت و آزادی از مواردی هست که دلالت بر ضرورت معاد دارد، از خواسته های فطری انسانی این است که هیچ مانعی ، وقید و بندی برای امیال و اهداف او وجودنداشته باشد و به مقامی دست پیدا کند که آنچه بخواهد انجام دهد.
«انسان به حسب فطرت ، عاشق حریت و آزادی است که هر چه بخواهد انجام دهد. حتی اراده او نیز نافذ باشد تا آنجا که هیچ مانعی برای آن نباشد معلوم است که در این عالم چنین قدرتی و نفوذی ارادهای یافت نشود بلکه تحقق چنین عالمی فقط در عالم مابعد الطبیعه که بهشت اهل اطاعت است ممکن خواهد بود.»[13]
مسلماً انسان در عالم دنیا با توجه به ساختاری که دارد هیچگاه به چنین مرتبهای نمیرسد که هر چه بخواهد بتواند انجام دهد اینکه انسان به قدرتی دست پیدا کند که هرگاه اراده کند آن خواسته درونیاش تحقق پیدا کند و از طرفی هیچ چیز هم مانع او نشود. با شرایط دنیا و قانون طبیعت منافات دارد چرا که عالم مادی، عالم محدودیت هست و وجود موانع با طبیعت عالم دنیا سنخیت دارد. انسان میبایست در عالمی قرار بگیرد که هیچ حدودی برای آن نبوده و انسان با موانعی روبه رو نباشد و چنین عالمی ، عالم مابعد الطبیعه بوده و تحقق نهایی آن معاد است انسانها به مرتبهای دست پیدا میکنند که هر گاه اراده کنند آن خواسته متحقق شده و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد این مسأله نشانگر آن است که باید معاد تحقق پیدا کند و اساساً وجود معاد برای نهایت حرکت انسان ضرورت دارد و انسان بایستی روزی این خواسته های فطری خود را قابل تحقق ببیند، عشق به ابدیت و بقاء، معشوق فطرت انسان است، انسان فطرتاً با حب ذاتی که دارد میل به بقاء داشته ومیخواهد جاودان و ابدی باشد.
«عمده تنقر از موت از باب این است که در قلب محجوبین ایمان به عالم بعد الموت و حیات و بقای ابدی وارد نشده، و موت را فنا گمان میکنند و چون فطرت، از فنا متنفر است و به بقاء عاشق است لذا از مرگ متنفر است چون حیات دنیایی ممکن نیست ابدی باشد، فطرت انسان که عاشق بقای ابدی است، در واقع همان عشق به معاد و عالم ما بعدالطبیعه خواهد بود.[14]
پس انسان به نوعی از حیات و هستی میاندیشد که در آن فناء نباشد و آن معاد است، چنانچه چنین محلی در انتظار انسان نباشد میل انسان به بقاء وهستی جاویدان یک امر خیالی خواهد بود و هیچ فکر و برنامهای غایت منطقی نخواهد داشت . برای تحقق یک حیات جاویدان و بدون آفت وفناء نیاز به یک عالم فناء پذیر است و این دنیای مادی که آفت و فساد و فناء در آن راه دارد قطعاً نمیتواند به این خواستههای فطری انسان که عشق به ابدیت است پاسخ گو باشد بنابراین جهان غیب معشوق فطرت انسان خواهد بود.
«علاقه به جاودانگی با حیات بشری عجین شده است حتی کسانی که اقدام به خودکشی میکنند علت اینکار را راحت شدن از این زندگی میدانند. غافل از اینکه اگر مرگ پایان زندگی باشد دیگر راحت شدن معنایی ندارد.[15]
انسان هیچگاه تصور فناء را در ذهن خود تقویت نمیکند و اساساً از این کار متنفر است انسان بر مبنای فطرتی که دارد همیشه به هستی میاندیشد. لذا به ندرت پیش میآید که به مرگ بیاندیشد. با وجود اینکه مرگ نزد عامه مردم امر تلخی است و معنای فناء میدهد لکن به گونهای انسان میل به جاودانگی دارد که گاهی دست به خودکشی میزند و میخواهد مرگ را بپذیرد تا به یک راحتی دست پیدا کند و این بدین معناست که انسان میخواهد دست به عملی بزند که راحت شود و عملاً مرگ را پایان کار قرار نداده است.
یکی از مسائل مهم برای هر انسان،مسأله سعادت یا شقاوت است ، وجاودانگی ارتباط منطقی با آن دارد این ارتباط با بیان قضایای شرطی روشن میشود:
«اگر انسان جاودانه باشد و زندگی پس از مرگ همراه ثواب و عقاب باشد، آن گاه بدکاران گرفتار شقاوت ابدی میشوند و از سعادت به دور خواهند ماند.
اگر انسان جاودانه باشد وزندگی پس از مرگ همراه ثواب وعقاب باشد آن گاه نیکوکاران از شقاوت ابدی دور میشوند و از سعادت ابدی برخوردار خواهند بود.
این قضایا نشان میدهد که جاودانگی میتواند از موارد مرتبط با سعادت یا شقاوت بشر باشد»[16]
این مطلب بیانگر این موضوع است که حیات ابدی ومسأله جاودانگی ضامن تحقق سعادت یا شقاوت برای انسان است اگر قرار باشد انسان حیاتش روزی فناء شود و از بین برود تکامل، سعادت و شقاوت چه معنایی خواهد داشت آن تعریف جامعی که از سعادت وشقاوت ارائه میشود چنین نتیجه میدهد که تحقق هیچ کدام در دنیای مادی امکان پذیر نبوده. و باید دنیایی دیگر باشد اینکه کیفیت سعادت یا شقاوت به لحاظ جاودانگی چگونه خواهد بود مطلب دیگری است لکن این مطالب که باید یک حیات جاویدان باشد تا سعادت و شقاوت تحقق پیدا کند امر مسلم است.
«تبیین مسأله زندگی پس از مرگ از منظری عمل گرایانه نیز ارزشمند است، آنانی که روحیه لذت گروی دارند باپیامهای رحمت بخش ادیان مبنی بر اینکه فقط صالحان از چنین نعمتهایی برخوردار میشوند با تلاش در مسیر ادیان سعی میکنند تا خود را به لذتهای جهان دیگر نزدیک کنند و با عمل کردن بر وفق قوانین الهی خود را از عذابهایی که دین آنها را برای بدکاران معرفی کرده برهانند. وکسانی که فضلیت محورند هنگامی که دریابند با عمل بر طبق فضایل به سرچشمه فضایل رسیده و با جان و دل در مسیر اخلاق زندگی میکنند:
«ارتباط درمسأله اخلاق وجاودانگی را در نظریه کانت به طور واضح میتوان مشاهده نمود کانت که اخلاق وظیفه گرا رامیپذیرد ضامن اجرای اصول اخلاقی را خداوند و زندگی جاویدان میداند و بدون خداوند و جاودانگی انسان اخلاق رنگ خود را میبازد[17]»
وقتی برای هر عمل انسان یک غایتی باشد برای تحقق آن غایت باید مکانی و محلی وجود خارجی داشته باشد. واخلاق که از امور مهم در زندگی انسان محسوب میشود قطعاً غایتی برای آن وجود دارد. دست یابی به فضیلتهای اخلاقی اولاً ضمانت اجرایی میخواهد ثانیاً عالمی که همیشگی باشد و ثالثاً یک حیات ابدی و جاودان. بنابراین جاودانگی، حیات پس از مرگ و در نهایت معاد برای تحقق سعادت و کمال امر ضروری خواهدبود.
حرکت جوهری که حرکت ازنقص به کمال است امری ذاتی و قهری بوده و خلاف آن ممکن نیست ،غایت و انتهای این حرکت کمال نهفته است و آن غایت حرکت همان معاد خواهد بود.
«انسان اول جمادی است و سپس وارد رحم میشود و در ابتدای حیات دررحم، حقیقتاً یکی از نباتات است بدون اینکه حیوان یا انسان باشد ومثل درخت است که فقط قوه نامید دارد بعد از این حرکت میکند و به جایی میرسد که حیوانیت هم دارد.به همین ترتیب به حرکت جوهریه حرکت نموده و رو به عالم تجرد بالا میرود و غیر ممکن است که سیر تکاملی برای آن حاصل نیاید این موجود قطعاً سیر به عالم تجرد مینماید و این از ذاتیات اوست. بنابراین انسان به حرکت جوهریه دارای تکامل جوهری است وبر طبق آن رو به تجرد میرود و بر پاشدن قیامت حتی اگر انبیا هم نبودند بر طبق این حرکت جوهری ، قهری و ذاتی بود.[18]
از مواردی که بر ضروری بودن معاد تأکید دارد حرکت جوهریه است که ملاصدرا به خوبی آنرا تبیین نموده است از ابتدای خلقت انسان برای او مبدا و مقصدی در نظر گرفته شده است و انسان در حرکت جوهریه به سوی همان مقصد حرکت میکند و به تدریج از مرتبهای به مرتبه دیگر صعود میکند تا اینکه نفس به تجرد نائل آمده و بدن را ترک میکند. این حرکت که از نقص آغاز میشود در نهایت به کمال مطلق رسیده و آن کمال مطلق که غایت حرکت نفش است همان معاد خواهد بود.